خدای سبحان در قرآن کریم مکرر فرمود: دو چیز است که باید به آنها ایمان بیاورید. بعضی از آیاتی که در این باره می باشند را بررسی می کنیم:
1ـ «و لو کانوا یؤمنون بالله و النبی و ما أنزل إلیه ما اتخذوهم أولیاء؛ اگر به خدا و پيامبر و آنچه كه به سوى او فرود آمده ايمان مى آوردند آنان را به دوستى نمى گرفتند.»(مائده/ 81) یعنی اگر آنها به خدا و پیغمبر و قرآن ایمان آورده کسی غیر از خدا و پیغمبر را به عنوان سرپرست اتخاذ نمی کردند، هرگز بیگانگان را سرپرست، محرم اسرار و دوست سری نمی گرفتند. از این آیه معلوم می شود، علاوه بر ایمان به خدا، ایمان به وجود مبارک پیغمبر و قرآن کریم ضروری و لازم است. همان طور که دیگران در تشهد نماز می گویند: «و أشهد أن محمدا عبده و رسوله» پیغمبر هم آن را در نماز می گوید، آن حضرت، هم به رسالت وشخصیت حقوقی خود و هم به قرآن ایمان دارد «امن الرسول بما أنزل إلیه من ربه و المؤمنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله؛ پيامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند.» (بقره/ 285) در این گونه از موارد، کتاب در مقابل رسول است، البته هماهنگ و ملازم یکدیگرند و این تعدد و هماهنگی اختصاصی به رسول اکرم (ص) و قرآن ندارد بلکه شخصیت حقوقی همه انبیا و کتابی که آورده اند، لازم الاتباع بوده است یعنی هم موسای کلیم و عیسای مسیح، و هم کتابشان با مضامین و جزئیاتی که در آنها مطرح است. باید مورد اعتقاد و اطمینان باشد بنابراین، سکوت، قیام، حرکت و سیره ی انبیا، ظواهر و مدالیل تمام کتابهای آسمانی غیر محرف، حجت است.
2ـ «وإذا قیل لهم تعالوا إلی ما أنزل الله وإلی الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه ابائـنا؛ وقتی به آنها گفته شود به آنچه که خدا به پیغمبر نازل کرد، مراجعه کنید، می گویند ما آثار گذشتگان خود را حفظ می کنیم.» (مائده/ 104) و به تقلید کورکورانه ادامه می دهند. مردم موظفند به آنچه خدا نازل کرد و به آن کس که خدا فرستاد مراجعه کنند، هرگز این دو اصل از یکدیگر جدایی نخواهند داشت و اعتقاد به هر یک از این دو امری ضروری است، و همان طور که سراسر قرآن جز توحید چیز دیگری نیست، سراسر سیره ی نبی اکرم نیز جز توحید چیز دیگری نیست و اگر دستورات عملی و فروعات قرآن به ریشه ی اعتقادی بر می گردد، اعمال و صفات نفسانیه نبی اکرم نیز به اعتقادات توحیدی برمی گردد، بدین ترتیب توحید ناب اگر به صورت کتاب ممثل شود قرآن، و اگر به صورت انسان تمثل یابد رسول اکرم (ص) می شود.
3ـ «الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریة والإنجیل یأمرهم بالمعروف وینهاهم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم إصرهم والأغلال التی کانت علیهم فالذین امنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذی أنزل معه أولئک هم المفلحون؛ همانان كه از اين فرستاده پيامبر درس نخوانده كه [نام] او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند پيروى مى كنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى گرداند و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى دارد پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند آنان همان رستگارانند.» (اعراف/ 157) یعنی کسانی رستگارند که به پیغمبر و نوری که همراه او نازل شده، ایمان آورده و تابع باشند. پس، همان طور که اعتقاد به آنچه خدا نازل کرد واجب است، اعتقاد به آن کسی هم که خدا فرستاد واجب است. خداوند، نور را (قرآن را) نازل کرد و پیغمبر را فرستاد.
