ساختار فرا فرقه ای مکتب اعتزال یکی دیگر از عناصر مهمی است که موجب گردیده است تا نو معتزله گرایی توقعات زیادی را در میان تجدد خواهان به وجود آورد. مفهوم «المنزله بین المنزلتین» که معتزله با آن نظرات مختلف مخالف را با هم آشتی می دادند به دلیل روح تجدد خواهی آن جالب توجه است. بر اساس تعالیم مرجئه که یکی از مکاتب فکری اسلامی است، مسلمانی که مرتکب گناه کبیره شود بی تردید گناهکار است ولی مسلمان باقی می ماند. در مقابل این عقیده جنبش خوارج چنین گناهکارانی را مرتد می دانستند. در اینجا معتزله موضع میانه ای را گرفتند که از نظر بسیاری افراد روی شکاف میان این دو موضع افراطی پلی برقرار می کرد و با وجود احادیثی از پیامبر (ص) از قبیل «خیر الامور اوسطها» می شد حمایت مردم را نیز به دست آورد.
با شروع نمونه فوق سرانجام معتزله موفق شدند نظامی ایجاد کنند که می توانست به منزله جایگاه مشترکی حتی میان دو قطب عالم اسلام یعنی شیعه و خوارج باشد که به نظر می رسید خیلی از هم دورند، اگر چه نمی توان آن را اساسی برای تجدید روابط حسنه تلقی کرد. گرایش کلی تجدد خواهی آن است که به نزاع دیرینه میان شیعه و سنی خاتمه دهد. از آنجا که این گونه اختلاف فرقه ها بیشتر ریشه در وقایع سیاسی و برخوردهای شخصی در گذشته ای دور دارد تا در مسایل کلامی لذا در نگاه اول چنین تجدید روابطی آسانتر از برقراری روابط حسنه میان کلیساهای مختلف مسیحیت به نظر می رسد.
در واقع گاهی ادعا می شود که جمال الدین افغانی به مذهب شیعه تعلق دارد. خط مشی این جلودار تجدید حیات اسلامی بی تردید نشان می دهد که او عاری از تعصبات فرقه ای بود. سید احمد خان در اصل سنی ولی امیر علی شیعی بود. این دو به عنوان اصحاب معتزله جدید دارای پایه و اساس مشترکی بودند مانند معتزله عراق در دوران گذشته که از هر دو گروه آمده بود، و لویی گارده درباره آنان چنین می گوید: «گروه سوم گروه آشتی و مصالحه است که در هر حال یک گروه سیاسی محسوب می شد. معتزلیان کلامی یا نظری این نام را که به خوبی معرف موضع فکری آنان است از واژگان سیاسی به امانت گرفته بودند.»
تحقیقات قابل تأمل احمد امین درباره تشیع در «فجر الاسلام» اولین کتاب از سلسله کتابهای تاریخی او خطرناک از آب در آمد. او در سال 1931 در رأس یک هیأت مصری به عراق رفت. در این سفر از او دعوت به عمل آمده بود تا در سخنرانی یک روحانی شیعی شرکت نماید. این شخص روحانی از فرصت استفاده کرد و خطابه ای تحریک آمیز با حملاتی علیه احمد امین ارائه داد. وقتی خشم مردم به نقطه اوج خود رسید برای حفظ امنیت اعضای هیأت، آنان را به سرعت از در عقب بیرون بردند. برای دانشمندی مانند احمد امین که عاری از هرگونه فرقه گرایی بود این واقعه تجربه دردناکی محسوب می شد. او به درستی به این نکته اشاره داشت که در مطالعات تاریخیش به اندازه شیعیان از اهل سنت نیز انتقاد کرده است. در عین حال وی احساس تمایل شدیدی می کرد که بی طرفی خود را مؤکدا بیان کند و عدالت کامل را نسبت به همه رعایت نماید.
به علاوه، این خواسته روح زمان او نیز بود که محمد حسنین هیکل روزنامه نگار برجسته مصری و نویسنده مشهور کتاب «حیات محمد (ص)» از آن با عنوان «تفکر آشتی جویانه اسلام» آگهی داده بود. این برداشت به امام غزالی و به دورانی جدید تر به شاه ولی الله دهلوی بر می گردد که «تطبیق» (به اصطلاح او یعنی «آشتی جویی») را موضوع اصلی کار خود قرار داده بود. (عبیدالله سندی، فلسفه، ص. 36) بدینسان این دایره یک دور کامل می زند و ما یک بار دیگر به مکتب اعتزال بر می گردیم.
