از دیدگاه اسلام، خداوند پیامبرانی را فرستاده است تا انسان ها را به سوی سعادت و نیک فرجامی رهنمون شده و آنها را به راه راست هدایت کنند. حضرت عیسی (ع) نیز پیامبری بود که همانند پیامبران پیش از خود مبعوث شده بود تا با تبلیغ پیام خدا، حجت الهی را به انجام رساند; از این رو در قرآن کریم در توصیف حضرت عیسی (ع) و نقش وی در ابلاغ دین، می خوانیم: «و به دنبال آنها (پیامبران پیشین) عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که کتاب تورات را که پیش از او فرستاده شده بود، تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود.» (مائده/ 46)
حضرت عیسی (ع) نیز جز رسالت الهی ادعایی نداشت و در معرفی خود می فرمود: «من بنده ی خدایم. او به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.» (مریم/ 30) حضرت عیسی (ع) در آغاز بعثت خود یارانی را برگزید تا به نشر دین الهی کمک کنند و به آنان فرمود: «چه کسانی در راه خدا یاوران من هستند؟ حواریون گفتند: ما یاوران خداییم.» (صف/ 14) طبق نقل انجیل متی، تعداد این شاگردان دوازده نفر بود و «عیسی ایشان را به مأموریت فرستاد و چنین گفت: نزد غیر یهودیان و سامریان نروید، بلکه فقط نزد قوم اسرائیل که گوسفندان گم شده خدا هستند بروید و به ایشان خبر دهید که خداوند ملکوت خود را برقرار می سازد.
در پی فرمان مذکور، حواریون با استعانت از خداوند نشر آموزه های عیسی (ع) را آغاز و آن حضرت را در تبلیغ دین یاری کردند و بعد از عروج وی نیز از مأموریتشان سر باز نزدند و در اورشلیم و شهرهای اطراف به دعوت مردم به دین مسیح ادامه دادند و اولین کلیسای مسیحی، یعنی «کلیسای رسولان» را بر اساس آموخته های خود از حضرت عیسی (ع)، بنیان نهادند.
در آن زمان که شاگردان حضرت عیسی (ع) سرگرم سر و سامان دادن به امور تازه مسیحیان بودند، شخصی به نام «شاؤول» که نام یونانی «پولس» داشت، سرگرم اذیت و آزار مسیحیان بود و تعقیب و شکنجه آنان را جزو وظایف دینی و اعتقادی خود می شمرد; ولی ناگاه، با این ادعا که مکاشفه ای برایش رخ داده است، به مسیحیت گروید و تبلیغ این دین را سرلوحه کار خود قرار داد و، بدین ترتیب، بزرگترین تحول را در تاریخ مسیحیت به وجود آورد و آن را به دو برهه مسیحیت قدیم و مسیحیت جدید تقسیم کرد. این تحول به قدری مهم و سرنوشت ساز بود که برخی از دانشمندان مسیحی، پولس را دومین مؤسس مسیحیت لقب دانسته اند. موفقیت پولس در تأسیس مسیحیت جدید زمانی کامل شد که وی، بر خلاف ادعای انجیل متی که می گوید حضرت عیسی فقط برای هدایت یهودیان آمده بود، به میان اقوام غیر یهود رفت و آنان را به دین مسیحیت دعوت کرد و ادعا نمود که «خداوند به من فرمود: من تو را تعیین کردم تا برای اقوام غیر یهود، نور باشی و ایشان را از چهار گوشه ی دنیا به سوی من راهنمایی کنی.» و برای این که به تعداد هواداران خود بیفزاید، به نسخ و تحریف آموزه های حضرت عیسی (ع) پرداخت.
با مطالعه سرگذشت ادیان الهی، حقیقتی جبران ناپذیر توجه انسان را به خود جلب و ذهن انسان را به ریشه انحرافات کتب مقدس ادیان مختلف هدایت می کند و آن حقیقت این که پیامبران الهی که در طول تاریخ زندگی خود با اتکال به قدرت خدا و پشتیبانی های او در راه برپایی حکومتی توحیدی و یکپارچه زحمت کشیده اند و با هدایت ها و تعالیم حیات بخششان، با کمال محبت و دوستی، غمخوار و مددکار مردم بودند، همواره مورد اعتماد و توجه و احترام اقشار محروم و ستمدیده جامعه قرار می گرفته اند. اما ریاست طلبان و سود جویان که همواره در پی آن بودند که افکار مردم را به دنبال خود بکشانند، با دستبرد به آنچه محبوب مردم بود، یعنی متون مقدس و راهنمایی های انبیاء (ع)، در صدد جهت دهی افکار و اندیشه های جامعه مسیحی به سوی خود بودند که در این کار تا حدود زیادی موفق شده و با تحریف این متون مقدس توانسته اند روح حقیقی کلمات نورانی به جای مانده از انبیاء (ع) را، از دسترس مردم خارج و بر آنان ریاست باطل نمایند.
