کلام قرآن درباره اصول کلی دعوت انبیاء

در مباحث نبوت عامه، یکی از نکات مهم، توجه به اصول کلی دعوت انبیاء است که از هماهنگی خاصی برخوردار بوده، و نشان می دهد تا چه حد سلسله جلیله پیامبران خدا به صورت یک خیل عظیم متحد و منسجم در میان انسانها عمل می کرده اند. به تعبیر دیگر: می توان آنها را به هیئت علمی یک دانشگاه تشبیه کرد که با برنامه ریزی دقیق، تعلیم دانشجویان را از نخستین تا آخرین کلاس، به طور منسجم و هماهنگ، کلاس به کلاس انجام می دهند. مطالعه این اصول کلی، این واقعیت را که به طور مکرر در آیات قرآن آمده که «در میان پیامبران خدا تفاوتی نیست و نباید میان آنها جدائی افکند» روشن می سازد. مسلم است که این هماهنگی هرگز منافاتی با نسخ ادیان به وسیله یکدیگر ندارد، همان گونه که برنامه های کلاسی یک دانشگاه سال به سال عوض می شود، کتابهای سال اول کارآئی برای سال دوم ندارد و کتابهای سال دوم مناسب سال سوم نیست، درعین حال اصول کلی تمامی آنها هماهنگ است، همچنین این مسأله منافاتی با تفاوت درجات انبیاء به خاطر تفاوت مسئولیتهای آنها ندارد. این هماهنگی در اصول کلی از یکسو ما را به خطوط اساسی ادیان الهی آشنا می سازد، و بر آنها تأکید می نهد، و از سوی دیگر حقانیت دعوت آنها را واضح می کند (زیرا زمامداران دنیاپرست، هر یک بر سر کار آیند، سابقین را نفی می کنند، و به مصداق «کلما دخلت امه لعنت اختها»، «هر زمان گروهی وارد جهنم می شوند، گروه دیگر را لعن و نفرین می کنند»! (اعراف/38). یکی از ویژگیهای طاغوتها این است که همواره در حال تضادند. و از سوی سوم این مسأله می تواند معیاری برای شناخت پیامبران راستین از مدعیان دروغین باشد، زیرا هماهنگی آنها با پیامبران شناخته شده پیشین به عنوان یک قرینه قابل قبول مطرح خواهد شد. با این اشاره به قرآن باز می گردیم و به آیات زیر گوش جان فرا می هیم.

1- «لا تفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون» (بقره/136)

2- «انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب والاسباط وعیسی وایوب ویونس و هارون وسلیمان واتینا داود زبورا» (نساء/163)

3- «و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون» (انبیاء/25)

4- «قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات والارض یدعوکم لیغفرلکم من ذنوبکم ویوخرکم الی اجل مسمی» (ابراهیم/10)

5- «یا معشر الجن والانس الم یاتکم رسل منکم یقصون علیکم  ایاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا» (انعام/130)

6- «و لقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان تقوا الله» (نساء/ 131)

7- «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید/25)

8-«ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من امن بالله والیوم الاخر وعمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم  ولا هم یحزنون» (بقره/62)

9-«ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله له سنه الله فی الذین خلوا من قبل و کان امر الله قدرا مقدورا» (احزاب /38)

10-«لئن لم سنته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورنک  فیها الا قلیلا- ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا- سنه الله فی الذین  خلوا من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا» (احزاب/60 تا 62)

11- «و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا واوحینا  الیهم فعل الخیرات و اقام الصلاه و ایتاء الزکوه و کانوا لنا عابدون» (انبیاء /73)

12- «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها  عبادی الصالحون» (انبیاء/ 105)

13- «کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین  مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیابینهم فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و الله  یهدی من یشاء الی صراط مستقیم» (بقره/231)

14- «فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم» (هود/116)

15- «ان الذین عند الله الاسلام»(آل عمران/19)

ترجمه

1- و ما جدائی در میان آنها قائل نمی شویم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم (و تعصبات نژادی و اغراض شخصی سبب نمی شود که بعضی را بپذیریم و بعضی را رها کنیم).

2- ما به تو وحی فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (انبیاء بنی اسرائیل) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم و به داود زبور دادیم.

3- ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست بنابراین تنها مرا پرستش کنید.

4-رسولان آنها گفتند آیا در خدا شک است؟! خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است؟! او که شما را دعوت می کند تا گناهنتان ببخشد و تا موعد مقرری شما را باقی گذارد.

