مورخان مى نویسند: قوم عاد بر اثر تکذیب هود سه یا هفت سال دچار خشکسالى و قحطى شدند. چشمه ها خشک شد و باران نبارید و براى تهیه آب به سختى افتادند و ناچار به حفر چاه هاى عمیق شدند، ولى باز هم آب به حد کفایت نبود و زندگى بر آن ها سخت شد. هود براى تبلیغ دین حق از این فرصت استفاده کرد و چنان که در بالا اشاره شد، به آن ها وعده داد که اگر ایمان بیاورید، خداوند باران فراوان بر شما ببارد و نیرویتان افزایش یابد؛ ولى باز هم متنبه نشدند و از بت پرستى دست نکشیدند. آن ها وقتى اصرار هود را در ترویج مرام خویش دیدند، گفتند: «اى هود! براى ما دلیل روشن و برهانى نیاوردى و ما به خاطر گفتار تو از خدایان خود دست بردار نیستیم و به تو ایمان نمى آوریم.» (هود/ 53)
به تدریج زبان به اهانت و تمسخر آن حضرت گشوند و گفتند: «ما درباره تو چیزى جز این نگوییم که بعضى را از دست داده اى.» پس از این نیز پا را فراتر نهاده گفتند: «آیا تو آمده اى که ما خداى یگانه را بپرستیم و از آن چه پدرانمان مى پرستیده اند، دست بداریم. اگر راست مى گویى آن عذابى را که بدان تهدیدمان مى کنى، براى ما بیاور.» (اعراف/ 70)
هود به ایشان فرمود: «عذاب و غضب پروردگارتان بر شما محقق گشت. آیا در مورد نام هایى که شما و پدرانتان نام گذارى کرده و ساخته اید و خدا درباره آن دلیلى نازل نکرده با من مجادله مى کنید؟ پس منتظر (عذاب الهى) باشید که من نیز منتظر ورود آن بر شما هستم.» (هود/ 71) و اگر شما روى بگردانید و سخنم را نپذیرید، من آن چه را مأمور به رسالت آن بودم به شما ابلاغ کردم و خداى من به کیفر تکذیب و شرک و کفرتان شما را نابود کرده و مردم دیگرى را جانشین شما خواهد کرد و شما هیچ گونه زیان و ضررى به خدا نمى زنید. (هود/ 57) بلکه به خودتان ضرر مى زنید که از کاروان سعادت بازمانده و بدبخت خواهید شد.
هود پیغمبر روزگارى دراز (که برخى آن را 760 سال نوشته اند) میان قوم خود بماند و رسالت خود را ابلاغ فرمود. گرچه این مدت بعید به نظر مى رسد، ولى از آن قوم، جز افرادى کمى از فرزندان سام کسى به وى ایمان نیاورد تا کم کم مستحق عذاب الهى شدند و خداى تعالى بادهاى صرصر و عقیم را مأمور نابودى آن ها کرد. عذاب سختی که خداوند بر قوم عاد فرستاد و آنها را به هلاکت رسانید، در آیات متعدد قرآن اشاره شده است. (ذاریات/ 41، حاقه/ 6، قمر/ 18) که از همه آنها چنین بر میآید که عذاب آنها بسیار سخت و وحشتناک بوده است.
