در میان آثار رایج و مشهور و مورد استناد دانش فرقه شناسى، تعریف مشخص از فرقه و تمایز آن با واژه هاى مترادف نشده و نیز کاربرد آن در موارد زیادى با طایفه، ملت، نحله، مقاله، مذهب یکسان تلقى شده است. بنابراین در اینجا صرفا به معناى لغوى و اصطلاحى فرقه مى پردازیم و از واژه هاى مترادف آن صرف نظر مى کنیم.
معنای واژه فرقه
واژه فرقه که جمع آن فرق است از ماده «فرق» که در لغت به معناى جدا کردن بین دو چیز، پراکندن و اختلاف است، گرفته شده و در لغت به مطلق دسته، گروه، جماعت و طایفه اى گفته مى شود که از بقیه جدا شده باشند. فریق نیز اگرچه در کاربرد فرقه شناسى و در آثار فرهنگ اسلامى گاهى به معناى فرقه است، اما از نگاه برخى از ارباب لغت به جماعت و طایفه اى از مردم مى گویند که تعداد نفرات آن از فرقه بیشتر باشد. فرقه نیز اسم مصدر افتراق و به معناى جدایى مى باشد. این واژه در اصطلاح قرآنى برخلاف مشتقات آن، تنها یک بار به کار رفته است: «ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون»؛ شایسته نیست مؤمنان همگى بسوى میدان جهاد کوچ کنند چرا از هر گروهى از آنان، طایفه اى کوچ نمى کند و طایفه اى در مدینه بماند، تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهى یابند و به هنگام بازگشت بسوى قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى کنند»! (توبه/ 122) و نیز نزد برخى از ارباب لغت به گروهى گفته مى شود که تعداد نفرات آن از طایفه بیشتر باشد و چه بسا طایفه به یک نفر نیزاطلاق شود. اما با نگاهى به کاربرد این دو اصطلاح نزد ارباب ملل و نحل، کتب لغت و برخى از متون روایى، روشن مى شود که تمایز چندانى بین دونبوده است.
فرقه در معنای مذهبی اعتقادی
البته در اصطلاح فرقه شناسان و آثار مربوط به فرق و مذاهب، فرقه به دسته اى از مردم، بدون ملاحظه تعداد آنها، اطلاق مى شود که به لحاظ اعتقادى هماهنگ بوده و از دیگر گروه هاى رقیب وجه تمایزى داشته باشند. به علاوه اینکه واژه مذهب نیز در برخى از متون کهن فرقه شناسى در ردیف و همسان فرقه به کار رفته است. گو اینکه امروزه نیز کاربرد مذاهب به جاى فرق عمومیت یافته و عناوین کتب و مراکز آموزشى پژوهشى قرار گرفته که رسالت آنها گزارش و شرح و تبیین تاریخ و عقاید فرقه هاى کلامى است. برخى نیز معتقدند که مذهب اصطلاحا به یکى از تیره ها و شعب یک دین اعم از تیره هاى کلامى همانند اسماعیلیه و معتزله و دیگر فرق کلامى و همچنین شیوه هاى سیر و سلوک مثل سلاسل صوفیه و یا روشهاى مختلف عملى در احکام فقهى همانند شافعى و حنفى و جعفرى اطلاق مى شود.
فرقه در معنای تمایز اندیشه هاى کلامى
همچنین این اصطلاح در بیشتر آثار رایج مربوط به ملل و نحل، ویژه گروه هایى است که در اندیشه هاى کلامى از یکدیگر متمایز شده اند. در چنین آثارى نامى از مکاتب فقهى به عنوان فرقه ذکر نشده و صاحبان آنها بر این باورند که اختلافات فقهى و آنچه که مربوط به طاعت است، نه تنها مصیب و مجاز، بلکه امرى پسندیده و موجب رحمت است و از نگاه آنها حتى برفرض پذیرش خطاى مجتهد، این گونه خطاها از آن نوع نیست که همانند اختلافات در امور مربوط به عقیده سر از گمراهى دربیاورد. با این حال در برخى از آثار فرقه شناسى، علاوه بر دسته بندى هاى سیاسى دهه های نخست پس از رحلت پیامبر (ص)، اختلاف ها و روشهاى مختلف و متمایز فقهى قرون نخست نیز با عنوان فرقه شمارش شده است. البته با این تفاوت که نویسندگان این کتب در گزارش خود از فرقه های فقهی، تنها به ذکر روش ها و نه تعالیم آنها بسنده، کرده اند.