5- (در آن روز به آنها می گوید)  ای جمعیت جن و انس آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می کردند و از ملاقات چنین روزی شما را بیم می دادند.

6- و ما سفارش کردیم به کسانی که پیش از شما دارای کتاب آسمانی بودند و همچنین به شما که از (نافرمانی) خدا بپرهیزید.

7- ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسائی حق و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.

8- کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند و یهود و نصارا و صابئان (پیروان یحیی یا نوح یا ابراهیم) آنها که ایمان به خدا و روز رستاخیز آورده اند و عمل صالح انجام داده اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچگونه ترس و غمی برای آنها نیست.

9- هیچگونه جرمی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده است نیست، این سنت الهی در مورد کسانی، که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده است و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است.

10- اگر منافقین و آنها که در دلهایشان بیماری است و (همچنین) آنها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود برندارند تو را بر ضد آنان می شورانیم سپس جز مدت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند. و از همه جا طرد می شوند و هر جا یافته شوندگرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسید. این سنت خداوند در اقوام پیشین و برای سنت الهی هیچگونه تغییری نخواهی یافت.

11- و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند، و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و آنها فقط مرا عبادت می کردند.

12- ما در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که بندگان صالح من وارث (حکومت) زمین خواهند شد.

13- مردم (در آغاز) یک دسته بیشتر نبودند(و تضادی در میان آنها وجود نداشت، تدریجا جوامع و طبقات پدید آمدند) سپس در میان آنها اختلاف (و تضادهائی) به وجود آمد، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهد و انذار کند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد بر آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند (افراد با ایمان در آن اختلاف نکردند) فقط (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه های روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند، خداوند آنهائی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خود رهبری نمود (اما افراد بی ایمان همچنان در گمراهی و اختلاف باقی ماندند) و خداوند هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کنند.

14- چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد زمین جلوگیری کنند، مگر اندکی از آنها که نجاتشان دادیم.

15- دین در نزد خدا اسلام (و تسلیم در برابر حق) است.

تفسیر و جمع بندی

همه پیامبران در یک مسیرند

1- در نخستین آیه سخن از دستوری است که خداوند به عموم مسلمانان می دهد که به مخالفان خود بگویند ما به خدا ایمان آورده ایم، و همچنین به آنچه بر ما مازل شده و آنچه بر پیامبران پیشین مانند ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و عیسی و موسی نازل شده «ما هیچ فرقی میان احدی از آنها نمی گذاریم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم» (لا تفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون). همین مضون در دو آیه دیگر از قرآن مجید آمده (آیه 285 بقره و آیه 152 نساء ) و به این ترتیب، تأکید می کند که مومنان واقعی کسانی هستند که میان پیامبران الهی تفاوتی نمی گذارند، و به تعلیمات همه آنها ایمان دارند، و این گواه روشنی است، بر یگانگی اصول کلی تعلیمات آنها. چرا چنین نباشد در حالی که همه از سوی یک خدا مبعوث شده اند، و مأموریت آنها یکسان است، و اصول معاف الهیه و اصول سعادت بشر، همه جا یکی است، اینها چیزی نیست که با گذشت زمان دگرگون گردد، هرچند جزئیات آن دگرگون می شود. درست همانند نیاز انسان به غذا و لباس و مسکن و بهداشت و نظافت و تعلیم و تربیت، اصول این امور تغییر ناپذیر است، ولی جزئیات مربوط به انواع غذاها و لباسها و مسکنها و دارو  و درمان و چگونگی تعلیم و تربیت در تغییر و تحول، و به تعبیر دیگر در حال تکامل است. قابل ذکر است که این آیه طبق شأن نزولهای موجود، در پاسخ یهود و نصاری است که هریک دیگری را نفی می کردند و پیامبر  خود را برتر می شمردند، و کتاب خود را بهترین کتاب می دانستند (و نسبت به بقیه، بی اعتنا بودند)، مسلمانان مأموریت پیدا کردند که با صراحت بگویند ما به هیجوجه جدائی میان پیامبران خدا قائل  نیستیم. به هرحال این یک بیان اجمالی برای وحدت اصول کلی دعوت انبیاء محسوب می شود، اکنون به سراغ سایر آیات می رویم که انگشت روی یکایک این اصول می گذارد.