خداوند می فرماید: «ال رب انصرنى بما کذبون* قال عما قلیل لیصبحن نادمین* فاخذ تهم الصیحة بالحق فجعلناهم غثاء فبعدا للقوم الظالمین؛ (هود) گفت: پروردگارا مرا در برابر تکذیب هاى آنان یارى کن. (خداوند) فرمود: به زودى از کار خود پشیمان خواهند شد (اما زمانى که دیگر سودى به حالشان ندارد) سرانجام صیحه آسمانى آنها را به حق فراگرفت و ما آنها را همچون خاشاکى بر سیلاب قرار دادیم، دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا).» (مومنون/ 39- 41)
بالاخره قوم عاد بعد از تکذیب آیات الهى، معاد و نبوت و خو گرفتن به فساد و کبر و غرور میوه درخت تلخى را که نشانده بودند چشیدند، این قوم سالیان دراز دعوت پیامبرشان را به تمسخر گرفتند و دائما حق را انکار کردند، حتى وعده مجازات الهى را نیز دروغ دانستند و آن قدر هود (ع) را تکذیب کردند که آن حضرت فرمود پروردگارا مرا در مقابل تکذیب هاى آنها یارى کن اینها هر تهمتى مى خواستند زدند و مرا دروغگو دانستند، تو مرا کمک کن. پس باید گفت اگرچه شرایط عذاب الهى را سالیان متمادى آن قوم براى خودشان فراهم ساختند، اما رمز حمله جنود الهى برآن قوم «رب انصرنى» بود که پیامبرشان فرمودند. اما در مورد شکل حمله در آیات قرآن مختلف ذکر شده است در این آیه شریفه مى فرماید، ناگهان صیحه آسمانى آنها را به حق زیر ضربات خود گرفت، صاعقه اى مرگبار با صدایى وحشت انگیز ومهیب که همه جا را تکان داد و درهم کوبید وویران کرد و اجساد بى جان آنها را روى هم ریخت ودر زیر خانه هایشان مدفون نمود [به علت سرعت حادثه فرصت فرار از خانه هایشان را نیافتند از این رو در خانه هایشان مدفون شدند] و در پایان با تشبیه ظریفى کیفیت حادثه را بدین شکل بیان مى فرماید: ما آنها را همچون خار و خاشاک درهم کوبیده شده روى سیلاب قرار دادیم، که دور باد قوم ستمگر از رحمت خداوند.
خداوند در سوره احقاف می فرماید: «فلما رأوه عارضا مستقبل اودینهم قالوا هذا عارض ممطرنا بل هو ما استعجلتم به ریح فیها عذاب الیم* تدمر کل شى بامر ربها فاصبحوا لایرى الامساکنهم کذلک نجزى القوم المجرمین؛ هنگامى که آن (عذاب الهى) را به صورت ابر گسترده اى دیدند که به سوى دره ها و آبگیرهاى آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند: این ابرى است که برما مى بارد (ولى به آنها گفته است) این همان چیزى است که براى آمدنش شتاب مى کردید، (این) تندبادى است (وحشتناک) که عذاب دردناکى در آن است. همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم مى کوبد و نابود مى کند (آرى) آنها صبح کردند در حالى که چیزى جز خانه هایشان به چشم نمى خورد ما اینگونه گروه مجرمان را کیفر مى دهیم.» (احقاف/ 24- 25)
در این دو آیه به نکات بیشترى از کیفیت شروع عذاب اشاره مى فرماید که: ابرى به صورت ناگهانى برکرانه افق آشکار شد و به تدریج همه آسمان را پوشاند، آن قوم جاهل به یکدیگر بشارت مى دادند، این ابرى است که برما خواهد بارید، اما بى خبر بودند از این که این ابر نشانه همان عذابى است که در آمدنش شتاب مى کردند، این ابر در خود عذابى دردناک داشت در این ابر بادى تند بود که برسر راه خود هرچیزى را نابود مى کرد. و بالاخره به وسیله این گرد باد قوم عاد را هلاک نمود. در پایان آیه دوم سنت خداوند را در مجازات شدید برمجرمین یادآور مى شود که این سنت فقط براى این قوم نبوده و نیست بلکه تمام مجرمین چنین سرنوشتى داشته و دارند.
علاوه براین دو آیه آیات دیگرى نیز عذاب این قوم را به وسیله باد ذکر مى کنند گرچه اندک تفاوتى با یکدیگر دارند اما در اصل عذاب قوم عاد به وسیله باد اتفاق دارند به غیر از اولین آیه در ابتداى این بحث که عذاب را به وسیله «صیحه آسمانى» ذکر نمود.
خداوند می فرماید: «فى عاد اذارسلنا علیهم الریح العقیم* ما تذر من شئ اتت علیه الا جعلته کالرمیم؛ و (همچنین) در سرگذشت «عاد» (آیتى است) در آن هنگام که تند بادى بى باران بر آنها فرستادیم. که بر هیچ چیز نمى گذشت مگر این که آن را همچون استخوان هاى پوسیده مى ساخت.» (ذاریات/ 41- 42)
در این آیه نیز به بیان کیفیت عذاب قوم عاد به وسیله تندبادى مى پردازد و مى فرماید به وسیله بادى عقیم عذاب شدند و کیفیت این باد به صورتى بود که برهر چیزى که مى گذشت آن را مانند استخوان پوسیده اى قرار مى داد، یعنى بادى خورنده بوده، ریشه و اساس اشیاء را نابود مى کرده.