فرقه در معنای دسته هاى مختلف کلامى، فقهى، سیاسى و سلوکى
همچنین برخى دیگر به دسته هاى صوفیان نیز عنوان فرقه داده اند و آنان را در ردیف فرقه های اسلامی شمارش کرده اند. با توجه به این کاربردهاى مختلف مى توان گفت مراد از فرقه هاى اسلامى، همان دسته هاى مختلف کلامى، فقهى، سیاسى و سلوکى هستند که تعالیم و روش هاى خود را به نحوى از فرهنگ اسلامى گرفته و یا بدان منتسب کرده اند و از دیگر گروههاى رقیب به گونه اى ممتاز شده اند.
فرقه در معنای جدایى از جماعت
طرفه آنکه یکی از عوامل اصلی اختلاف فرقه نگاران در اسامی و القاب و تعداد فرقه ها، نگاه خاص هر یک از آنها به ماهیت فرقه، عدم میز بین یک نگاه جزئى به مسئله و فرقه به عنوان یک گروه متشکل و محور شکل گیرى فرقه و مراد آنها از فرقه گرایی است. و نیز این واژه نزد برخى، با توجه به معناى لغوى آن (جدایى از جماعت)، ضد جماعت و ویژگى دسته هاى پراکنده و اهل هوا و هوس که داراى آرا و اندیشه هاى مختلف و همراه با تنازع و اختلاف بوده اند، به کار رفته و طبعا ناپسند شمرده شده است، اما با اندک توجه و جست و جو در کاربردهاى آن در فرهنگ اسلامى و متون روایى وبه ویژه نزد ارباب ملل و نحل، روشن است که از آن معناى ناپسندى اراده نشده است. به علاوه اینکه در آن صورت، پسوند ناجیه و هالکه و حق و باطل براى آن معناى محصلى نداشت.
تمایز فرقه اسلامى از غیر اسلامى
قابل ذکر است که عالمان و فرقه شناسان اسلامى شرایط اصلى تمایز فرقه اسلامى از غیر اسلامى را در اقرار به شهادتین و پذیرش فى الجمله آموزه هاى پیامبر (ص) می دانند و بر این اساس عموما غلو و اباحى گرى و قول به تناسخ و احیانا دشمنى با خاندان نبوت را خروج از ملت اسلام تلقى مى کنند. اما در تعیین مصادیق فرقه خارج از اسلام همداستان نیستند و برخى از آنها نیز بدون هیچ گونه داورى و تعیین فرقه هاى اسلامى از غیر اسلامى، صرفا به گزارش دیدگاههاى فرق پرداخته اند و اشاره اى به تکفیر و خروج آنها از اسلام نکرده اند.
رسالت دانش فرقه شناسى
با توجه به این اختلافات در یک نگاه جامع تر و با توجه به مجموعه اى از آثار فرقه شناسى مى توان بر این باور بود که رسالت دانش فرقه شناسى، بیان و گزارش تاریخ، عقاید سیاسى، کلامى و روشهاى فکرى گروه هایى است که در بستر تفکر اسلامى و با استناد به آموزه هاى آن شکل گرفته و به نحوى در رهبرى و اعتقادات از دیگر گروههاى رقیب متمایز مى باشند. این البته برخلاف علم کلام است که رویکرد آن شرح و تبیین و اثبات اندیشه هاى کلامى خاص و رد و نقد عقاید دیگران است. البته روشن است که علم فرقه شناسى به عنوان تاریخ عقاید گروههاى اسلامى و روشهاى فکرى آنان را نه تنها مى توان یکى از مهم ترین ابزارهای کار متکلمان دانست، بلکه شناخت تاریخ تحولات سیاسى نیز تا حدود زیادى بستگی به آگاهى از آن دارد. به علاوه وابستگى فهم حدیث و اسباب ورود و آگاهى از واسطه هاى نقل آن به چنین دانشى، مورد انکار احدى نیست.