در دین مسیحیت نیز این دسته از افراد ریاست طلب و خودخواه وقتی جای خالی حضرت عیسی (ع) را دیدند، هر کدام با استفاده از سستی و ضعف همان مردم محروم و مستضعف، برای تصاحب این موقعیت و منصب رفیع و به دست آوردن کرسی ریاست بر مردم، پا به میدان گذاشته و با چهره های موجه و مقدس، یکی پس از دیگری با نامهای مختلف که بیانگر اتصال آنان به آسمان باشد، آن چه را به زیان خود دیدند، تحریف (تغییر داده)، آن چه را به سود خود یافتند، بر جای گذاشتند. صاحب دایره المعارف کتاب مقدس در این باره می نویسد: «انجیل نویسان و یا مصححان کتاب مقدس هر وقت که ضرورتی ایجاب می کرد، بدون (هیچ) باک و حرجی به تفسیر و تنفیح آن اقدام می کردند.» و آن چنان که همین افراد، حضرت مسیح را تجسم خدا در میان خود دانستند و منکر نزول کتابی به نام انجیل به آن حضرت شدند و "روح القدس" را که به معنای "روح خدا در بین خلق بود"، هادی و دستگیر و تأیید کننده کارهای خود معرفی کردند و از احساس حلول روح القدس در خود به عنوان حاملان پیام عیسی به خلق خبر دادند و همه ترشحات و افکار فکری خود را الهامی از جانب خدا خواندند و سخن هر که را با منافع و مقاصد خود سازگار دیدند، صاحب الهام از جانب خدا دانسته و بقیه را تکذیب کردند و برای رفعت مقام خود در بین خلق، خدا را "پدر" و عیسی را "پسر او" در بین مردم قرار دادند و برای جذب بیشتر افراد بشر، جامع مسیحیت را به خاطر لطف حضرت مسیح به آن ها، از جمیع گناهان و معاصی پاک داشتند و خلاصه برای ادامه حکومت خود، تعالیم تحریف شده دین مسیح را نجات بخش عالم گیر اعلام کردند و بشارت عیسی به دین اسلام را، از کتاب مقدس حذف کردند و بسیاری از عقاید و جملات غلط و خرافی ضد و نقیض دیگر را به نام حقیقت، علم کرده و به اسم کتب مقدس به آنها رسمیت بخشیدند و به تعبیر قرآن بدون هیچ علم و هدایت و کتاب روشنگری، در مورد خدا و حقایق دینی اظهار نظر کردند (حج/ 8) و کار را به جایی رساندند که مسیحیت به سه فرقه کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان تقسیم شد. به طوری که هر کدام از دیگری تبری و دوری جست و عقاید و برنامه ها و کلیسای مخصوص برای خود تعریف کرد.
1- انحراف از توحید
اناجیل همنوا (متی، مرقس، لوقا) سعی در بیان سیره و موعظه های حضرت عیسی (ع) داشته، تأکیدی بر الوهیت آن حضرت ندارند; به عنوان مثال، انجیل متی عیسی (ع) را موسای جدید معرفی می کند که شریعت تازه ای آورده است; و اگر از او تعبیر به پسر خدا می کنند به دلیل سنتی است که از یهودیت به ارث برده اند. از دیدگاه اناجیل هم نوا، لقب پسرخدا، به عیسی (ع) اختصاص ندارد و تمام مؤمنان، فرزندان خداوند هستند; چنان که در انجیل متی به نقل از عیسی (ع) می گوید: «خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح در میان مردم می کوشند; زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده خواهند شد.»
همچنین نقل می کند که آن حضرت به شاگردان خود تعلیم داد تا در دعاهای خویش خدا را پدر آسمانی بخوانند. لکن پولس از این امر سوء استفاده کرده، برای عیسی (ع) مقام الوهیت قائل شد و آن حضرت را هم ذات خداوند شمرد. وی در نامه ای به مسیحیان روم می نویسد: «عیسی، با زنده شدنش پس از مرگ، ثابت کرد که فرزند نیرومند خدا و دارای ذات مقدس الهی است.» و در جای دیگر اعلام کرد که مسیح چهره دیدنی خدای نادیدنی است. او فرزند خداست و بر تمام موجودات برتری دارد و در واقع تمام هستی به وسیله عیسی مسیح به وجود آمد. بنابراین، وی نه تنها توحید ذاتی بلکه توحید در خالقیت و توحید در ربوبیت را انکار کرد و تثلیثی را پایه گذاری کرد که در اوایل قرن چهارم در شورای نیقیه به عنوان اعتقاد مسیحیان تصویب شد و اعلام کردند که مسیح، پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق از یک ذات یا پدر.... لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا این که پیش از آن که وجود یابد، نبود، یا آن که از نیستی به وجود آمد، و بر کسانی که اقرار می کنند وی از ذات یا جنس دیگری است، یا آن که پسر خدا خلق شده یا قابل تغییر و تبدیل است.