4 ـ «یا أیها الذین امنوا لاتخونوا الله والرسول وتخونوا أماناتکم وأنتم تعلمون؛ اى مؤمنان! به خدا و پیامبر خیانت نورزید و دانسته به امانات خود خیانت نکنید.» (انفال/ 27) پیامبر سمتی دارد، که اگر کسی آن را گرامی نداشت خیانت به پیامبر کرده و خیانت دینی هم مانند خیانت در مسائل شخصی، مالی حقوقی حرام است. خیانت دینی گاهی به خداست که همان عمل نکردن و به میل خود تفسیر کردن احکام الهی است که امانتهای الهی محسوب می شوند و گاهی به پیغمبر است که عبارت از نادیده گرفتن راهنماییها و رهنمودهای آن حضرت و اعتنا و عمل نکردن به دستورهای او و به دلخواه معنا کردن کلام وی و مانند آن است. خیانت به پیغمبر در کنار خیانت به خداست، و پیغمبر مانند قرآن اصل و امانتی است که باید او را حفظ کرد.
5ـ خدای سبحان کارهای خود را، که در قرآن کریم به صورت حکم، و کارهای پیغمبر را، که به عنوان زمامداری و زعامت مطرح است، هر دو را به حساب دین آورده می فرماید: «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر و لایحرمون ما حرم الله و رسوله و لایدینون دین الحق؛ با کسانی که به خدا وقیامت معتقد نیستند و آنچه را خدا و پیغمبر تحریم کرده حرام نمی دانند، مقاتله کنید.» (توبه/ 29)
معلوم می شود دو نوع تحریم وجود دارد: تحریمهای خدای سبحان که فرض الله است و تحریمهای رسول اکرم که فرض النبی است، همان طور که حکم الله حجت است حکم الرسول نیز حجت خواهد بود، حتی دستورات سیاسی، نظامی آن حضرت نیز حجت حق است البته به عنوان اسوه ی توحیدی، همه ی شئونش حجت حق است، همان طور که خدای سبحان در کارهای تحریکی به او می فرماید: «و ما رمیت إذ رمیت و لکن الله رمی؛ و وقتى [ریگ ها را] انداختى این تو نبودى که انداختى بلکه خدا بود که انداخت.» (انفال/ 17) در کارهای ادراکی هم می فرماید: «وما علمت إذ علمت ولکن الله علم؛ وقتی که آموزش می دادی این تو نبودی، بلکه خداوند بود که تعلیم می داد.» و یا «وما حکمت إذ حکمت ولکن الله حکم؛ وقتی قضاوت می کردی این تونبودی که داوری می کردی بلکه خدا بود که قضاوت می کرد» و یا «وما حرمت إذ حرمت ولکن الله حرم.» اگر مبدأ فاعلی کارهای رسول اکرم، خداست به یقین هدف آن حضرت هم خداست و طبق تحلیل قبلی، به یقین کار او در تلو کار خدای سبحان بلکه همان کار خدا در مقام فعل است.
لذا خداوند فرمود: تحریم خدا و تحریم رسول خدا هر دو متبع است، آنچه را خدا تحریم کرد، حجت و آنچه را هم رسول خدا تحریم نمود، حجت است. اگر حرمت و رجس بودن خمر و میسر تحریم الهی است نیز آنچه طبق دستور الهی از رسول اکرم صادر شود تحریم نبوی است «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فآنتهوا؛ آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت باز ايستيد.» (حشر/ 7) یعنی آنچه را پیغمبر نهی کرده، شما آن را بپذیرید. تحریم پیغمبر در عدل تحریم خداست، البته یکی اصل و دیگری تابع ولی هماهنگ و ملازم. و همین هماهنگی و تلازم به صورتهای دیگر هم ظهور کرده است، چنانکه فرمود: مؤمنان کسانی هستند که «امنوا بالله و رسوله؛ هم به خدا و هم به رسول خدا ایمان دارند.» (نور/ 62) مؤمن همان طور که به فرشته معتقد است باید به پیغمبر هم معتقد باشد، هر چه از انسان کامل یعنی پیامبر (ص) نشأت گرفته حجت است، پس پیغمبر و قرآن عدل و ملازم جدایی ناپذیر یکدیگرند، چنانکه بعد از پیغمبر، عترت طاهره خلیفه آن حضرت و عدل قرآنند، در حقیقت بدن پیغمبر رحلت کرده اما ولایت مشترک بین پیغمبر و ائمه (ع) رحلت نکرده و مظهر «حی لایموت» خواهد بود. چون آنها مظهر «هو الولی» هستند و کسی که عدل قرآن و یکی از دو ثقل است، هرگز رخت برنبسته و رحلت نمی کند.
