کار زشت و دور از شرف انسانی منافقین این بود که صحنه ی نبرد را که کرانه های خندق تشکیل می داد، خالی می کردند و در این راه از دو نوع ترفند بهره می گرفتند:
1 ـ با دامن زدن به ترس و وحشت که این نقطه جای ماندن نیست و همگی به داخل شهر باز گردیم، علاوه بر خود، دیگران را نیز به بازگشت به شهر تشویق می کردند.
2 ـ گروهی به بهانه ی اینکه خانه های آنان حفاظ ندارد، حضور پیامبر (ص) می رسیدند و کسب اجازه می کردند که میدان را برای حفظ خانه های خود ترک کنند و آیه ی یاد شده در زیر بیانگر این دو کار زشت منافقان است؛ «و إذ قالت طائفة منهم یا أهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا و یستأذن فریق منهم النبی یقولون إن بیوتنا عورة و ما هی بعورة إن یریدون إلا فرارا؛ و آن گاه که گروهى از آنان گفتند: اى مردم مدینه! دیگر براى شما جاى ماندن نیست، پس [از جبهه] برگردید. و گروهى از آنها از پیامبر اجازه مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بى حفاظ است، در حالى که بى حفاظ نبود و جز فرار قصدى نداشتند.» (أحزاب/ 13)
خلاصه در برابر این انبوه دشمن کارى از شما ساخته نیست خود را از معرکه بیرون کشیده و خویشتن را به هلاکت و زن و فرزندتان را به دست اسارت نسپارید. و به این ترتیب مى خواستند جمعیت انصار را از لشکر اسلام جدا کنند این از یک سو. از سوى دیگر گروهى از همین منافقین که در مدینه خانه داشتند از پیامبر (ص) اجازه مى خواستند که بازگردند و براى بازگشت خود عذرتراشى مى کردند از جمله مى گفتند: خانه هاى ما دیوار و در و پیکر درستى ندارد، در حالى که چنین نبود، آنها فقط مى خواستند صحنه را خالى کرده فرار کنند. «و یستأذن فریق منهم النبی یقولون إن بیوتنا عورة و ما هی بعورة إن یریدون إلا فرارا»
واژه "عوره" در اصل از ماده "عار" است، و به چیزى گفته مى شود که آشکار ساختنش موجب عار باشد، به شکافهایى که در لباس یا دیوار خانه ظاهر مى شود، و همچنین به نقاط آسیب پذیر مرزها، و آنچه انسان از آن بیم و وحشت دارد نیز "عوره" گفته مى شود، در اینجا منظور خانه هایى است که در و دیوار مطمئنى ندارد و بیم حمله دشمن به آن مى رود.
کلمه "مقام" به ضمه میم به معناى اقامه است، و اینکه گفتند اى اهل مدینه شما در این جا مقام ندارید، و ناگزیر باید برگردید، معنایش این است که دیگر معنا ندارد در این جا اقامت کنید، چون در مقابل لشکرهاى مشرکین تاب نمى آورید، و ناگزیر باید برگردید. خداى تعالى بعد از حکایت این کلام از منافقین، کلام یک دسته دیگر را هم حکایت کرده، و بر کلام اول عطف نموده، و فرموده "و یستأذن فریق منهم"، یعنى یک دسته از منافقین و کسانى که در دل بیمارى سستى ایمان دارند، "النبى" از رسول خدا (ص) اجازه مراجعت مى خواهند، "یقولون" و در هنگام اجازه خواستن مى گویند: "إن بیوتنا عورة"، یعنى خانه هاى ما، در و دیوار درستى ندارد، و ایمن از آمدن دزد و حمله دشمن نیستیم، "و ما هی بعورة إن یریدون إلا فرارا"، یعنى دروغ مى گویند و خانه هایشان بدون در و دیوار نیست، و از این حرف جز فرار از جهاد منظورى ندارند.
"منافقان" با مطرح ساختن این عذرها مى خواستند میدان جنگ را ترک کرده و به خانه هاى خود پناه برند. در روایتى آمده است که طایفه "بنى حارثه" کسى را خدمت پیامبر (ص) فرستادند و گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است و هیچ یک از خانه هاى انصار همچون خانه هاى ما نیست، و میان ما و طایفه "غطفان" که از شرق مدینه هجوم آورده اند حایل و مانعى وجود ندارد، اجازه فرما به خانه هاى خود باز گردیم و از زنان و فرزندانمان دفاع کنیم، پیامبر (ص) به آنها اجازه داد. این موضوع به گوش "سعد بن معاذ"، بزرگ انصار رسید، به پیامبر (ص) عرض کرد به آنها اجازه نفرما، به خدا سوگند تا کنون هر مشکلى براى ما پیش آمده این گروه همین بهانه را پیش کشیده اند، اینها دروغ مى گویند، پیامبر (ص) دستور داد باز گردند.
"یثرب" نام قدیمى مدینه است، پیش از آنکه پیامبر (ص) به آنجا هجرت کند، بعد از آن کم کم نام مدینة الرسول (شهر پیغمبر) بر آن گذارده شد که مخفف آن همان "مدینه" بود. این شهر نامهاى متعددى دارد، سید مرتضى (رحمة الله علیه) علاوه بر این دو نام (یثرب و مدینه) یازده نام دیگر براى این شهر ذکر کرده از جمله "طیبه" و "طابه" و "سکینه" و "محبوبه" و "مرحومه" و "قاصمه" است (بعضى یثرب را نام زمین این شهر مى نامند).
در پاره اى از روایات آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «این شهر را یثرب ننامید» شاید به این جهت که یثرب در اصل از ماده "ثرب" (بر وزن حرب) به معنى ملامت کردن است، و پیامبر (ص) چنین نامى را براى این شهر پربرکت نمى پسندید.
به هر حال اینکه منافقان اهل "مدینه" را با عنوان "یا أهل یثرب" خطاب کردند بى دلیل نیست، شاید به خاطر این بوده که مى دانستند پیامبر از این نام متنفر است، و یا مى خواستند عدم رسمیت اسلام و عنوان "مدینة الرسول" را اعلام دارند، و یا آنها را به دوران جاهلیت توجه دهند!
آیه بعد به سستى ایمان این گروه اشاره کرده مى گوید: «آنها در اظهار اسلام آن قدر سست و ضعیفند که اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه وارد آن شوند، و این شهر را اشغال نظامى کنند و به آنها پیشنهاد نمایند که به سوى آئین شرک و کفر باز گردید به سرعت مى پذیرند، و جز مدت کمى براى انتخاب این راه درنگ نخواهند کرد.» (احزاب/ 14)