آن بادى را عقیم گویند، که از آوردن فایده اى که در بادهاى مطلوبست عقیم باشد. بادها معمولا ابرها را حرکت مى دهند، درختان را تلقیح مى کنند در بعضى از کارهاى کشاورزى تسهیل مى نماید (مثل باد دادن خرمن ها براى جدا کردن کاه از گندم) در تصفیه هوا مؤثر است و ده ها فایده دیگر اما تند بادى که بر قوم عاد وزیدن گرفت جز هلاکت و نابودى هیچ اثر دیگرى برآن قوم نداشت. و در آیه دیگر «ریح» را این گونه توصیف مى فرماید: «ارسلنا علیهم ریحا صرصرا فى ایام نحسات لنذیقهم عذاب الخزى فى الحیوة الدنیا و لعذاب الاخرة اخزى و هم لاینصرون؛ سرانجام تندبادى شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهاى شوم و پرغبار بر آنها فرستادیم تا عذاب خوار کننده را در زندگى دنیا به آنها بچشانیم و عذاب آخرت را از آن هم خوار کننده تر است، و (از هیچ طرف) یارى نمى شوند.» (فصلت/ 16)
در این آیه شریفه باد را توصیف نموده بر«صرصر» و این کلمه در لغت به معناى، باد سخت بانگ یا نیک سرد است و «صرة» به معناى سختى سرما یا سرمائى که نباتات را بسوزاند و یا بانگ آواز سخت است.
اما کلمه «صرصره» به سه معنا تفسیر شده است:
الف) باد سخت و سهمگین.
ب) باد بسیار سرد.
ج) باد پر سر و صدا.
و اما کلمه «نحسات» نیز به دو معنا بیان شده است:
الف) روزهاى شوم.
ب) روزهاى غبارى و خاک آلود به طورى که مردم یکدیگر را نبینند.
شبیه همین آیه با مختصرى تفاوت آیه دیگرى است که مى فرماید: «انا ارسلنا علیهم ریحا صرصرا فى یوم نحس مستمر* تنزع الناس کانهم اعجاز نحل منقعر؛ ما تندباد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم. که مردم را همچون تنه هاى نخل ریشه کن شده از جا برمى کند.» (قمر/ 19- 20)
در این آیه شریفه علاوه برمطالب آیات دیگر به سرعت باد اشاره مى کند که به حدى بود که انسان ها را مانند تنه هاى درخت خرماهرسوى پرتاب مى کرد و نیز مى فرماید این روز نحس برآن قوم استمرار یافت.
خداوند در سوره حاقه می فرماید: «اما عاد فاهکلوا بریح صرصر عاتیة* سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام حسوما فترى القوم فیها صرعى کانهم اعجاز نخل خاویة* فهل ترى لهم من باقیة؛ و اما قوم «عاد» با تندبادى طغیان گر و سرد و پرصدا به هلاکت رسیدند، (خداوند) این تندباد بنیان کن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلط ساخت و (اگر آنجا بودى) مى دیدى که آن قوم همچون تنه هاى پوسیده و توخالى درختان محل در میان این تندباد روى زمین افتاده و هلاک شده اند. آیا کسى از آنها را باقى مى بینى.» (حاقه/ 6- 8)
در این آیه شریفه بیشتر از آیات گذشته در مورد کمیت، کیفیت و مدت زمان نزول عذاب گفته است. اولا مانند آیات قبل مى فرماید: قوم عاد به وسیله بادى سخت، سرد و بسیار تند هلاک شدند، ثانیا اضافه بر آیات قبل باد سخت و تند را به «عاتیة» نیز توصیف نموده که به معناى بادى طغیان گر و سرپیچى کننده از اطاعت و ناسازگار، کنایه از این که بادى که به هیچ شکلى نمى توان با آن کنار آمد و آن را مهار نمود و هیچ چیزى جلودارش نیست تا به وسیله آن از شرش نجات یابند. و نیز مى فرماید «سخرها علیهم» باد را برآنها مسلط کردیم و نیز مى فرماید شدت باد به حدى بود که آن مردم مانند تنه هاى نخل توخالى به روى خاک مى افتادند و به دور انداخته مى شدند. ثالثا، مهم تر از اینها مدت زمان عذاب را هفت شب و هشت روز ذکر مى کند و از این معلوم مى شود شروع و پایان عذاب روز بوده است رابعا در مورد کمیت عذاب مى فرماید یک نفر هم بعد از نزول عذاب زنده نماند، همه هلاک گشتند.