خطر انحراف از کتاب و عترت در قیامت که خطر انحراف از کتاب و سنت روشن می شود، خدای سبحان درباره ی افراد مبتلا به خطر می فرماید: «یوم تقلب وجوههم فی النار یقولون یا لیتنا أطعنا الله و أطعنا الرسولا؛ روزى كه چهره هايشان را در آتش زير و رو مى كنند مى گويند اى كاش ما خدا را فرمان مى برديم و پيامبر را اطاعت مى كرديم.» (احزاب/ 66) پیغمبر مطالبی هماهنگ با باطن قرآن دارد گرچه در ظاهر قرآن نیست نظیر جزئیات و فروع دین. در قرآن، اصل نماز، حج، زکات و امثال آن هست اما تبیین جزئیات آن، طبق الهام الهی، به عهده ی رسول خداست. پس آنها که گفتند: کتاب خدا با سنت پیغمبر (نه عترت) ما را بس! آیات فراوانی را که خدا فرمود به قرآن و پیغمبر مراجعه کنید، فراموش کرده و حدیث ثقلین را نادیده گرفتند گرچه به جای کلمه ی عترت کلمه ی سنت را نقل کردند.
این حدیث شریف به طور متواتر از پیغمبر (ص) نقل شده، لیکن برخی آن را نپذیرفتند، لذا احادیث نبوی را قبول دارند اما احادیث عترت طاهرین را قبول ندارند. اینها نیز با همان کسی محشور خواهند شد که گفت: «حسبنا کتاب الله» ولی با او فرق دارند، زیرا کسی که در حضور پیغمبر گفت «حسبنا کتاب الله» مستقیما سخن خدا را رد کرده است. آنها که درباره ی این دو اصل اصیل، به نحوی سخن گفته اند، یا با دو تعبیر جدای از هم و یا با یک تعبیر، در واقع هر دو اصل را نفی کرده اند. عده ای در خصوص قرآن گفتند، این اسطوره است. ما هم اگر بخواهیم مثل آن را می آوریم «و لو نشاء لقلنا مثل هذا؛ اگر مى خواستيم قطعا ما نيز همانند اين را مى گفتيم.» (انفال/ 31)، و درباره ی نبی اکرم (ص) گفتند: او جن زده است «أم به جنة» (مؤمنون/ 35) و آن حضرت را به تهمتهای گوناگون رمی و رجم کردند، رسول خدا را ساحر و کار او را سحر یا شاعر و کار او را شعر تلقی کردند، این عده همان مشرکین و وثنیین حجاز بودند که مستقیما در مقابل این دو اصل ایستادند.
عده ای هم که گفتند «حسبنا کتاب الله» اما رسول خدا را کنار گذاشتند، در حقیقت سخن خدا را رد کردند. عده ی سومی هم که عترت را کنار گذاشتند، با تحلیل عمیق به گروه دوم بر می گردند، چه اینکه آنان به گروه اول ملحق می شوند. هر چند درکات و کیفرشان با هم فرق دارد. خداوند در قرآن کریم وجود مبارک پیغمبر را به عنوان حجت الهی معرفی می کند، همان طور که روایات معتبر، مرسلین (ع) را حجج الهی می شمارند «إن لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة؛ حجت باطنه عقل و حجت ظاهره، پیغمبر است.»
عدل قرآن
باید توجه داشت که عترت، عدل قرآن است نه روایت چون روایت قابل جعل، دس، تحریف و تصحیف است و قرآن کریم منزه و مقدس از عیوب مزبور است و این دو هرگز همسان نخواهند بود. انسان کامل همسان، همسو و همسنگ قرآن کریم است، گاهی آن انسان کامل به صورت رسول اکرم و گاهی به صورت عترت طاهره (ص) ظهور می کند. افزون بر این قرآن معصوم است و روایت معصوم نیست و غیر معصوم نمی تواند عدل معصوم باشد اما رسول اکرم و عترت طاهره مصون و محفوظند «أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا؛ خدا فقط مى خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.» (احزاب/ 33) و معصوم می تواند عدل معصوم باشد، هر چند ممکن است یکی اکبر و دیگری اصغر باشد، زیرا عصمت مقول به تشکیک است و چون هر کدام عدل دیگری است ترک یکی مستلزم هجر دیگری خواهد بود.