آغاز فرقه گرایى
بررسى آغاز شکل گیرى فرقه ها در اسلام در مبحث ویژه ای می طلبد. اما تذکر این نکته در اینجا ضرورى مى نماید که به این موضوع نیز نگاه یکسانى وجود ندارد و این امر تا حدود زیادى بستگى به مراد و تعریف هر یک از صاحب نظران این رشته از فرقه دارد. شاید چنین اختلافى با توجه به تفاوت مبانى فرقه نگاران و تعریف آنها از فرقه، طبیعی نیز جلوه کند. از این جهت است که ملاحظه مى کنیم آثار کهنى نظیر فرق الشیعة، کتاب الزینة، المقالات والفرق و مسائل الامامة و عمده آثارى که با گرایش شیعى نوشته شده اند، در شمارش فرقه هاى اسلامى، آغاز فرقه گرایى را دسته بندیهاى سیاسى صحابه بر سر امامت می دانند و قدمت آن را به نخستین روز رحلت پیامبر (ص)، یعنى جریان سقیفه به عنوان یک اختلاف مستقر رسانیده، به فرقه هایى اشاره مى کنند که نامى از آنها در دیگر آثار نیست. اما گزارشگرانى نظیر اشعرى، بغدادى، شهرستانى و برخى از مورخین دیگر اهل سنت، با توجه به تعریف آنان از فرقه، به علاوه تقدس و نگاه خاص آنان به عصر خلفاى راشدین، دسته بندیهاى سیاسى آن عصر را تحت عنوان اختلافات موردى ( و شاید اجتهادى و بخشیدنى)، ذکر مى کنند و فرقه گرایى به معناى دقیق آن را از زمان شکل گیرى خوارج و بعد از عصر خلفا مى دانند.
براساس دیدگاه نخست، آغاز فرقه گرایى و چه بسا رشد اساسى فرقه گرایى در اسلام را باید از آن روزى دانست که مسلمانان در یک صف بندى کاملا متمایز به مناقشه بر سر موضوع امامت و رهبرى جامعه پرداختند. آنان نه تنها اختلاف خویش را درباره مصادیق امام و جانشین پیامبر (ص) ظهور و بروز دادند، بلکه در شأن و ویژگی هاى آن نیز به مشاجره پرداختند. جالب اینکه هر کدام نیز بر سیره و سخنان پیامبر (ص) تکیه مى کردند. براساس این دیدگاه حتى مى توان از این همه به عقب تر رفته و زمینه ها و عوامل اصلى و ظهور مواردى از آن را در زمان پیامبر(ص)، به ویژه در اواخر عمر آن حضرت دانست. با توجه به چنین اندیشه ای، اولین فرقه هاى اسلامى تحت عنوان انصار، طرفداران ابوبکر، طرفداران امام على (ع)، بلافاصله بعد از رحلت پیامبر اسلام شکل گرفت و ما قبل از شکل گیرى خوارج و مرجئه و معتزله، با گروههای شیعى، بوبکرى، علوى، عثمانى و معتزلى (معتزله سیاسى و قاعدین) روبه رو هستیم. گذشته از آن، اگر بر فرض جریان سقیفه را موردى و زودگذر تلقى کنیم و معتقد باشیم که اختلافى غیر مستقر بود و بعد از آن نیز پیگیرى نشد، قصه شوراى شش نفره بعد از عمر و در پى آن شدت گرفتن نزاع عثمانیه و معاویه و حزب او از یک سو و طرفداران و شیعیان پا برجا و عقیدتى امام على (ع) از سوى دیگر را چگونه می توان فرقه گرایی به معنای واقعی آن ندانست.