گرایشهای غالب تشیع تقریبا در تمامی مسایلی که با عقیده امامت مرتبط نیست به معتزله نزدیک است. متکلمان شیعه حتی برای خود عنوان «عدلیه» را برگزیدند و این نامی است که در اصل معتزله آن را به کار می بردند. بسیاری از شیعیان حتی علی (ع) و ائمه (ع) را بنیانگذار مکتب معتزله می دانند و در حالی که نویسندگان شیعی در نوشته های خود عقاید مکتب اعتزال را مکررا بیان می کنند، غالبا این عقاید را به یکی از ائمه منسوب می سازند. مخصوصا شاخه زیدی تشیع بیشتر و محکم تر از امامیان به عقاید معتزله توسل جسته اند. پایه گذار این مذهب زید، نوه حسین بن علی (ع) بود که نزد واصل بن عطا از رهبران آغازین مکتب اعتزال درس خوانده بود. در طول آخرین مراحل دوران اعتزال، مکتب بغداد بیش از پیش با مذهب زیدیه ممزوج شد. زهدی جارالله آنجا که می گوید معتزله پس از اینکه تحت تعقیب قرار گرفتند و از سرزمین اهل سنت بیرون رانده شدند و در سرزمینهای شیعه پناه گرفتند ولیکن در گوشه نشینی مانند بیگانگان زندگی می کردند مقصودش همین زیدیه است. (زهدی جارالله، پیشین، ص. 264)
خاورشناسان توقع دارند به محض اینکه گنجینه های ادبی زیدیه راحت تر در دسترس قرار بگیرد، اطلاعات بیشتری درباره مکتب اعتزال پیدا کنند. کتاب «طبقات المعتزله» نوشته احمد بن یحیی بن المرتضی، یکی از امامان زیدیه، در سال 1961 تصحیح و منتشر شد. علاوه بر آن باید تصدیق کرد که همین ابن المرتضی نیروی آمیزش مکتب معتزله با سایر مذاهب را نمی ستود. بلکه او از اینکه در میان خوارج و روافض، اصحاب معتزله وجود داشتند، ناخشنود بود. در هر حال آثار متعلق به عقاید شیعه نوشته های معتزله را به دو بخش اصلی تقسیم می کند: نخستین بخش شامل فصلهایی درباره «توحید» است و دومین بخش آن موضوعاتی است که درباره عدل به بحث می پردازد و ضمن اینها به توصیف امام پنهان نیز توجه دارد به نحوی که گویی این عقیده متعلق به گروه طرفدار توحید و عدل است که در واقع یکی از رایج ترین نامهای معتزله نیز هست.
در اینجا نباید فراموش کرد که مکتب معتزله بصره حامی علی (ع) (یعنی به عنوان شخص برتر از ابوبکر) بود. در دوران حکومت مأمون، این مکتب نفوذ غالبی به دست آورد و در کنار عقیده به مخلوق بودن قرآن، علی (ع) نیز بهترین مخلوق بعد از محمد (ص) اعلان شد. مطمئنا اظهارت مونتگمری وات را وقتی می گوید «معتزله با اصل عدل بهترین چیزی که در تفکر خوارج وجود داشت در اختیار خود گرفتند» نباید چندان جدی گرفت، زیرا این اصل منحصر به گروه خاصی از جامعه نبود و این هم تنها خدمت ارزشمند خوارج به اندیشه اسلامی نبود.