2- تحریف مفهوم نبوت
تلقی تمام ادیان از مسأله «نبوت» این است که خداوند انسان های برگزیده ای را برای هدایت مردم می فرستد و توسط آنان وحی را بر مردمان ابلاغ می کند و حضرت عیسی نیز یکی از همین پیامبران الهی بود که برای هدایت مردم و ابلاغ وحی الهی آمده بود; لکن پولس با طرح نظریه «گناه جبلی» ادعا نمود که حضرت عیسی، بر خلاف سایر پیامبران، موجودی قدیم، ازلی و دارای ذات الهی است که، این بار، خود برای هدایت انسان ها آمده و با «فداء» شدن عهد جدیدی را آغاز نموده است. در نامه ای به عبرانیان می خوانیم: «در زمان های گذشته، خدا به وسیله پیامبران، اراده و مشیت خود را به تدریج بر اجداد ما آشکار می فرمود. او از راه های گوناگون، گاه در خواب و رؤیا، گاه حتی روبرو با پیامبران سخن می گفت; اما در این ایام آخر او توسط فرزندش با ما سخن گفت... فرزند خدا، منعکس کننده جلال خدا و مظهر دقیق وجود اوست; او با کلام نیرومند خود تمام عالم هستی را اداره می کند; او به این جهان آمد تا جانش را فدا کند و ما را پاک ساخته، گذشته گناه آلود ما را محو نماید.»
بنابراین، می توان نتیجه گرفت که پولس علاوه بر توحید که از ارکان دعوت حضرت عیسی (ع) بود، نبوت و مفهوم آن را نیز تحریف نمود و هدف از نبوت و تبلیغ دین را واژگونه نشان داد.
3- نسخ شریعت
انجیل متی نقل می کند که عیسی (ع) می گفت: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایر انبیا را منسوخ کنم، من آمده ام تا آنها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم... پس اگر کسی از کوچکترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچکتر خواهد بود....» اما پولس که برای مقابله با پیروان راستین حضرت عیسی (ع) به هواداران بیشتری نیاز داشت، برای افزودن به تعداد آنها، ضمن دعوت غیر یهودیان به آیین مسیحیت، آنان را از انجام تکالیف تورات معاف ساخته، دیگر مسیحیان را که معتقد بودند «تمام غیر یهودیانی که مسیحی شده اند باید ختنه شوند و تمام آداب و رسوم یهود را نگاه دارند.» وادار به قبول نسخ احکام تورات ساخت و بدین ترتیب، «اباحی گری» را جایگزین دین حضرت عیسی نمود.
4- اطاعت از حاکمان ظالم
از گزارش های اناجیل می توان نتیجه گرفت که حضرت عیسی شخصیتی انقلابی و مبارز بود و برای اصلاح جامعه قیام کرده بود و به مردم می گفت: «گمان مبرید که آمده ام صلح و آرامش را در زمین برقرار سازم، من آمده ام تا شمشیر را برافرازم.» همچنین شاگردان خویش را به دفاع مسلحانه در مقابل ظالمان دعوت می کرد و می گفت: کسی که شمشیر ندارد، جامه خود را بفروشد و آن را بخرد. آن حضرت نه تنها از حاکمان و پادشاهان جور اطاعت و با آنان همراهی نمی کرد، بلکه در تحقیر «هیرودیس»، پادشاه منطقه جلیل، وی را «روباه» می نامید; اما پولس اطاعت از حاکمان جور را تبلیغ می کرد و اطاعت از آنان را اطاعت از خداوند می نامید; چنان که در نامه ای به مسیحیان روم، که حاکمانشان همگی بت پرست بودند و به آزار مسیحیان می پرداختند و حتی پطرس، بزرگ حواریون نیز به دست همین قیصرهای بت پرست به قتل رسید، می نویسد: «مطیع دولت و قوانین آن باشید; زیرا آن را خدا برقرار کرده است. در تمام نقاط جهان، همه ی دولت ها را خدا بر سر قدرت آورده است; پس هر که از قوانین کشور سرپیچی کند، در واقع از فرمان خدا سرپیچی کرده است و البته مجازات خواهد شد.»