هر بهایی که در برابر التزام به ارزشهای معنوی پرداخت شود اندک است، زیرا شخصیت انسان و کرامت انسانی او حتی تمدن او وابسته به معنویات اوست و به میزان التزام او به ارزشهای معنوی است. از این جهت آدمی در عجب است از کار عده ای که چگونه دین خود به دنیا می فروشند و مردم را از راه خدا بازمی دارند و راه بر هر عمل خیری می بندند! در مورد معامله های بی سود و ضررهای بسیار وحشتناکی که بسیاری از افراد در تجارتهای معنوی خود دچار می شوند، آیات بسیاری در قرآن امده است: «أولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین؛ آنان کسانی هستند که گمراهی را به جای هدایت خریدند، پس تجارتشان سود نکرد و از راه یافتگان [به سوی حق] نبودند.» (بقره/ 16)
در قرآن مجید کرارا فعالیتهای انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده است، و در حقیقت همه ما در این جهان تاجرانی هستیم که با سرمایه های فراوان خدا داد، سرمایه عقل، فطرت، عواطف، نیروهای مختلف جسمانی، مواهب عالم طبیعت، و بالاخره رهبری انبیاء، گام در این تجارتخانه بزرگ می گذاریم، گروهی سود می برند و پیروز می شوند و سعادتمند، گروهی نه تنها سودی نمی برند بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده، و به تمام معنی ورشکست می شوند نمونه کامل گروه اول، مجاهدان راه خدا هستند، چنان که قرآن درباره آنها می گوید: «یا أیها الذین آمنوا هل أدلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب ألیم* تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم؛ ای افراد با ایمان! آیا شما را راهنمایی به تجارتی بکنم که از عذاب دردناک رهائیتان می بخشد (و به سعادت جاویدان رهنمونتان می شود) ایمان به خدا و رسول او بیاورید و در راه او با مال و جان جهاد کنید.» (صف/ 10- 11)
نمونه واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آیات فوق، پس از ذکر کارهای مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل، انجام می گیرد می گوید: "آنها کسانی هستند که هدایت را با گمراهی مبادله کردند و این تجارت نه برای آنها سودی داشت و نه مایه هدایت شد" این گروه در موقعیتی قرار داشتند که می توانستند بهترین راه را انتخاب کنند، آنها در کنار چشمه زلال وحی قرار داشتند، در محیطی مملو از صفا و صداقت و ایمان.
اما آنها به جای اینکه از این موقعیت خاص که در طول قرون اعصار تنها نصیب گروه اندکی شده است بالاترین بهره را ببرند، هدایت را دادند و گمراهی را خریدند، هدایتی که در درون فطرتشان بود، هدایتی که در محیط وحی موج می زد، همه این امکانات را از دست دادند به گمان اینکه با این کار می توانند، مسلمین را در هم بکوبند و رؤیاهای شومی را که در مغز خود می پروراندند تحقق بخشند. این معاوضه و انتخاب غلط دو زیان بزرگ همراه داشت: نخست اینکه سرمایه های مادی و معنوی خویش را از دست دادند بی آنکه در مقابل آن سودی ببرند. و دیگر اینکه حتی به نتیجه شوم مورد نظر خود نیز نرسیدند زیرا اسلام با سرعت پیشرفت کرد و به زودی صفحه جهان را فرا گرفت و این منافقان نیز رسوا شدند.
به همین مضمون می فرماید: «و آمنوا بما أنزلت مصدقا لما معکم و لا تکونوا أول کافر به و لا تشتروا بآیاتی ثمنا قلیلا و إیای فاتقون؛ و به آنچه [بر پیامبر اسلام] نازل کرده ام که تصدیق کننده تورات و انجیلی است که با شماست، ایمان آورید و نخستین کافر به آن نباشید [که نسل به نسل پس از شما به پیروی از شما به آن کافر شوند] و آیاتم را [در تورات که اوصاف محمد و قرآن در آن است، با تغییر دادن و تحریف کردن] به بهایی ناچیز نفروشید، و فقط از من پروا کنید.» (بقره/ 41)
بدون شک آیات خدا را با هیچ بهایی نباید معاوضه کرد، چه کم باشد و چه بسیار، ولی این جمله در حقیقت اشاره به دون همتی این دسته از یهود است که به خاطر منافع اندکی همه چیز را به دست فراموشی می سپردند، و آنها که تا آن روز از مبشران قیام پیامبر اسلام (ص) و کتاب آسمانی او بودند، هنگامی که منافع خویش را در خطر دیدند این بشارتها را انکار کردند و آیات تورات را تحریف نمودند، چرا که در صورت آشنایی مردم به حقیقت، کاخ ریاست آنها فرو می ریخت. اصولا اگر تمام این جهان را به کسی بدهند تا یکی از آیات الهی را انکار کند به راستی بهای کم و اندکی است، زیرا این زندگی سر انجام نابودشدنی است و سرای آخرت ابدی و جاودانی است تا چه رسد که انسان بخواهد، این آیات الهی را فدای منافع ناچیزی کند.