بنابراین قرآن کریم چند خصوصیت براى بادی که قوم عاد توسط آن عذاب شدند، ذکر فرموده است:
1. باد عقیم یعنى باد نازا (و عقیم به زنى گویند که باردار نمى شود، چنان که به مردى هم که نسلى از وى باقى نماند عقیم گویند). در سبب نام گذارى باد مزبور به این نام گفته اند: بادى بود که حامل خیر نبود و جز شر و عذاب چیزى به همراه نیاورده بود. چنان که در وصف دنیا گویند دنیاى عقیم؛ یعنى دنیایى که چیزى به کسى نمى دهد. ممکن است به اصطلاح اهل فن فعیل به معنیا فاعل و عقیم به معناى عاقم باشد. یعنى بادى بود که نه درختى را آبستن مى کرد و نه براى لطافت هوا مؤ ثر بود و نه براى حیوانى سودمند بود، بلکه به هرچه مى رسید آن را خشک و نابود مى کرد.
2. باد صرصر که معانى متعددى دارد، از آن جمله گفته اند: به معناى باد سرد است و در چند حدیث نیز صرصر را همین گونه معنا کرده اند. هم چنین برخى از اهل لغت گفته اند: بادى است که به شدت بوزد.
3. باد عاتیه یعنى باد سرکش. در روایت تعبیر لطیفى درباره سرکشى آن باد ذکر شده و گفته اند: اختیار آن باد از دست نگهبانان و ماءموران خارج شد و بیش از حد وزیدن گرفت. نگهبانان وحشت زده به خدا عرض کردند: ما مى ترسیم که افراد غیر گناهکار را نیز هلاک کند. پس خداوند جبرئیل را مأمور کرد و بیامد زیادى آن را به جاى خود بازگرداند.
4. «ریح فیها عذاب الیم؛ بادى که در آن عذابى دردناک بود.» (احقاف/ 24) شدت این باد به حدى بود که آن مردم قوى هیکل و بلند قامت را از جا برمى کند و چون درخت خرما که از بن کنده باشند، به این سو و آن سو پرتاب و هر چه سرراهش بود نابود مى کرد. به هیچ چیزى نرسید جز آن که چون استخوان پوسیده و خاکسترش کرد و در مجموع، انسان، حیوان، درخت و خانه اى به جاى نگذارد و همه را با خاک یکسان کرد. باد مزبور با همان شدت و سرما، هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها وزید و همه را به مجسمه هاى بى جانى تبدیل کرد.
از وهب بن منبه نقل شده که این هفت شب و هشت روز همان ایامى است که عرب آن را ایام العجوز گویند که باد و سرماى سختى بود. سبب آن که این باد و سرما را به عجوز و پیرزن نسبت دادند، آن بود که پیرزنى از ترس باد و سرما در غارى پناه گرفت، ولى سرما و باد از او هم دست برنداشته و سرانجام روز هشتم او را کشت. در این میان هود، پیروانش را در زمینى که اطراف آن دیوار کوتاهى بود، جمع کرد. باد شدید به آن نقطه که مى رسید، به صورت نسیم جان بخشى در مى آمد و سروصورت آن ها را نوازش مى داد و موجب لطافت هوا و لذت روحشان مى گردید. راستى که روزهاى شومى براى بت پرستان قوم هود و دشمنان آن حضرت گذشت و طولى نکشید که مجسمه هاى بى جانشان چون تنه هاى درخت خرما برزمین افکنده شد و خانه هاشان به صورت ویرانه هایى در آمد و از آن همه باغ هاى سرسبز و زمین هاى حاصل خیز و جمعیت بسیار، جز نامى به جاى نماند.