اینکه رسول اکرم به خدای سبحان عرض می کند: «یا رب إن قومی اتخذوا هذا القران مهجورا؛ پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند.» (فرقان/ 30) ترک قرآن مستلزم ترک پیغمبر نیز هست چون این دو معصوم متلازم یکدیگرند، مشرکان مستقیما قرآن را ترک کرده و آن را نه تنها مهجور دانسته بلکه به طور دایم و ابد و به طرز ملکه، مهجور گرفته اند و منافقان مستقیما پیامبر را مهجور گرفته تا غیر مستقیم قرآن را هم هجر کرده باشند. لیکن چون صریحا نتوانستند قرآن را ترک کنند، غیر مستقیم آن را نفی کرده و گفتند «حسبنا کتاب الله» تا با این بهانه کتاب خدا را هم حذف کنند. خاصیت تلازم دو معصوم همان حفظ نسبت در وجود و عدم است، یعنی اگر یکی موجود شد باید دیگری هم یافت شود، و اگر دیگری یافت نشد، اولی هم مرتفع خواهد شد.
6 ـ «إنک لتلقی القران من لدن حکیم علیم؛ و حقا تو قرآن را از سوى حكيمى دانا دريافت مى دارى.» (نمل/ 6) یعنی گذشته از قرآن، پیغمبر هم در موطن غیبی در حضور خدای سبحان بوده، قرآن به عنوان ام الکتاب و رسول به عنوان تلقی کننده علم لدنی مطرح است و خدای سبحان یکی را به عنوان رسول ارسال، و دیگری را به عنوان کتاب، انزال می کند ولی به عنوان تعظیم و تکریم انسان کامل، به ما می فرماید: به نوری که به همراه پیغمبر نازل کرده ام، ایمان بیاورید. و نمی فرماید پیغمبر به همراه قرآن آمده، می فرماید: قرآن به همراه پیغمبر آمده است. معلوم می شود ملاک و محور معیت آن دو، انسان کامل است.
«واتبعوا النور الذی انزل معه؛ نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند.» (اعراف/ 157) یعنی قرآن با انسان کامل است. البته به مقتضای این نشئه ولی در بعضی نشئات دیگر تعبیر آن است که یکی بزرگتر از دیگری است ولی با بررسی مسائل دیگر معلوم می شود که قرآن از کون جامع یعنی انسان کامل بزرگتر نیست، زیرا انسانهای کامل اولین چیزی هستند که در جهان آفرینش خلق شده اند که نورشان صادر یا ظاهر اول است و از طرف دیگر، قرآن کریم هم یا صادر اول و ظاهر اول است که در این حال همتای انسانهای کامل یعنی معصومین (ع) خواهد بود، و یا متأخر است، پس نمی توان در آن نشئه، قرآن را اکبر وانسان کامل را اصغر دانست، البته در نشئه دنیا و برزخ و در بعضی از مراحل قیامت چنین است و جسمشان باید فدای جان قرآن بشود.
به هر حال قرآن و انسان کامل هر دو در ساحت قدس الهی بوده اند و بر همه واجب است که به هماهنگی و تلازم این دو اصل اصیل و وزنه ی وزین معتقد باشند. همان طور که بیان شد آنچه عدل قرآن است ولایت است که گاهی به صورت رسول ظهور می کند، گاهی به صورت ائمه (ع) و گاهی هم به صورت بانوی دوسرا صدیقه کبری (ع) چون او هم عدل قرآن است. ولایت مشترک بین چهارده معصوم (ع) است و هرگز از بین رفتنی نیست. اگر شخصشان هم رحلت کند ولایت آنان باقی است و یکی پس از دیگری وارث شخصیت حقوقی ولایت و عدل قرآن کریم خواهند بود. تا همه ی تشنگان بشری را به حوض کوثر برسانند. شناخت صراط مستقیمی که در سوره «هود» آمده و از آن به صراط عام یاد می شود آسان است، اما شناسایی صراط مستقیم که در سوره «فاتحة الکتاب» آمده و از آن به صراط خاص تعبیر می گردد به شدت سخت است.
بنابراین اگر خدای سبحان پیغمبر را موحد ناب معرفی کرد برای آن است که همه ی عقاید، اوصاف نفسانی، افعال و حرکات آن حضرت در صراط مستقیم قرار دارد که مقابلش ضلالت است، البته رسول اکرم (ص) از آن جهت که کون جامع حضرات، و مظهر اسم اعظم و چهره ی همان فیض منبسط است، رهبری صراط مستقیم عام را هم به عهده دارد، لیکن این جهت بیرون از بحث کنونی است. اگر عقیده، خلق یا عملی مطابق عقیده، خلق و عمل آن حضرت (ص) نبود، ضلالت است و انسانی که بیراهه رفته پناهگاهی نخواهد داشت.