گرایشهای خردگرایانه معتزله که در تشیع محفوظ باقی مانده بود، نوعی آزاد اندیشی را به وجود آورد که ممکن است مشارکت جدی روشنفکران شیعی در نهضت تجدد خواهی را توجیه نماید. مهمترین نمونه شخصیت هایی از این نوع پدیده، امیر علی بود، و در اواخر عصر عباسی نیز نبوغ قاضی عبدالجبار یکی از بزرگترین متکلمان معتزلی دوره متأخر و نویسنده کتاب «شرح الاصول الخمسه عند المعتزله» که گرایشهای شیعی در آثار او نمایان است. به دلیل روح شورش طلب خوارج علیه زمامداران، متکلمان متعددی در میان آنان ظهور کرد که به طور کلی با عقاید مذهب رایج اهل سنت به مخالفت برخاستند. بدین ترتیب آنان سنت آن دسته از اصحاب با تقوای معتزله را ادامه دادند که نگاهشان به احادیث، بسیار انتقادی بود و دیدگاه مشابهی نسبت داشتند. (ضحی الاسلام، ج. 3، ص. 337)
دیدگاه عمومی اهل سنت این است که نصب امام برای «انسانها» واجب است و از نظر شیعیان (امامیه و اسماعیلیه) نصب امام برای «خداوند» واجب است و در هر دو مذهب مبنای اطاعت، سنت است. در اینجا تلاش معتزله برای آشتی میان دو مذهب این برداشت را به دنبال داشت که نصب بر انسانها واجب است ولی این وجوب مبتنی بر عقل است و برخی نیز استدلال کردند که مبنا تا اندازه ای عقل و تا اندازه ای اطاعت از سنت است. (همان، ج. 3، ص. 92) احمد امین مسأله بحث از حق خلافت را کنار گذاشت و آن را در تعیین دورنمای آینده جامعه اسلامی بی ارتباط دانست. (ظهر الاسلام، ج. 4، ص. 48) اما برای نیل به مقاصد عملی، این مشکل همچون گذشته امروز نیز باید به نوعی حل و فصل گردد. در کشورهای متنوع اسلامی غالبا به سبب بی احترامی شیعیان به ابوبکر و عمر و عثمان به کشمکش میان شیعه و سنــی دامــن زده می شود. قرنهای متمادی این امری عادی در میان شیعیان بود که از خلفای راشدین دوران اولیه اسلامی که مورد تکریم و احترام بودند انتقاد کنند. تنش های ناشی از این موضوع روابط حسنه میان این دو گروه را مشکل می سازد.
معتزله نشانه هایی را به منظور راهنمایی برای حل این مسأله ایجاد کردند که، اگر بخواهیم تشیع را هم دخیل کنیم، در تعالیم زیدیه نیز وجود داشت. معتزله آن گونه که شیعیان باور دارند خلفای نخستین یعنی ابوبکر و عمر را غاصب نمی دانند. واصل بن عطا و به همراه او همه پیروان معتزله خلافت ابوبکر را مشروع می دانستند. واصل درباره این مسأله که از میان ابوبکر و عمر و علی (ع) کدامیک استحقاق خلافت داشتند اظهار نظری نکرده است ولی استحقاق علی (ع) بر عثمان را پذیرفته است. این دقیقا موضع امیر علی نیز هست که در بسیاری موارد برای ابوبکر و عمر احترام زیادی قایل شده است: «عثمان نه زیرکی ابوبکر و نه قوه هوشیاری و خلق و خوی عمر را داشت. خوشرویی و خوش قلبی صاف و ساده، او را تبدیل به ابزاری نرم شدنی در دست خویشاوندانش کرده بود.»
ارزیابی مترقیانه ای که معتزله از علی (ع) داشتند نیز قبلا مورد اشاره قرار گرفت. از نظر احمد امین اعطای چنین امتیازی به تشیع برخاسته از تمایل حصول هماهنگی و سازش بین فرقه ها و ناشی از یک تحسین واقعی نسبت به مردی بود که سرنوشت او به نحوی جدایی ناپذیر با سرنوشت پیامبر اکرم (ص) پیوند خورده بود. (ضحی الاسلام، ج. 3، ص. 295) از این رو نه تنها شیعیان بلکه اهل سنت نیز او را دوست دارند و به او احترام می گذارند. با وجود این ادامه رویه معتزله برای غلبه بر کشمکشهای فرقه ای، از یک طرف به معنای پذیرش ابوبکر و عمر از سوی شیعیان و از طرف دیگر به معنای تأکید مجدد بر نقش و شخصیت نمونه علی (ع) از سوی اهل سنت است.
محمد اقبال لاهوری تفکر دینی را در مسیری احیا کرد که تا حد زیادی با مسیر معتزلیان جدید پیش از وی متفاوت است هر چند او برای آمیزش این دو گروه به سنت مکتب اعتزال متوسل شد: «اقبال نه تنها عاشق خود پیامبر بلکه شیفته اهل بیت او خصوصا پسرعمو و داماد او علی (ع) نیز بود. علی (ع) خلیفه چهارم و در سنت اسلامی یکی از شخصیتهای مهم بود..... معنای اسامی مختلفی که به آنها نامیده می شود مانند حیدر، مرتضی، کرار و غیره در فصل دهم از کتاب «اسرار خودی» بیان می گردد و در اشعار اقبال نام علی یا حیدر نشانه و رمزی برای فقر معنوی می باشد که نیروبخش شخصیت انسانی است. حیدر رزمنده ای است که در مقابل کفار خیبر می جنگد و تبدیل به الگوی انسان کامل می شود.»
