درمان خودبینی و حجابهای ظالمانی نفس

اول الدین معرفته- مسلمان حتما معرفت عقلی ابتدائی به پروردگارش دارد لکن کافی نیست و باصطلاح، اسلام به معنی الاعم است بلکه باید به مراتب ایمان و اعتقاد قلبی برسد که اسلام به معنی الاخص است. در قرآن مجید سفارش میفرماید: نباید بمیرید البته اینکه مسلمان باشید (سوره آل عمران/ آیه 102)، یعنی تسلیم خدایتعالی باشید، مراد همان ایمان قلبی است و تا ایمان قلبی پیدا نشود کمال انسانی ظهور پیدا نمیکند- تکامل انسان در معرفت قلبی خداست، راه پیدا کردن با خالق است. در سوره حجرات میفرماید: اعراب گفتند ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاوردید ولی بگوئید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دلهایتان وارد نشده (سوره حجرات/ آیه 14). برخی از بادیه نشینان که از معارف الهی بوئی نبرده بودند و به دین اسلام ظاهری گرویده بودند، ادعا میکردند ما ایمان آورده ایم- در این آیه تصریح می فرماید این مرتبه از اسلام ظاهری است و چیزی نیست که شما را به کمال برساند مگر اینکه مقدمه برای ایمان و اعتراف قلبی بشود. بلی اسلام است، اسلام به همان معنی استدلال عقلی و معرفت اجمالی دارید- و تنها تسلیم احکام است. سعی کنید ایمان قلبی پیدا کنید به کمال برسید «و کمال معرفتة التصدیق به». ایمانی در دلتان، تصدیق به حق، خشوع برای خدا پیدا شود برای پیدایش ایمان و علم در قلب، عرض شد باید حجاب نفس را برداشت تا مانع خودبینی گردد، تا خوش را وجود مستقلی می پندارد چگونه میشود رب العالمین را ببیند، تا این اشتباه برطرف نشود چگونه حقیقت ظاهر میگردد که ممکن الوجود است یعنی موجودی که هستی باو داده شده و عین و ذاتش نیست در حالیکه این شخص باورش نشده که در هستی و آثار هستی همه و همه به خدا  نیازمند است. تنها واجب الوجود است که هستی عین ذاتش و صرف وجود اوست. جز او همه مراتب هستی از جهت ذات هیچ اند، باید هیچ به آنها افاضه شود، تا هنوز این معنی را نفهمیده و خودش را موجود مستقلی می پندارد، چگونه خداشناس میگردد. باید در صدد علاج این حجاب یعنی پندار غلط برآمد برای اینکه بفهمد راستی وهم و باطل است، مجاهده لازم دارد؛ باید زحمت بکشد تا برای خودش هم کشف شود «من» چیست؟ من که نه به اختیار خودم هست شدم و نه از دنیا رفتنم، به اختیار خودم هست، از وضع بدنم، نفسم اطلاع ندارم، چکار از من میآید؟ سود و زیان و مرگ و زندگی، نیرو و ناتوانی خودم در اختیارم نیست، آیا میتوانم خودم را جوان و سالم نگهدارم، جلو مرگ را بگیرم، نگذارم موی سرم سفید شود، باید عجز و فقر ذاتی خودش را ادراک کند. ای مردم شما همه به خدا نیازمندید (سوره فاطر/ آیه 15). همه در همه چیز نیازمندند، قوه و قدرت و ادراک، حیات که منشأ همه چیز است؛ فقر ذاتی همه یعنی ممکن الوجود را باید راستی باورش شود تا حجاب منیت برطرف شود با تفکر و تدبر و عمل، در صدد چاره اش برآید، نفسش را تغذیه نکند. بی بند و باری موجب زیاد شدن و تقویت حجاب نفس میگردد. و کمال معرفتة التصدیق به ایمان قلبی و تصدیق خداوند، علم و یقین که از آثارش خشوع و تذلل برای حق است یکمرتبه پیدا نمیشود و محدود بحدی هم نیست، همانطوری که خدای تعالی نامحدود است، شناسائی او نیز نامحدود است، هرکس به اندازه استعداد خدادادیش باید سعی کند یقینش روز بروز بیشتر شود، نخست باید مرتبه علم برسد که مجاهده نفسانیه میخواهد، تضرع الی الله لازم دارد، باید خدا عنایت کند نفسش را به ریاضت وادارد یعنی مطابق میلش کمتر رفتار کند. وقتی به علم رسید، آنجا نباید توقف کند چون حجاب از بین نرفته، بلکه رقیق شده است و تا از بین برود خیلی طول دارد.

حجابهای ظلمت و نور

در روایتی رسیده که میان بنده و خدایش هفتاد هزار حجاب از ظلمت و هفتاد هزار حجاب از نور است. البته اینها مطالبی است که از ادراک ما بالاتر است، برای افراد انگشت شماری قابل درک است، به علم که رسید؛ مقداری از حجابهای ظلمانیش برطرف شده، نه اینکه اصلا حجاب از بین رفته باشد. بعضی از بزرگان فرموده اند «العلم حجاب الاکبر» که ظاهرا مراد حجاب نورانیست. باید دانست که گوینده این کلام، علم را مذمت نکرده بلکه از حجاب شدنش خبر داده است و آن در وقتی است که شخص اندوخته های علمی خود را که در خاطر ضبط و جمع نموده  است، از خود ببیند و به آنها  تکیه نماید و خودش را واقعیات و حقائق رسیده، بشناسد یا پناه بر خدا از دیگران برتر بداند و خلاصه تا خود و علم خود را می بیند، در حجاب غرور و پندارهای نادرست است. اما اکبر بودنش برای آنست که حجابهای دیگر ممکنست شخص آن را متوجه  شود و در برطرف کردن آنها بکوشد ولی حجاب شدن دانش را متوجه نمیشود تا بخواهد خود را خلاص مگر بارقه لطف و فضل خداوندی او را متوجه سازد و نجاتش دهد. به هر حال «سوء الحال» آنست که شخص گناهکار باشد و گناه را ترک نکند و توبه ننماید. در حجاب باشد و در برطرف کردن آن نکوشد. «اسوء الحال» آنست که خود را گناهکار و محجوب نشناسد. و آشکار است که برای اولی امید نجات و خلاصی هست ولی در دومی به حسب ظاهر امیدی نیست مگر فضل الهی و به تعبیر دیگر اولی جهل بسیط و دومی جهل مرکب است. اگر آدمی بخواهد عملش حجاب نشود، همراه کسب دانش در تزکیه نفس و ریاضت باشد تا دانشش، کمک راهش شود نه حجابش.


منابع :

  1. شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب – توحید – از صفحه 54 تا 57

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402641