2- مسأله وحی یکی از این اصول است که در دومین آیه مورد بحث مطرح کرده، می فرماید: «ما به تو وحی فرستادیم، آنگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم، و همچنین به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط ( انبیاء بنی اسرائیل) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان، و به داود زبور دادیم... پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا برای مردم بعد از آنها حجتی بر خدا باقی نماند (و نسبت به همه اتمام حجت شود)»، (انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل واسحق ویعقوب والاسباط وعیسی وایوب ویونس و هارون وسلیمان واتینا داود زبورا...رسلا مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل). به این ترتیب همگی بیانگر وحی و ارتباط با جهان غیب بودند، و همگی در مسیر ابلاغ دعوت الهی و اتمام حجت او نسبت به مردم گام برمی داشتند، هیچکدام از سوی خود چیزی نمی گفتند، و هدف نهائی همه یکی بود.

3- اصل توحید و نفی شرک یکی دیگر از مهمترین اصول دعوت انبیاء است، و به شهادت آیات مختلف قرآن، هریک از آنها  که مبعوث به نبوت می شدند، نخستین گفتارشان توحید بود، توحید در تمام شاخه ها، مخصوصا توحید در عبادت و پرستش. سومین آیه مورد بحث، این موضوع را به عنوان یک اصل کلی در دعوت انبیاء معرفی کرده می گوید: «ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه وحی به او می کردیم که معبودی جز من نیست، بنابراین تنها مرا پرستش کنید، (و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون). همین معنی به صورت موکدتری در آیه 36 نحل آمده است، می فرماید: «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت»، «ما در هر امتی رسولی فرستادیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت، اجتناب کنید». به این ترتیب مبارزه با طوغوتها، و تخصیص پرستش به الله  در سرلوحه تعلیمات همه انبیاء بود، چرا که تا انسان بنده طاغوت است، در اسارت است، آنگاه آزاد می شود که تنها خدا باشد، خداوند که منبع تمام ارزشهای والا، و دارای اسماء و صفات حسنی است. قابل توجه اینکه «طاغوت»، صیغه مبالغه از طغیان به معنی تعدی و تجاوز از حد و مرز است، از این رو به شیطان، بت، حاکم جبار، متکبر و مستکبر، و هر مسیری که به غیر حق منتهی می گردد، طاغوت گفته می شود. این واژه به گفته راغب در مفردات در معنی «مفرد» و «جمع»، هر دو به کار می رود (در عین حال گاهی به صورت «طواغیت» جمع بسته می شود. لسان العرب، «طاغوت» را به معنی شیطان و کاهن و سردمداران گمراهی و ضلالت تفسیر کرده است. به هرحال یکی از نشانه های پیامبران راستین، دعوت به توحد و پرهیز از همه طاغوتها است، درحالی که مدعیان دروغین، مردم را به شرک و بت پرستی و گاه همچون فرعون، دعوت به پرستش خویش می کردند. این اعتقاد به طاغوت چنانکه در جای خود گفته شده بازتاب گسترده ای در تمام  اعمال انسان دارد، مخصوصا زنجیرهای اسارت و بردگی را از دست و پای انسانها برمی دارد، و آنان را به وحدت و اتحاد و آزادگی و عزت فرا می خواند.

4- تکیه بر نظام عالم هستی برای شناسائی خدا یکی دیگر از اصول کلی دعوت این مردان خدا است، همانگونه که در چهارمین آیه مورد بحث می خوانیم «پیامبرانی که به سوی امتها مبعوث شدند به آنها گفتند: آیا در خداوند شک است خدائی که آسمانها و زمین را (با اینهمه عظمت و نظام و با اینهمه اسرار) آفریده؟ شما را فرا می خواند تا گناهنتان را ببخشد، و شما را تا زمان معینی نگهدارد» (تا راه معرفة الله را طی کنید و به تکامل لازم برسید) (قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات والارض یدعوکم لیغفرلکم من ذنوبکم ویوخرکم الی اجل مسمی). یعنی با توجه به اسرار خلقت آسمانها و زمین، و انواع بدایعی که در آنها دیده می شود، و با پیشرفت علوم و دانشها روز به روز اسرار بیشتری کشف می گردد، دیگر چه جای شک در وجود خداست؟ درست است که در اعصار پیشین آگاهی انسان از اسرار خلقت آسمان و زمین زیاد نبود، ولی همان نظم ابتدائی که هر انسانی با مختصردقتی در می یافت کافی برای اثبات وجود آفریدگار آنها بود، و اما امروز که هر سلول و هر دانه اتم و هر ملکول و هر ذره ای از ذرات موجودات زنده و بیجان شکافته شده و عجائب اسرار آنها تا حد زیادی کشف گردیده، مطالعه یک ذره از آنها کافی است که نور معرفت خدا را بر دل بیفکند و آن شعر معروف تحقق یافته که می گوید:

دل هر ذره را که بشکافی                                         آفتابیش در میان بینی

5- تأکید بر مسأله معاد یکی دیگر از اصول دعوت آنها است چنانکه در پنجمین آیه مورد بحث، به وضوح می فرماید: «روز قیامت به جن و انس خطاب می شود که ای جمعیت جن و انس، آیا رسولانی از خود شما به سویتان نیامدند که آیات مرا برای شما بازگو کنند و شما را از ملاقات امروز بیم دهند»؟ (یا معشر الجن والانس الم یاتکم رسل منکم یقصون علیکم  ایاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا). گوینده این سخن، خواه ذات پاک خداوند باشد، یا فرشتگان او تفاوتی نمی کند، در هر صورت نشان می دهد که تمام پیامبرانی که مبعوث شدند، مردم را از روز رستاخیز و مجازاتها و کیفرهای آن بر حذر داشتند و همگی در این اصل اساسی مشترک بودند. در اینکه آیا رسولانی از«جن» برای آنها مبعوث شده اند (آنچنان که از کلمه «منکم» در بدو نظر استفاده می شود) یا همه رسولان الهی از انسانها بودند، در میان مفسران گفتگو است هر چند غالب مفسران را عقیده بر این است که آنها همه از انسانها بودند و آنچه در آیه بالا آمده و به اصطاح از قبیل تغلیب است، ولی مانعی ندارد که رسولان و نمایندگانی از جنس آنها از سوی پیامبران و رسولان الهی مأمور به دعوت آنها باشند، آنگونه که از آیه 29 سوره احقاف استفاده می شود، آنجا که می فرماید: «واذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القرآن فلما حضروه قالوا انصتوا فلما قضی و لو ا الی مهم منذرین»، «به یاد آور هنگامی که گروهی از جن را به سوی تو متوجه ساختیم که قرآن را استماع کند، وقتی حاضر شدند به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و بشنوید و هنگامی که پایان یافت، به سوی قوم خود بازگشتند و آنها را انذار کردند».

6- دعوت به تقوا، نیز از اصول کلی آنها است، چرا  هدف نهائی آفرینش بشر، و نظم زندگانی فردی و اجتماعی او، بدون این امر، ممکن نیست. در ششمین آیه مورد بحث می خوانیم: «ما به کسانی که پیش از شما دارای کتاب آسمانی بودند و همچنین به شما سفارش کردیم که تقوا الهی پیشه کنید»، (و لقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان تقوا الله). تعبیر آیه چنان گسترده است که تمام کتب آسمانی پیشین را شامل می شود، به این ترتیب توصیه به تقوا یعنی خویشتن دارای و پرهیز از گناه، و نافرمانی خدا، از اصول مشترک ادیان الهی بوده و هست. این را نیز می دانیم که تقوا شاخه های زیادی دارد، تقوای در عمل، تقوای در سخن، و تقوای در فکر و اندیشه نیت و تصمیم. تقوای عملی نیز فروع متعددی دارد، تقوای اخلاقی، تقوای اجتماعی و تقوای سیاسی، و به عبارت کوتاه تقوا دارای مفهوم وسیعی است که نقطه مقابل تمام بی بند و باری ها در هر زمینه می باشد و لذا در تفسیر قرطبی از بعضی دانشمندان عارف و آگاه نقل شده که این آیه محور تمام آیات قرآن است، زیرا همه بر این محور دور می زنند.

