مکتب فضیلت، برترین مکاتب اخلاقی

درباره تعریف فضیلت علمای شرق و غرب مطالبی را گفته اند که گاهی شماره زیادی از آنها یک مفهوم را در بر دارد و گاهی بعضی از آنها با همدیگر تفاوت اندکی دارد و گاهی با همدیگر کاملا مخالف می باشند. جان دیوئی در تعریف فضیلت چنین می گوید: فضیلت عبارت از یک منبع نیکی است که تنها در خوی و طبع آدمی جای دارد.

در این که فضیلت یک ریشه روانی دارد جای تردید نیست. این ریشه روانی عبارت است از نیرو و یا ملکه ای که انسان توسط آن نیرو انگیزه رفتار خود را اوصاف عالیه نفسانی تلقی نموده و خواستن کمال مادی و معنوی خود و دیگران را مانند طبیعت ثانوی خود قرار داده است. مکتب فضیلت مکتب انبیاء است، مکتب فضیلت انسان را برای خود و برای دیگران به قرار ذیل توضیح می دهد:

انسان تا آنجا که مقدور است بایستی حد معتدل تمایلات مادی و روحی خود را منظور بدارد. هر روز کوشش نماید که حداکثر تکامل روحی خود را هدف اساسی قرار دهد. لذایذ مادی تا آنجا که ضروری جسمانی اوست بهره برداری شود و از آلام تا آنجا که به کمال روحی اش صدمه ای نزند فرار کند.

اگر انسان درباره تمایلات طبیعی خود افراط یا تفریط بورزد اگرچه این افراط و تفریط به نفع سعادت دیگران منجر گردد باز دارای فضیلت نخواهد بود زیرا چنین شخصی با طبیعت خود مبارزه می کند و اگر ما این اصل را در نظر گرفته بودیم مکتب سعادت شخصی به صورت افراطی خودنمایی نمی کرد.

در حقیقت مراعات این اصل بهترین مبارزه با مکتب سعادت شخصی و اصالت نفع خواهد بود. به عبارت دیگر ما نباید دیگر پرستی را آن چنان تقویت کنیم که طبیعت خود را فراموش کنیم چون اگر طبیعت خود را فراموش کنیم نفع ما بر دیگران نیز روی اصول منطقی نخواهد بود.

امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه خطبه 69 جمله ای فرموده است که می تواند این اصل را به خوبی روشن سازد در آنجا می فرماید: «وانی لعالم بما یصلحکم و یقیم اودکم. و لکنی لا اری اصلاحکم بافساد (فسادی) نفسی»، «و من آنچه را که شما را اصلاح و کجی هایتان را راست می کند می دانم. ولی هرگز با افساد خویشتن شما را اصلاح نخواهم کرد». معنای این جمله این است که شما سعادت شخصی خود را به دست من مطالبه می کنید، شما می خواهید به مقام و ثروت برسید ولی این کار با دست من اگر انجام بگیرد خودم را افساد خواهد کرد. من این گونه اصلاح را با فاسد نمودن خودم مبادله نخواهم کرد.

پس اولین مرتبه در مکتب فضیلت این است که انسان با ارزیابی دقیق شخصیت خود و جایگاه خود در جامعه در پیشبرد سعادت خود و دیگران بکوشد. با این بیان روشن می شود که مکتب فضیلت اقدام به زندگی اجتماعی مفید را بدون ارزیابی حقیقی سعادت خود و سعادت دیگران امکان ناپذیر می داند.

با این ملاحظات مکتب فضیلت از مکتب سعادت شخصی و سعادت عمومی کاملا تفکیک می گردد زیرا مکتب فضیلت هدف خود را کوشش برای پیشبرد کمال خود و دیگران قرار می دهد. خواه این پیشبرد موجب لذت و خواه موجب الم بوده باشد در این نکته فضیلت از سعادت شخصی تفکیک می گردد.

از آن طرف ممکن است اجتماع سعادت خود را در تبهکاری بداند. یا به عبارت محدودتر دیگران سعادت خود را فقط سعادت مادی تشخیص بدهند. مکتب فضیلت نمی گوید که انسان بایستی تمام کمالات روحی خود را در راه رساندن دیگران به سعادت مادی استهلاک نماید. بلی کوشش برای تنظیم منطقی زندگی مادی دیگران جزء دستورات مکتب فضیلت است نه کمک به تبهکاری که اجتماع یا دیگران آن را سعادت بپندارند. چنان که در کلام امیرالمومنین (ع) ملاحظه نمودیم.

در اینجا باید این نکته بسیار مهم تذکر داده شود که اگر انسان با فضیلت تشخیص داد که میان سعادت خود و سعادت دیگران تعارضی پیش آمده که فرد یا باید خود را فدا کند یا دیگران را، آن هم در یک هدف عالی انسانیه، برای سعادت موهوم که دیگران آن را سعادت تشخیص داده اند در اینجا باز مکتب فضیلت دستور می دهد که شما می توانید ایثار نموده و دیگران را بر خود مقدم بدارید. مانند این که فردی به اختیار خود از طعامش دست برمی دارد تا دیگری از گرسنگی نمیرد. و همچنین در سایر پدیده های عالی انسانی.