طبق روایات، استخوان ها و اموالشان و حتى ویرانه هاى به جا مانده نیز به تدریج در زیر ریگ هاى بیابان احقاف و خاک ها مدفو ن گردید و امروز هم در روى زمین اثرى از آن ها باقى نیست. به علاوه این فقط عذاب خوار کننده دنیا بود که خداوند به آن ها چشانید و عذاب آخرت سخت تر خواهد بود. بدین ترتیب طومار زندگیشان با لعنت دنیا و عذاب آخرت درهم پیچیده شد و براى همیشه از رحمت حق دور گشتند. قرآن کریم پس از نقل داستان قوم عاد، مشرکان مکه و کفار زمان رسول خدا را مخاطب ساخته و به آن ها مى فرماید: «و ما به قوم عاد نیرو و قدرتى دادیم که به شما ندادیم و براى آن ها گوش و دیدگان و دست ها قرار دادیم، اما آن گوش و دیدگان و دل ها، به کارشان نیامد. زیرا آیه هاى خدا را انکار مى کردند وعذابى را که مسخره اش مى پنداشتند برایشان درآمد.» (احقاف/ 26) و نیز درباره آن ها مى فرماید: اگر اینان روى بگردانند، بدان ها بگو شما را از صاعقه عاد و ثمود بیم مى دهم.» (فصلت/ 13)
ماجرای هلاکت قوم عاد، در بعضی از تفاسیر چنین آمده است: سرزمین قوم عاد، بسیار پر درخت و خرم و حاصلخیز بود، وقتی که از دعوت حضرت هود (ع) سر پیچی کردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آنها باز داشت. خشکسالی و قحطی، همه جا را فرا گرفت. هوا خشک و گرم و خفه کننده شده بود. حضرت هود (ع) به آنها فرمود: «توبه و استغفار کنید، تا خداوند باران رحمتش را به سوی شما بفرستد.»
ولی آنها بر عناد و سرکشی خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود (ع) وحی کرد که فلان وقت عذاب دردناکی به صورت باد تند و کوبنده بر آنها میفرستم. آن وقت فرا رسید، وقتی ملت گنهکار عاد به آسمان نگریستند ابری را دیدند که به سوی سرزمین آنها حرکت میکند، تصور کردند که ابر نشانه باران است، از این رو شادمان شدند، و گفتند: «این ابری است باران زا که به سوی درهها و آبگیرهایمان رو میآورد.» به استقبال آن شتافتند، و در کنار درهها و سیل گیرها آمدند تا منظره نزول باران پر برکت را بنگرند و روحی تازه کنند. ولی به زودی به آنها گفته شد؛ این ابر باران زا نیست، این همان عذاب وحشتناکی است که برای آمدنش شتاب میکردید، این تند باد شدیدی است که حامل عذاب دردناکی خواهد بود.
طولی نکشید که آن باد تند و ویرانگر فرا رسید، و اموال و چهار پایان و خود آنها را نابود کرد. نخستین بار که متوجه ابر سیاه پر گرد و غبار شدند، وقتی بود که آن باد به سرزمین آنها رسید و چهار پایان و چوپانان آنها را که در اطراف بودند، از زمین برداشت و به هوا برد، خیمهها را از جا میکند و چنان بالا میبرد که آنها به صورت ملخی دیده میشدند، هنگامی که آن صحنه وحشت بار را دیدند، فرار کردند و به خانههای خود پناه بردند و درها را به روی خود بستند، ولی باد آن چنان تند بود که درها را از جا میکند، و آنها را بر زمین میکوبید و با خود میبرد و پیکرهای بیجان آنها را زیر خروارها شن، پنهان میساخت. آری آنها آن چنان در چنبره عذاب الهی قرار گرفتند که به فرموده قرآن: «ما تذر من شی ء اتت علیه إلا جعلته کالرمیم؛ آن باد تند از هر چیز که میگذشت، آن را رها نمیکرد، تا این که آن را هم چون استخوانهای پوسیده مینمود.» (ذاریات/ 42)
چنان که در قرآن، آیه 58 سوره هود آمده، خداوند میفرماید: «و هنگامی که فرمان عذاب ما فرا رسید، هود و کسانی را که به او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم، و آنها را را از عذاب شدید رهایی بخشیدیم.»