7- دعوت به عدالت اجتماعی یکی دیگر از این اصول اساسی است که در هفتمین آیه با صراحت از آن یاد کرده، می فرماید: «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان شناخت حق و باطل و قوانین عادله نازل نمودیم تا مردم قیام به قسط و عدل کنند»‌، (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات  وانزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط). چرا چنین نباشد در حالی که بدون اقامه عدالت اجتماعی هرگز جامعه بشری به اهداف نهائی خود یعنی تکامل معنوی نخواهند رسید. قابل ذکر است که می گوید: هدف از ارسال رسل و بینات و کتاب و میزان این بوده که مردم شخصا مجری قسط و عدل باشند و به آن قیام کنند نه اینکه به صورت یک امر تحمیلی آنها را مجبور به آن سازند، آری تا جامعه بشری به مرحله خودجوشی در امر اقامه قسط و اجرای عدلت نرسد این هدف تأمین نشده است. در اینکه منظور از بینت و کتاب و میزان چیست؟ مفسران بحثهای فراوانی دارند. آنچه صحیحتر به نظر می رسد این است که بینات معنی وسیعی دارد که معجزات و هرگونه دلیل عقلی را که برای اثبات نبوت است شامل می شود، و کتاب اشاره به مجموعه تعلیمات آنهاست، و اما میزان که به معنی وسیله وزن و سنجش است به معنی معیارهای سنجش حق از باطل، و یا قوانین و مقراتی است که حق را به صاحبان حق می رساند، و همه اینها وسیله ی است برای وصول به عدالت اجتماعی و قیام به قسط، و آن نیز به نوبه خود مقدمه ای است برای فراهم آوردن زمینه های تعلیم و تربیت و تکامل انسانها.

8- اهمیت «ایمان» و «عمل صالح» به عنوان دو ارزش اصلی برای نجات انسانها نیز یکی از اصول مشترک تعلیمات انبیاء است. در هشتمین آیه مورد بحث می خوانیم: «کسانی که (به پیامبر اسلام «ص») ایمان آوردند و یهود و نصاری و صابئان (پیروان یحیی یا نوح ابراهیم) هرکس از آنها که به خدا و روز جزا ایمان آورده و عمل صالح انجام داده پاداششان نزد پروردگارشان است و هیچ ترس و غمی بر آنها نیست»، (ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من امن بالله والیوم الاخر وعمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون). در تفسیر این آیه  بحث و گفتگوهای زیادی میان مفسران است که منظور از «الذین آمنوا» کیست؟ و جمله «من امن بالله والیوم الاخر وعمل صالحا» به چه کسانی اشاره می کند؟ یک تفسیر معروف می گوید مسلمانانی که به پیامبر اسلام (ص) ایمان آوردند و سپس بر ایمان خود ثابت ماندند، و عمل صالح انجام دادند، و همچنین مومنان به ادیان آسمانی که قبل از ظهور پیامبر اسلام (ص) می زیستند، در صورت ایمان و عمل صالح همگی اهل نجاتند. طبق این تفسیر «ایمان» و «عمل صالح» به عنوان دو اصل کلی برای نجات انسانها در برنامه همه ادیان الهی بوده است. البته این آیه تفسیرهای دیگری دارد که می توانید با مراجعه به جلد اول تفسیر نمونه صفحه 282 (ذیل همین آیه) از آن آگاهی یابید.

9- شکستن سنتهای غلط که مایه انحراف و عقب ماندگی جوامع بشری  است نیز از اصول کلی دعوت انبیاء بوده است. در نهمین آیه مورد بحث، ضمن اشاره به مسأله ازدواج پیامبر(ص) با همسر مطلقه پسر خوانده خود که برای شکستن یک سنت جاهلی صورت گرفت (زیرا آنها پسر خوانده ها را پسر حقیقی محسوب می کردند) می فرماید: «هیچ جرمی بر پیامبر (ص) در آنچه خدا بر او واجب کرده است نیست (که با سنتهای غلط به مقابله برخیزد). این یک سنت الهی است که درباره کسانی پیش از این بوده اند نیز جاری شده است و فرمان خدا، روی حساب دقیقی است»، (ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله له سنه الله فی الذین خلوا من قبل و کان امر الله قدرا مقدورا). در اینکه این سنت که در اقوام گذشته جاری بوده است چیست که خداوند کار پیامبر اسلام(ص) را عطف به آن می کند؟ جمعی از مفسران گفته اند که منظور، سنت الهی در زمینه مانع از استفاده کردن از لذات حلال، یا تعدد همسران بوده که در امم سابقه نیز جریان داشته است. در حالی که در آیات قبل و بعد از این آیه، نشانه های روشنی وجود دارد که گواهی می دهد این سنت مربوط به ابلاغ یک رسالت الهی بوده است، نه بهره گیری از لذات حلال، چنانکه در آیه بعد از آن می خوانیم: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه ولایخشون احدا الا الله»، «آنها (پیامبران پیشین) که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند و از او می ترسیدند و از هیچکس جز خدا واهمه نداشتند». آنچه از همه مناسبتر به نظر می رسد این است که این رسالت الهی چیزی جز «شکستن سنتهای غلط» نبوده است. در آیات قبل از آن نیز می خوانیم: «و تخشی الناس و الله احق ان تخشیه»، «تو در انجام این مأموریت از مردم واهمه داشتی و خداوند سزاورتر است که از او بترسی»، و در دنباله همین آیه، با صراحت می گوید «لکیلا یکون علی المومنین حرج فی ازواج ادعیادهم اذا قضوا منهن وطرا»، «همسر مطلقه زید را به ازدواج تو در آوردیم تا مشکلی برای مومنان در ازدواج با همسران پسرخوانده های خود هنگامی که از آنان طلاق گیرند نباشد» (احزاب/37). مجموع این قرائن به خوبی گواهی می دهد که منظور از این سنت جاودانه انبیاء پیشین همان شکستن سنتهای نادرست و خرافی و باطل بوده است. چرا چنین نباشد درحالی که یکی از اهداف بعثت انبیاء همان است که مردم را از چنگال اینگونه سنن باطل رهائی بخشند و سنتهای الهی را جانشین آن سازند.