اما در عین حال اقبال مفهوم مهدویت را غیر اسلامی خواند. در واقع او «روح فرهنگ اسلامی» را همچون روح شورش علیه اندیشه مهدویت که یکی از ارکان ضروری تشیع است در نظر می گیرد. اقبال با رد نظر اشپنگلر درباره طبقه بندی اسلام در کتاب «سقوط غرب» می گوید: «در این زمینه اشپنگلر ارزش فرهنگی اندیشه ختم نبوت را در اسلام درک نمی کند. بی تردید یکی از خصوصیات مهم فرهنگ مجوسی، نگرشی جاودانه نسبت به انتظار و انتظار دائمی برای آمدن فرزندان زاده نشده زرتشت یا نجات بخش موعود و یا فارقلیط در انجیل چهارم است..... ابن خلدون با نگاه خاص خود به تاریخ از این ادعا که پایه های عقیده ای مشابه به اندیشه مجوسی در اسلام یا لااقل اثرات روانی آن، که تحت فشار تفکر مجوسی در اسلام پدیدار شده در وحی موجود می باشد مورد انتقاد قرار داد و به باور ما سرانجام آن را نفی کرد و در هم کوبید.
احمد امین به تبعیت از مسیر استدلالی اقبال ضدیت با مهدویت را بسط داد و در کتابچه خود «المهدی و المهدویه» به آن پرداخت. مسأله خلافت و امامت بدین نحو که هست صرفا با تغییر ترتیب حق تقدم حل و فصل نمی شود. واگذاری یک جایگاه جدید به عمر و علی (ع) تنها یک بخش از قضیه را می سازد. اما بخش دیگر که مسأله نظام حکومتی است یکی از مسایلی بود که در میان معتزله بر سر آن کمترین اتفاق نظر وجود داشت. این مسأله جانشینان جدید آنان را قادر ساخت تا کم و بیش اندیشه های دموکراسی غربی را با خاطر جمعی بپذیرند و یا در مسأله خلافت از رهنمودهای خوارج پیروی نمایند.
احمد امین از موضع خوارج هواداری کرد و در نقد اصول عقاید شیعه شعار مشهور آنان «و لو کان عبدا حبشیا» استفاده کرد: «مستحق ترین افراد برای حکومت، شایسته ترین آنان است، حتی اگر غلام حبشی باشد. هیچ فرقی میان اولاد پیامبر (ص) و فرزند یک نجار یا یک سلمانی نیست.» (ضحی الاسلام، ج. 3، 299) احمد امین به آن گروه از معتزله اشاره می کند که تحت تاثیر خوارج اصل و نسب قریشی را برای مقام خلافت رد می کنند. (همان، ص. 78) به دلیل همین احیای تفکر خارجی است که ما به همبستگی این مکتب کوچک و مکتب معتزله توجه خاصی نشان داده ایم. خردگرایی مکتب اعتزال گروههای بسیار متخالف را بر سر تعدادی از نکات عمده گرد هم جمع آورد. اما در عین حال ورود اختلافهای لاینحل در مفاهیم شیعی و خارجی به شدت ظرفیتهای همبستگی این دو را محدود کرد در حالی که اگر جذب فکری معتزله منحصر به مکتبهای عمده اسلامی اهل سنت شده بود این ظرفیتهای همبستگی را می توانست به ثمر رساند.
به عبارت دیگر خرد گرایی معتزله در حذف اختلافات فرقه ای ناشی از رقابتهای تاریخی به علت قابلیت کاربرد عقل امری نوید بخش بود. اما همین خردگرایی در زمانی که وارد قلمرو عرفان می گردد که عقل در آنجا کاربرد ندارد آمیزش فرقه ها را دچار پیچیدگی می سازد. بنابراین حتی نیروی انسجام بخش معتزله که دارایی بی همتای این مکتب است، تبدیل به یک مانع اصلی می شود بدین معنا که تایید عقل در یک حوزه ظاهرا تکلیفی ایجاد می کند که محدود شدن آن را در حوزه دیگری که عقل به کار برده نمی شود مشکل می سازد. اما این بحث مستلزم بحثهای مفصل تر و جداگانه ای است. این نوشتار را با دعایی خاتمه دهیم که بی تردید مبین خواسته های عمومی مسلمانان است ولیکن مشخصه اصلی آن، تاکید خاصی است که نو معتزله گرایان بر آن دارند. احمد امین پیشگفتار آخرین کتاب خود به نام «ظهر الاسلام» را که در سال 1055 پس از مرگ وی منتشر شد با عبارات زیر به پایان می رساند: «الهی.... وحدت مسلمانان را به آنان بازگردان و مکاتب فکری مخالف را به یکدیگر نزدیک گردان.»