در جایی دیگر آمده است که: «و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لا تکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون؛ و [یاد کنید] هنگامی که خدا از کسانی که به آنان کتاب آسمانی داده شد، پیمان گرفت که حتما باید [احکام و حقایق] آن را برای مردم بیان کنید و پنهانش ننمایید. پس آن [عهد و کتاب] را ترک کردند و به آن اعتنایی ننمودند، و در برابر ترک آن اندک بهایی به دست آوردند و بد چیزی است آنچه به دست می آورند.» (آل عمران/ 187)
این آیه گرچه درباره دانشمندان اهل کتاب (یهود و نصاری) وارد شده ولی در حقیقت اخطاری به تمام دانشمندان و علمای مذهبی است که آنها موظفند در تبیین و روشن ساختن فرمانهای الهی و معارف دینی بکوشند و خداوند از همه آنها پیمان مؤکدی در این زمینه گرفته است.
توجه به ماده "تبیین" که در آیه فوق به کار رفته نشان می دهد که منظور تنها تلاوت آیات خدا و یا نشر کتب آسمانی نیست، بلکه منظور این است، حقایق آنها را عریان و آشکار در اختیار مردم بگذارند تا به روشنی همه توده ها از آن آگاه گردند، و به روح و جان آنها برسند، و آنها که در تبیین و توضیح و تفسیر و روشن ساختن مسلمانان کوتاهی کنند، مشمول همان سرنوشتی هستند که خداوند در این آیه و مانند آن برای علمای یهود بیان کرده است.
از پیغمبر گرامی اسلام (ص) نقل شده که فرمود: «من کتم علما عن اهله الجم یوم القیامة بلجام من نار؛ هر کس که علم و دانشی را از آنها که اهل آن هستند (و نیاز به آن دارند) کتمان کند خداوند در روز رستاخیز، دهنه ای از آتش به دهان او می زند.» حسن بن عمار می گوید: «روزی نزد "زهری" رفتم، بعد از آنکه نقل حدیث را برای مردم ترک گفته بود، و به او گفتم "احادیثی که شنیده ای برای من بازگو،" به من گفت: "مگر تو نمی دانی که من دیگر برای کسی حدیث نقل نمی کنم!" گفتم "به هر حال یا تو برای من حدیث بگو یا من برای تو حدیث نقل می کنم،" گفت: "تو حدیث بگو!" گفتم: "از علی (ع) نقل شده که می فرمود: «ما اخذ الله علی اهل الجهل ان یتعلموا حتی اخذ علی اهل العلم ان یعلموا؛ خداوند پیش از آنکه از افراد نادان پیمان بگیرد که دنبال علم و دانش بروند از علماء و دانشمندان پیمان گرفته است که به آنها علم بیاموزند!»" هنگامی که این حدیث تکان دهنده را برای او خواندم، سکوت خود را شکست و گفت: "اکنون بشنو تا برای تو بگویم" و در همان مجلس، چهل حدیث برای من روایت کرد!»