10- مبارزه بی امان با اهل نفاق و عدم تسلیم در برابر آنان یکی دیگر از اصول تعلیمات ثابت انبیاء است چنانکه در دهمین آیه پس از اشاره به کارهای زشت و تخریبهای عمدی منافقان در جامعه اسلامی، و تهدید به اینکه اگر این منافقان بیماردل و دروغپردازان و شایعه سازان دست از کارهای خود برندارند تو را بر ضد آنها می شورانیم، آنها از همه جا طرد می شوند و هر جا یافته شوند به قتل خواهند رسید، می افزاید: «این سنت خداوند در اقوام پیشین است و برای سنت الهی هیچ گونه تغییری نخواهی یافت»، (سنه الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا). بسیاری از مفسران تصریح کرده اند که منظور از این سنت همان مبارزه با منافقان و افراد موذی است که دست از خرابکاری خود در جوامع انسانی و در برابر انبیاء و مومنان برنمی داشتند.

11- اصول عبادات و کارهای خیر نیز از تعلیمات مشترک این رهبران راستین بوده است، چنانکه در یازدهمین آیه مورد بحث ضمن اشاره به گروهی از انبیاء بزرگ می فرماید: «ما آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند، و به آنها انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را وحی کردیم»، (و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا واوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلاه و ایتاء الزکوه)، اشاره به اینکه آنها علاوه بر مقام نبوت و رسالت که لازمه اش دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم است، امامت به معنی رهبری همه جانبه جسمانی و روحانی، ظاهری و باطنی مردم را به عهده داشتند، و کارشان در این مرحله «هدایت به فرمان خدا» یعنی ایصال به مطلوب و رساندن به سر منزل مقصود بود، و در این مرحله خداوند انجام انواع کارهای نیک و عبادات را به آنها وحی می فرمود. گرچه برپاداشتن نماز و اداء زکات، جزء خیرات و افعال نیک است، ولی به خاطر اهمیت این دو، مخصوصا روی آنها انگشت گذاشته شده است. در اینکه منظور از وحی در جمله «اوحینا  الیهم فعل الخیرات» در اینجا چیست؟ بسیاری از مفسران، آن را به معنی وحی تشریعی دانسته اند، یعنی انواع کار خیر را در برنامه دینی آنها گنجاندیم ولی بعضی دیگران آن را به معنی وحی تکوینی تفسیر کرده اند، یعنی به آنها توفیق و توان و عشق به انجام را بخشیدیم، و آنان را با روح القدس تأیید نمودیم تا از عهده این کارها به خوبی برآیند.

