در تکالیف دینى و وظائف مذهبى از اعصار کهن و انسان بدوى ماقبل تاریخ و آدمیان عصر تاریخ یک سلسله دستورات و فرامین بعنوان دستور عملى وجود داشته که مردم آن ازمنه را وادار به انجام آن دستورات مى کرده است. مردم بابل و آشور و نینوا نیز از این قانون مستثنى نبوده اند. بابلیان و آشوریان سیاستشان بر پایه حکومت روحانیان استوار و برقرار بود. قدرت از خدا یا خدایان سرچشمه مى گرفت و پادشاه نماینده خدا در زمین بود و وظیفه اش نگاهدارى از خدایان بود. در باور و اعتقاد مردم این سرزمین این بود که خدایان موجوداتى توانا و جاویدان و داراى صفات بشرى و ساکن آسمانها و دور از دست آدمیان ولى محتاج بعبادت و خدمت و میزبانى مردم زمین هستند. و هدف خدایان از آفریدن آدمیان هم همین بود. براى هر شهرى خدائى بود که آن خدا با زن و فرزندش در آن جا سکونت داشت و مردم شهر او را بعنوان خداى شهر خود به رسمیت مى شناختند. زیرا اگر آن خدا در آن شهر اقامت نمى داشت اثرى از آن شهر و مردمش باقى نمى ماند. نماینده خدا در زمین پادشاه بود که تکلیفش ساختن معبد و قربانى نمودن و کشورگشائى و بدست آوردن غنایم جهت تزیین معابد بود. جنگ میان دو شهر جنگ میان دو خدا تلقى مى گردید و سربازان پیروز، خداى شهر مغلوب را با خود مى بردند و مدتى او را در اسارت نگاه مى داشتند. چنانکه خدائى از خدایان بابل در حدود یکهزار سال در کشور عیلام یا خوزستان اسیر بود. سرانجام آن خداى زندانى گناه بندگان را عفو کرد و قواى کلده بر عیلام پیروز شدند و خداى خود را به بابل بازگردانیدند.
یکى از تکالیف واجبه بر آدمیان قربانى انسان در پیشگاه الهى براى جلب رضایت او بود. گرچه گاهى هم بجاى آدمیان گوسفندى را قربانى مى کردند. ماسون اورسل مى نویسد که قربانى کار اساسى آئین است. حیوان قربانى، بدل و قائم مقام مؤمن است که خدا آن حیوان را بجاى انسان مى خورد. در یکى از اشعار مذهبى آمده است که بره جانشین و فدیه آدمى است؛ وى (آدمى) بره اى را بجاى جان خود بخشیده است و سر بره را بجاى سر خود تقدیم به پیشگاه خداى خود کرده است. یکى دیگر از تکالیف دینى بابلیان و کلا آدمیان و دیگر اقوام آن اعصار ساختن معابد بود. زیرا خدایان هم به خانه و معبد محتاج بودند. پس شاه یا یکى از روحانیان خوابى مى دید و به ساختن معبدى مأمور مى شد.
زن دادن مردم به خدایان خود
و نیز یکى دیگر از تکالیف مردم آن اعصار این بود که خدایان خود را زن بدهند. غالبا این زنان از فرزندان و دختران پادشاهان بودند. مانند دختر سارگون پادشاه پرقدرت و نیرومند آشور که او را به حباله نکاح یکى از خدایان درآوردند و آن دختر زیبا را در حجله ویژه اى بر محلى بسیار بلند خواباندند و بر این باور بودند که شب هنگام خدا به ملاقات همسر خود مى آید. نبونید از طرف خداى شهر اور (این شهر زادگاه حضرت ابراهیم (ع) است) مأمور شد که زنى براى خداى شهر اور فراهم نماید. این پادشاه در یکى از کتیبه هاى بدست آمده اینگونه مى گوید: ابتدا در رابطه با دختران خاندان سلطنتى استخاره کردم بد آمد. بار دوم از خداى پرسیدم اگر یکى از دختران خودم را تقدیم بدارم چگونه است؟ در پاسخ آثار مساعد پدیدار شد و جواب مثبت داده شد. پس دوشیزه را تقدیم کردم و در بالاترین برج معروف زیگورات حجله آماده شد.