اهل کتاب و عده ای از منافقین و کفار، تنها به حق کفر نمی ورزیدند، بلکه در صدد آن بودند که مؤمنان را به وسایل گوناگون گمراه کنند، که یکی از آنها آمیختن حق و باطل به یکدیگر و فریفتن مردمان ساده به آن بود، و آنان اهل کتابی بودند که به آن ایمان آورده بودند: «یا أهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و أنتم تعلمون؛ ای اهل کتاب! چرا در حالی که [به حقایق و واقعیات] آگاهید، حق را به باطل مشتبه می کنید، و حق را پنهان می دارید [تا مردم گمراه بمانند؟]» (آل عمران/ 71)
آنها حرفه و کارشان اضلال است، مانند میکرب بیماری که پیوسته می گردد تا در بدن و عضو ناتوان و بی دفاعی رخنه کند. چون اهل کتابند، و اصول و آیات وحی و نبوت و حق را می شناسند، آیات روشن این نبوت برایشان مشهود و حقانیت آن برایشان معلوم است و چون کفر بدین آیات و باطل نمایاندن این حق، ناشی از جهل آنان نیست، پس چه منشأ و انگیزه ای دارد و برای چیست؟ "لم تکفرون..." "لم تلبسون..." طرح این دو سؤال برای همیشه و برای آگاهی خلق گرفتار و برای آن است که شاید اهل کتاب به خود آیند و بیندیشند و از لا شعوری تقلیدی و تأثر از محیط که آیات خدا و حق وسیله امتیاز جویی و بهره کشی گردید، به شعور آیند، و اگر مستشعر نشدند و برنگشتند و جواب روشنی در برابر این سؤالها ارائه نکردند، شاید خلق چشم و گوش بسته و دنباله رو آنان به خود آیند و آگاه شوند و دامهای این دامداران را بشناسند و خود را برهانند.
رسالت خدا مسئولیت بزرگی است که آدمی در زندگی آن را حمل می کند، و متمرکز در پیامبران و صدیقان است، و در کسانی که خود را دعوت کنندگان مردم به دین می خوانند. و آن (در عین حال) مسئولیتی سنگین و گرانبها است، بدان سبب که وسیله ای برای راهنمایی مردم به زندگی سعادتمندانه و مقاومت کردن در برابر جبت و طاغوت است و باید این را بدانیم که در قدرت آدمی در خودداری از رفتن در پی شهوات پیوسته به فهم درست او از رسالت دین در زندگی است. چه دین است که او را از رفتن در پی شهوات بیم می دهد و بر حذر می دارد.
نیز دین به آدمی می فهماند که جویدن یک لقمه با شهوتها، گاه او را از خوردن چیزهای گوارا در سراسر عمر بازمی دارد، و یک ساعت غفلت و بی ارادگی، گاه تمام زندگی او را برای همیشه همچون جهنمی غیر قابل تحمل می سازد، و هر شهوت خودسرانه یا گناه یا لغزش او را به حساب و کیفری دردناک در آخرت گرفتار می کند. و در نتیجه رسالت دین اراده آدمی را نیرومند و توانای بر جلوگیری از شهوات و رهنمون شدن برای تلاشهای او به سوی آنچه خوب و معقول است می سازد.
اما اگر عالم دین منحرفی، به قصد راه آمدن با اصحاب شهوات و سود بردن از ایشان، گروه کثیری از آنان را پیرامون خود جمع کند، و سیاهکاریهای ایشان را پسندیده جلوه گر سازد، و به آن متمسک شود که خدای متعال آمرزنده و مهربان است، یا این که انبیا و اولیا از گناهکاران شفاعت خواهند کرد، و امیدواری آن هست که به توبه کارها درست شود، و نظایر اینها، در آن صورت نتیجه خطرناک خواهد شد، چه وسیله جلوگیری از بدیها و شهوتها در جان آدمی سست می شود، و گاه چنان است که شخص با تکیه کردن بر این صحه گذاریهای ابلهانه بر روی کارهای زشت به ارتکاب بدترین و زشتترین جنایتها بپردازد.
کشتارگاههای جنگهای صلیبی در نتیجه تحریف رسالت دین جولانگاه آن همه جنایتها شد، و دین را از صورت وسیله ای برای جلوگیری از شهوتها وسیله خوب جلوه دادن گناهها و جنایتهای برخاسته از شهوتها درآورد و حتی به آنها جنبه مشروع بودن و قدسیت بخشید. چنین بود که هیتلر در کشتارگاههای هولناک خویش بعضی از مردان دین منحرف را گردآورده بود که دین را برای وی به صورتی دیگر ساختند و صلیب شکسته را نشانه ای از قدسیت اعمال او ساختند.
دولت اسرائیل هم امروز جنایتهایی را به نام دین مرتکب می شود، ولی آن دین که چنین جنایتها را صورت مشروع می دهد چه دینی می تواند باشد، جز دین باطل؟! این از جبت بود. و اما در برابر طاغوت تجسم یافته در سلطه های دیکتاتوری و بهره کش و برده گیر بشریت، تنها نیرویی که می تواند بر ضد آن به حرکت و کار برخیزد، نیروی ملت است که پاسداری از آزادی و ثروتها و مبارزه کردن علیه کسانی که از او بهره کشی می کنند، وظیفه واجب دینی او است. ولی ملت نیازمند به سلاحی فکری است که او را برای فراهم آوردن نیروها و یکی کردن کارمایه ها و برانگیختن فداکاریهای او یار و یاور باشد، و این سلاح همان دین است. ولکن شرط آن است که مردان دین سلاح ملت و امت را از او نربایند، و آن را به طاغوتها به بهای اندک چند درهم نفروشند.