12- حکومت صالحان و به طور کلی حکومت «عدل الهی» نیز در برنامه های انبیاء مندرج بوده است، چه آنها که توفیق پیاده کردن آن را یافتند، و چه آنها که بر اثر اوضاع و شرائط خاص زمانشان قادر به انجام آن نشدند. دوازدهمین آیه مورد بحث اشاره لطیفی به این معنی دارد، می فرماید: «ما در «زبور» بعد از «ذکر» مقرر داشتیم که بندگان صالح من، وارث حکومت زمین خواهند شد»، (و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها  عبادی الصالحون). مرحوم طبرسی در مجمع البیان در تفسیر زبور و «ذکر» سه قول نقل کرده است: 1-«زبور» به معنی لوح محفوظ است، یعنی این حکم نخست در لوح محفوظ و سپس در تمام کتب انبیاء 2- «زبور» به معنی کتابهایی است که بعد از تورات نازل شد، و «ذکر» اشاره به تورات است. 3- «زبور» به معنی زبور داود است و «ذکر» به معنی تورات می باشد. در هر صورت آیه نشان می دهد که این حکم عمومی و سنت مستمر الهی بوده که جهت گیری تعلیمات انبیاء به سوس تأسیس حکومت صالحان و نیکان و پاکان در کره زمین بوده است، و گاه بعضی از آنان موافق به تشکیل نمونه ای از آن گردیدند. و مصداق کامل آن طبق روایات متواتره هنگام ظهور حضرت مهدی (ارواحنا فداه ) خواهد بود. این نکته نیز مسلم است که تأمین اهداف ادیان الهی و انبیاء بدون تشکیل چنین حکومتی کامل نخواهد شد، زیرا تجربه نشان داده که تنها از طریق توصیه و نصیحت و اندرز، احکام الهی به طور کامل پیاده نمی شود، بلکه باید از اهرم حکومت، در تمام ابعاد استفاده کرد، و زندگی انسانها را از لحظه تولد، تا هنگام مرگ زیر پوشش تعلیمات آسمانی قرار داد. تعبیر به «عبادی الصالحون» تعبیری است بسیار جامع و گویا که تمام شایستگیها از نظر «ایمان» و «علم» و «تقوا» و «مدیریت و تدبیر» را شامل می شود. آری چنین اشخاصی هستند که می توانند وارث حکومت زمین گردند.

13- دعوت به وحدت اختلاف، بزرگترین عامل فساد جامعه و سبب از میان رفتن نیروها و امکانات مادی و معنوی هر قوم و ملت است به همین جهت، یکی از اهداف اصلی انبیاء و دستورات عمومی آنها، مبارزه با اختلاف است، همان گونه که در سیزدهمین آیه مورد بحث می خوانیم: «مردم در آغاز، امت واحده ای بودند (سپس در میان آنها اختلاف پیدا شد) خداوند پیامبران را برانگیخت تا بشارت دهند و انذار کنند، و با آنها کتاب آسمانی به حق نازل نمود تا در میان آن مردم در آنچه  اختلاف داشتند، داوری نمایند (و به اختلاف و پراکندگی ها پایان دهند»، (کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه). ولی با این حال، باز گروهی به آتش اختلاف دامن زدند، و حتی درباره حقایقی که در کتب آسمانی نازل شده بود، اختلاف کردند، اما «اختلاف نکردند مگر کسانی که آن را دریافت داشته بودند و نشانه های روشنی به آنها رسیده بود، به خاطر ستمگری و انحراف از حق»! (و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیابینهم)، ولی «خداوند، آنها را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه از حق در آن اختلاف داشتند، به فرمان خود  رهنمون شد» (فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم)، «و خداوند هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کند»، (و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم). به این ترتیب دو نوع اختلاف در میان امتها به وجود آمد، اختلافی قبل از ظهور انبیاء که سرچشمه آن، آمیخته بودن علوم بشری با انواع خطا و جهل و اشتباه در تشخیص حقایق بود، و پیامبران با استمداد از محک وحی، حق را از باطل جدا ساختند و به این اختلاف پایان دادند. اختلافی که بعد از ظهور نبوت انبیاء بود و سرچشمه آن بغی و ظلم و حسد و هواپرستی بود که گروهی را بر این داشت تعلیمات پیامبران را مطابق میل و منافع خود تفسیر کنند، و حقایق را موافق هوی وهوس خویش تحریف نمایند، تنها مومنان راستین بودند که از این اختلاف رهائی یافتند، زیرا اینگونه اختلاف، جز در سایه ایمان و تقوا برطرف نمی شد. و از اینجا پاسخ سوالی که در مورد این آیه عنوان می شد، روشن می گردد، و آن اینکه: اگر پیامبران برای حل اختلافات عقیدتی و فکری و اجتماعی آمدند پس چرا بعد از آمدن آنها اختلاف همچنان ادامه یافت؟ آیه فوق می گوید: این دو اختلاف با هم تفاوت داشت، اختلاف پیشین، از جهل نادانی و بیخبری سرچشمه می گرفت و با بعثت انبیاء برطرف شد، ولی اختلاف بعدی انگیزه هائی همچون بغی و ستم و لجاجت و خودخواهی داشت که سبب شد که جمعی آگاهانه راه اختلاف را حتی بعد از روشن شدن حق ادامه دهند، و در واقع اختلاف اول از قصور مردم سرچشمه گرفت و اختلاف دوم ناشی از تقصیر بود! به هرحال از آیه فوق استفاده می شود که مبارزه با اختلاف، و دعوت به وحدت در جهات مختلف، جزء اصول کلی دعوت انبیاء بوده است.