مولانا در کتاب مثنوی، ماجرای نجات هود و ایمان آورندگان را در اشعار خود ترسیم نموده که خلاصه شرح آن چنین است: هنگامی که طوفان شدید و تندباد سرکش (هفت شب و هشت روز) بر قوم عاد فرود آمد، به هر کس که میرسید. او را میکوبید و به هلاکت میرسانید، حضرت هود (ع) در همان روز اول عذاب، به دور خود و افرادی که به او ایمان آورده بودند، خط دایرهای کشید و به آنها فرمود: «هشت روز در میان این دایره بمانید، و اعضای متلاشی شده تبهکاران را در بیرون از دایره تماشا کنید.» طوفان سرکش به آنان که در داخل دایره بودند، کوچکترین آسیبی نرساند، بلکه همان طوفان نسیم روح افزایی برای آنها بود، ولی جسدهای کافران در هوا، گاهی با سنگ برخورد میکرد، و گاهی طوفان آن چنان بدن آنها را به یکدیگر میزد که استخوانهایشان مانند دانههای خشخاش ریز ریز، بر زمین میریخت:
بـر هـوا بـردی فـکندی بـر حـجـر *** تا دریدی عظم و لحم از یکدگر
یـک گـره را بـه هـوا بـر هـم زدی *** تا چو خشخاش، استخوان ریزان شدی
هـود گـرد مـؤمنان خـط مـیکشیـد *** نـرم مـیشـد بـاد کـآنجا مـیرسیـد
هر که بیرون بود از آن خط جمله را *** پـاره پـاره مـیشـکست انـدر هـوا
هـم چـنیـن بـاد اجـل بـا عـارفـان *** نرم و خوش هم چون نسیم بوستان
سرگذشت هود پس از نابودى قوم عاد
چنان که گفته اند حضرت هود پس از نابودى قوم عاد به حضرموت آمد و در نزدیکى شهرى به نام تریم سکونت اختیار کرد و بقیه عمر خود را در آن جا به سربرد. او در سن 807 سالگى از دنیا رفت و در حضرموت مدفون شد. در روایت دیگرى است که آن حضرت پس از هلاکت قوم عاد، با یاران و پیروانش به مکه رفت و در آن جا بود تا از دنیا رفت و در حجر اسماعیل مدفون شد. ولى ظاهرا قول اول به درستى نزدیک تر است و حدیثى از امیر مؤمنان است که قبر هود در حضرموت بر روى تلى از ریگ هاى قرمز قرار دارد. هم چنین در حدیث دیگرى است که در آن جا غارى وجود دارى و جسد آن حضرت در آن غار میان سنگى است.
طبرسى در کتاب احتجاج نقل کرده که منصور دوانیقى دستور داد در جایى به نام قصر العبادى چاهى بکنند و یقطین (پدر على بن یقطین) را مأمور انجام آن کار کرد. یقطین به آن جا رفت و مدت ها دست به کار کندن آن بود، ولى آبى خارج نشد. وقتى منصور از این جهان برفت و مهدى عباسى روى کار آمد، یقطین جریان را بدو گزارش داد. مهدى دستور داد هم چنان چاه مزبور را بکنند تا به آب برسد.
یقطین برادرش ابوموسى را براى این کار بدان نقطه فرستاد و به دستور او هم چنان کندند تا به جایى رسیدند که سوراخى پدیدار گشت و بادى از آن شروع به ورزیدن کرد. جریان را به ابوموسى گفتند. وى گفت: «مرا به درون چاه ببرید» وقتى پایین رفت، سوراخى دید که از آن باد مى وزید و چون گوش داد از داخل آن صداى شدید باد شنید. ابوموسى دستور داد سوراخ را به اندازه اى که انسان مى توانست به درون آن برود گشاد کنند. سپس دونفر را به طناب بسته به داخل آن جا فرستادند تا ببیند در آن جا چیست. آن دو نفر پایین رفتند و پس از ساعتى طناب ها را حرکت دادند و آن دو را بالا آوردند.
وقتى از آن ها پرسیدند که چه دیدید، گفتند: «چیز عجیبى مشاهده کردیم. مردان، زنان، خانه ها، ظروف و اثاثیه هایى را دیدیم که همگى به صورت مجسمه بودند و از ایشان جمعى نشسته و گروهى خوابیده و بر تنشان لباس پوشیده بودند و چون به آن ها دست زدیم جامه ها به صورت خاک مى شد و مى ریخت.»
ابوموسى موضوع را به مهدى نوشت. او نیز نامه اى به مدینه فرستاد و از امام موسى بن جعفر (ع) خواست به بغداد برود. هنگامى که حضرت به بغداد رفت و موضوع را به عرض او رساندند، گریست و فرمود: «اینان باقى ماندگان قوم عاد هستند که خدا بر آن ها خشم گرفت و خانه هاشان را بر سرشان فروریخت. آن ها اصحاب احقاف هستند.»
مهدى پرسید: «احقاف چیست؟»
حضرت فرمود: «ریگ ها.»
داستان قرآنی قوم عاد عذاب الهی حضرت هود (ع) مؤمن انکار معاد سرنوشت