باید پیش خود تصور کنیم هزاران هزار جریمه را که هر روز به سبب خیانت مردان دین نسبت به رسالت دین صورت می گیرد. و چگونه میلیونها مردم به همین سبب به بردگی طاغوتان کشیده می شوند، و آیا بهای آن همین دراهم معدودی است که این خائنان در برابر این جرائم بزرگی که بار سنگین آن را بر دوش می کشند دریافت می دارند! به همین سبب قرآن را در مقابل این گونه کسان بسیار سخت می یابیم که می گفت: «إن الذین یشترون بعهد الله و أیمانهم ثمنا قلیلا أولئک لا خلاق لهم فی الاخرة و لا یکلمهم الله و لا ینظر إلیهم یوم القیامة و لا یزکیهم و لهم عذاب ألیم؛ قطعا کسانی که پیمان خدا و سوگندهایشان را [برای رسیدن به مقاصد دنیایی] به بهای اندکی می فروشند، برای آنان در آخرت بهره ای نیست و خدا با آنان سخن نمی گوید، و در قیامت به آنان نظر [لطف و رحمت] نمی نماید، و [از گناه و آلودگی] پاکشان نمی کند و برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود.» (آل عمران/ 77)
یشترون، که در اینگونه موارد (پیش از این بیان شده) به جای «یبیعون» آمده گویا اشعار بدین واقعیت دارد که این فروشندگان سوداگر در بازار دنیا همچون مشتری در پی به دست آوردن ثمن ناچیزی در مقابل فروش عهدالله هستند، بعهدالله، که مفرد و مضاف آمده باید اصل مسئولیت و تعهد وجدانی و خدایی باشد که در شرایع الهی بسط و تفریع یافته است. أیمان جمع یمین (دست راست)، اشاره به تعهد و الزامی است که با تماس و فشردن دستهای راست دو طرف انجام می شده است. بعهدالله و أیمانهم، تفصیلی از «بعهده» آیه قبل است، چون برگشت عهد فطری و خدایی و تشریعی و قرارها و پیمانها، به تحکیم اراده و ساختن شخصیت و پیوستگی اجتماع و پایه های کمال و مسیر محبت و جاذبه خدا می باشد که سرمایه پر سود و اصیل و بهره آور انسان مترقی و در طریق تکامل است، شراء و مبادله آن به کالاهای شهوات و لذات ناپایدار و پست هرچه باشد، زیان و هرچه به دست آورده شود ثمن ناچیز و اندک (ثمنا قلیلا) و جامد و متلاشی و زائل است و سازندگی و افزایندگی ندارد: لا خلاق لهم فی الآخرة.
اگر معنای فی الآخرة مرادف با معنای یوم القیامة باشد، باید یکی از این دو ظرف برای هر سه متعلق ذکر می شد: لا خلاق لهم و فی الآخرة لا یکلمهم الله و لا ینظر الیهم فی الآخرة- یا- یوم القیامة پس همین که دو ظرف جدا آمده باید دو ظرف و دو عالم باشند: فی الآخرة، عالم دیگر و برتر از عالم نزدیک و پست «دنیا» و ظرف جواذب مادی و حسی و جسمانی که در مسیر کمال و به سوی یوم القیامة است و یوم القیامة، روز باز شدن آفاق حیات و آفرینش و نهایت قیام استعدادها و مکتسبات است، اگر در آن روز، خدا با انسانهایی که ندای و جدان مسئول و متعهد را شنیده اند و فرمانهای آن را انجام داده اند به وضوح سخن می گوید، امواج اشارات و الهامات خدا در گوش هوش آنان منعکس می شود. اینها مورد نظر و رحمت و در مسیر کمالند تا روز قیامت، که همه چیز کامل و مشخص می گردد. اینان همان کسانی هستند که عهدهای خود و خدا و خلق را به متاع پست و اندک دنیا نفروختند "قل متاع الدنیا قلیل" (نساء/ 77) و از انحراف و سقوط اتقاء و ارتقاء یافتند و در معرض جاذبه حب خدا قرار گرفتند.
دانشمندان اهل کتاب حق دین گریزی باورها در قرآن نتیجه اعمال قیامت دوزخ