14- دعوت به اصلاح و نهی از فساد در زمین یکی دیگر از برنامه های اصلی دعوت انبیاء است، و به تعبیر دیگر ادیان الهی علاوه بر مسائل فردی ناظر به وضع اجتماع بوده و همگان را به مشارکت در اصلاح اجتماع و مبارزه با فساد دعوت می نمودند. لذا در چهاردهمین آیه مورد بحث به عنوان یک اعتراض عمومی به اقوام پیشین که گرفتار عذاب الهی شدند، می فرماید: «چرا در میان اقوامی که قبل از شما بودند عالمان صاحبان قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟ (به همین دلیل جامعه آنها به فساد کشیده شد و همگی را مجازات کردیم) مگر اندکی از آنها که نجاتشان دادیم»، (فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم). «اولوا بقیه» به معنی «صاحبان باقیمانده» است، و از آنجا که معمولا انسان اشیاء نفیس را ذخیره می کند و نزد خود باقی می کذارد، این تعبیر به معنی کسانی است که صاحب سرمایه های نفیس هستند، یعنی صاحبان دانش و شخصیت و نفوذ و قدرت، و چنین اشخاصی هستند که می توانند جلو فساد در زمین را بگیرند و سبب بقاء ملتها گردند. به هر حال از این تعبیر روشن می شود که وظیفه امر به معروف و مبارزه با فساد مخصوصا  در سطح دانشمندان و صاحبان  قدرت در تمام ادیان الهی بوده، و به خاطر انحراف از این وظیفه اقوام زیادی به مجازات الهی گرفتار شدند.

15- تسلیم در برابر فرمان حق. اصل دیگری که بر تمام ادیان الهی حاکم، و در همه آنها وجود داشته است اصل تسلیم مطلق در برابر فرمان خدا است، لذا در آخرین آیه مورد بحث می خوانیم: «دین در نزد خدا اسلام  و تسلیم است» (ان الذین عند الله الاسلام). آری روح تمام ادیان در برابر حق، در برابر فرمان پروردگار، در برابر قوانین الهی و در برابر تمام واقعیتهاست، و از آنجا که آئین پیامبر اسلام (ص) برترین ادیان الهی است نام اسلام برای آن انتخاب شده است و گرنه اسلام را بر تمام ادیان آسمانی می توان اطلاق کرد. بنابراین معنی آیه این نیست که آئین پیامبر ما اسلام است (هرچند این یک واقعیت است) بلکه منظور این است که دین حقیقی در تمام ازمنه و اعصار اسلام بوده  است، زیرا تسلیم در برابر اعتقاد واقعی، و تسلیم در مقابل عمل به احکام الهی، در تمام ادیان الهی بوده، بنابراین ادیان هرچند از صورتهای ساده آغاز شده تا به کاملترین آنها یعتی آئین محمد(ص)، منتهی گردیده، ولی روح همه آنها، همان تسلیم مطلق است که در بالا اشاره شده از این نظر هیچ اختلاف و تفاوتی در میان آنها وجود نداشته است. در جای دیگر نیز می فرماید: «ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الاخره من الخاسرین»، «هرکس غیر از اسلام (و تسلیم در برابر حق) آئینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نمی شود و در آخرت، از زیانکاران است».

نتیجه

این پانزده اصل از مهمترین اصولی است که در تمام  ادیان الهی مشترک است و یا به تعبیر دیگر ستوان فقرات تمام مذاهب آسمانی و همه تعلیمات انبیاء را تشکیل می دهد، و با توجه به آن می توان، ادیان راستین را از مذاهب ساختگی و انحرافی شناخت. از سوی دیگر دقت در آن، ارزشهای والای تعلیمات انبیاء را در تمام قرون و اعصار، نشان می دهد و به تنهائی یکی از دلائل صدق دعوی و حقانیت آئین آنها است.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – از صفحه 333 تا 353

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402554