خلاصه مکتب فضیلت با واقعیت بیشتر سروکار دارد تا شعرهای مبالغه ای که درباره انسانها گفته شده و این بیچاره خوش باور هم باور نموده است که بنی آدم اعضای یکدیگرند. ما می بینیم که افراد زیادی از عضویت دست برنداشته و دنیا را برای خود می خواهند. و افراد دیگری غیر از منطق خور و خواب و خشم و شهوت اصل دیگری را قبول نمی کنند. آیا باز می توان چنین افرادی را اعضای بنی آدم دانسته و در راه آنها فداکاری نمود؟

سعادت شخصی را بعضی از خردمند نماها گفته اند ولی توجه نکرده اند که بالاخره همین سعادت شخصی تخم مزاحمت را در افراد اجتماع می پاشد و آبیاری می کند و حقوق و مقررات اجتماعی هم ریشه این مزاحمت را نمی کنند بلکه به طور اجبار جلوی تصادم را می گیرند. خلاصه مکتب سعادت شخصی می گوید بگذارید باتلاقی که پشه مالاریا را تولید می کند به وجود خود ادامه بدهد. ما پشه های مالاریا را یک به یک می گیریم و می کشیم و به زندانشان می اندازیم تا دیگر مزاحم نباشند ولی باتلاق به حال خود بماند مانعی ندارد. یا این که مقامات بهداشتی بگویند: مانعی ندارد که شما در هوای مسموم تنفس نمایید و حتی غذای مسموم هم میل فرمایید زیرا ما برای شما بیمارستانهای پیشرفته (مدرن) ایجاد نموده ایم که رفع مسمومیت می کند.

پس به این نتیجه می رسیم که اگر بنا شود برای انسان ماورای پدیده های حیوانی مکتبی ایجاد کنیم این مکتب همان مکتب فضیلت خواهد بود و مزیت دیگری که مکتب فضیلت به تمام مکاتب انسانی دیگر دارد این است که چون این مکتب روان های انسانی را تکمیل می نماید همکاری عمومی در افراد جامعه را برای پیشرفت به سوی تکامل تحریک می کند و عملی بودن چنین دستوری از آن جهت امکان پذیر است که شالوده اساسی خود را روی تکامل روانی قرار می دهد. بنابراین هیچ گونه تزاحمی میان افراد در رسیدن به تکامل وجود نخواهد داشت زیرا تمام این تزاحمات که می بینیم از روان عالی انسانها ناشی نمی گردد بلکه از پدیده ها و تصاحب های بدون حق ایجاد می گردد، در صورتی که مکتب فضیلت تکامل روانی را مقدم داشت و ارزیابی ها را با آن پدیده مقایسه می نماید.

بدیهی است که تکامل هر فرد از انسانها از جنبه روانی باعث افزایش تکامل روانی دیگران نیز خواهد بود ولی مکتب سعادت شخصی و مکتب سعادت عمومی نمی تواند این مزیت را داشته باشد اما مکتب سعادت شخصی به همان معنای معمولی خویشتن بینی و خویشتن پروری است که هرگز دیگران را به حساب نمی آورد. این مکتب تزاحم با دیگران را در نهاد خود می پروراند. و اما مکتب سعادت عمومی اگر سعادت واقعی دیگران را در نظر گرفته باشد همان مکتب فضیلت است که ما آن را شایسته ترین مکاتب اخلاقی می دانیم. و اگر مقصود سعادتی باشد که دیگران تشخیص داده اند و مطلوب این است که ما به آن سعادت تشخیص داده شده کمک کنیم بلکه خودمان را در این راه فانی کنیم، این مکتب قابل دفاع نخواهد بود زیرا فقط لفظش شیرین به نظر می رسد، ولی چیزی است که نه قابل تحقق خارجی است و نه انسانها را به ایده آلی که در روانشان نهفته است می رساند.

مکتب فضیلت مزیت دیگری دارد که شاید از تمام مزایای گفته شده با اهمیت تر باشد. به این معنا که مکتب فضیلت می تواند با تمام قوانین اجتماعی که به نفع انسانها مقرر شده و ادیانی که مطابق منطق در تکمیل روان انسانها مورد تبعیت قرار گرفته است هماهنگی داشته باشد زیرا مکتب فضیلت زندگانی اجتماعی را که بدون قوانین و قراردادهای عادلانه صورت پذیر نیست نه تنها قبول می کند بلکه ضروری تشخیص می دهد. از آن طرف سعادت واقعی دیگران را هم منظور نموده و خود را مجبور می بیند که هر مقدار که توانایی دارد در رفع موانع تکامل خود و دیگران بکوشد. و چون ادیان حقیقی اسرار وجود را کشف می کنند و رهایی انسانها را از بن بست هایی که سایر علوم و مکاتب، قدرت خلاص شدن از آنها را ندارند ضروری می داند لذا در پیشبرد آنها نیز می کوشد، و اخلاق را به عنوان مقدمه اجرای کامل حقوق و تقلیل جرایم و تکثیر رادمردی ها شایسته ترین پدیده ها منظور می کند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری –اخلاق و مذهب – صفحه 114-120

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402770