ماجرای نبرد پهلوانان رومی و اسلامی در زمان حکومت معاویه

قیس بن سعد بن عباده، از سرداران شجاع و مخلص صدر اسلام بود. در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخرین توان خود به دفاع از حریم اسلام پرداخت و بعد از آن حضرت، همواره با علی علیه السلام بود. وی در میان یاران علی علیه السلام محبوبیت خاصی داشت. یکی دیگر از سرداران شجاع و دلاور «محمد بن حنفیه» (فرزند علی علیه السلام) بود. مادرش «خوله» نام داشت و در شجاعت و رشادت، زبانزد خاص و عام بود. پس از شهادت امیرمومنان علیه السلام معاویه همچنان بر تخت خلافت تکیه زد و امپراطوری اسلامی را به دست گرفت. در مقابل، امپراطوری اسلامی، امپراطوری «روم» (ترکیه فعلی) قرار داشت. امپراطوری روم دو نفر از برجستگان ارتش خود را برای قدرت نمایی، نزد معاویه (امپراطور اسلام) فرستاد. او پیش خود گمان می کرد که یکی از آن دو نفر، نیرومندترین شخص جهان است و دیگری قد بلندترین انسان روی زمین می باشد. به معاویه پیام داد بنگر در بین سپاه تو کسی هست که بر این دو نفر (یکی نیرو و دیگری در بلندی ) برتری داشته باشد؟ اگر چنین فردی پیدا کردی من فلان مقدار هدایا برای تو می فرستم. به علاوه چند نفر از اسیران اسلام را آزاد می نمایم. اما اگر چنین فردی در ارتش خود نیافتی، سه سال بین من و تو، قانون صلح و آتش بس، برقرار باشد. این پیام همراه با آن دو نفر، به معاویه رسید. معاویه پس از اطلاع  از پیام و دیدن آن دو، دوستان خود را به حضور طلبید و از آنها خواست که دو نفر را که توان برتری و پیروزی بر این دو قهرمان کشور روم را دارند معرفی کنند. البته گزارشگرانی هم از روم آمده بودند تا جریان را به امپراطوری خود گزارش دهند. دوستان معاویه پس از گفت و گو و تبادل نظر، در مورد شخص قدرتمند گفتند: ما کسی جز «محمد بن حنفیه» فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام یا عبدالله بن زبیر، سراغ نداریم. در مورد انسان خوش قامت هم جز «قیس بن سعد» نیافتند، زیرا طول قامتش هیجده وجب و عرض بدنش پنج وجب بود. به دستور معاویه، ترتیب کار داده شد و روز معینی اعلام گردید. محمد بن حنفیه نیز طبق دعوت معاویه حضور یافت. قیس بن سعد هم در این مانور نمایشی حاضر شد. هدف این دو نفر که از هواداران علی علیه السلام بودند، پیشرفت اسلام و پیروزی توحید بود، گرچه به نام دیگری تمام شود. معاویه، جریان را به محمد حنفیه گفت و او نیز آمادگی خود را اعلام کرد. طولی نکشید که مرد پولادین روم و محمد حنفیه در برابر یکدیگر قرار گرفتند. محمد حنفیه به قهرمان رومی گفت: یا تو بنشین یا من می نشینم، سپس دستت را به من بده تا ترا از زمین بلند کنم، و یا من دستم را به تو می دهم، تو مرا از زمین بلند کن. هرکدام دیگری را بلند کرد، پیروز است. قهرمان رومی،  آمادگی خود را اعلام کرد. طبق درخواست او ابتدا محمد حنفیه به زمین نشست و دست خود را به دست رومی داد. رومی، هرچه سعی کرد تا محمد حنفیه را حرکت دهد و از زمین بلند کند، نتوانست و طولی نکشید که اظهار عجز کرد و مغلوب شد. گزارشگران رومی، پیروزی محمد حنفیه را تصدیق و اعلام کردند. سپس محمد حنفیه به قهرمان رومی گفت: اکنون نوبت تو است، قهرمان رومی نشست. محمد دست رومی را گرفت و با یک تکان شدید، او را از جای کند و در هوا نگه داشت و سپس او را به زمین افکند. هلهله حاضران بلند و محمد حنفیه به افتخار پیروزی بر رقیب نائل گردید و معاویه از این دیدار بسیار خوشحال و شادمان شد. در بخش دوم مسابقه نیز غول پیکر رومی، شرمنده و مغلوب شد و هیچ راهی برای گریز از این شرمندگی نداشت و فهمید که:

دست بالای دست بسیار است                                                  در جهان فیل مست بسیار است

گزارشگران و ناظران رومی، ماجرای شکست شرم آور قهرمانان خود را به امپراطور روم گزارش دادند و او نیز به وعده خود عمل کرد و اسیران اسلامی را به همراه هدایای نفیسی به سوی دمشق (مرکز خلافت معاویه) فرستاد.


منابع :

  1. محمد محمدی اشتهاردی- داستان دوستان – از صفحه 451 تا 453

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402443