در سوره ی اسراء می خوانیم: «و آت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل و لا تبذر تبذیرا* إن المبذرین کانوا إخوان الشیاطین و کان الشیطان لربه کفورا* و إما تعرضن عنهم ابتغاء رحمة من ربک ترجوها فقل لهم قولا میسورا* و لا تجعل یدک مغلولة إلى عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا؛ و حق نزدیکان را بپرداز و (همچنین) مستمند و وامانده در راه را، و هرگز اسراف و تبذیر مکن. چرا که تبذیرکنندگان برادران شیاطینند، و شیطان کفران (نعمتهاى) پروردگارش کرد و هر گاه از آنها (یعنى مستمندان) روى برتابى و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشایشى در کارت پدید آید و به آنها کمک کنى) با گفتار نرم و آمیخته لطف با آنها سخن بگو. هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى.» (إسراء/ 26- 29)
"تبذیر" در اصل از ماده ی "بذر" و به معنى پاشیدن دانه مى آید، منتها این کلمه مخصوص مواردى است که انسان اموال خود را به صورت غیر منطقى و فساد، مصرف مى کند، و معادل آن در فارسى امروز "ریخت و پاش" است. و به تعبیر دیگر تبذیر آن است که مال در غیر موردش مصرف شود هر چند کم باشد، و اگر در موردش صرف شود تبذیر نیست هر چند زیاد باشد.
چنان که در تفسیر عیاشى از امام صادق (ع) مى خوانیم که در ذیل این آیه در پاسخ سؤال کننده اى فرمود: «من انفق شیئا فى غیر طاعة الله فهو مبذر و من انفق فى سبیل الله فهو مقتصد؛ کسى که در غیر راه اطاعت فرمان خدا مالى انفاق کند، تبذیر کننده است و کسى که در راه خدا انفاق کند میانه رو است.» و نیز از آن حضرت نقل شده که روزى دستور داد رطب براى خوردن حاضران بیاورند، بعضى رطب را مى خوردند و هسته آن را به دور مى افکندند، فرمود: «این کار را نکنید که این تبذیر است و خدا فساد را دوست نمى دارد.» دقت در مساله ی اسراف و تبذیر تا آن حد است که در حدیثى مى خوانیم پیامبر (ص) از راهى عبور مى کرد، یکى از یارانش به نام سعد مشغول وضو گرفتن بود، و آب زیاد مى ریخت، فرمود: «چرا اسراف مى کنى اى سعد!» عرض کرد: «آیا در آب وضو نیز اسراف است؟» فرمود: «نعم و ان کنت على نهر جار؛ آرى هر چند در کنار نهر جارى باشى.»
اما اینکه شیطان، کفران نعمتهاى پروردگار را کرد روشن است، زیرا خداوند نیرو و توان و هوش و استعداد فوق العاده اى به او داده بود، و او این همه نیروها را در غیر موردش یعنى در طریق اغوا و گمراهى مردم صرف کرد. و اما اینکه تبذیر کنندگان برادران شیاطینند، به خاطر آن است که آنها نیز نعمتهاى خداداد را کفران مى کنند و در غیر مورد قابل استفاده صرف مى نمایند. تعبیر به "اخوان" (برادران) یا به خاطر این است که اعمالشان همردیف و هماهنگ اعمال شیاطین است، همچون برادرانى که یکسان عمل مى کنند، و یا به خاطر آن است که قرین و همنشین شیطان در دوزخند، همان گونه که در آیه 39 از سوره زخرف بعد از آنکه قرین بودن شیطان را با انسان هاى آلوده به طور کلى بیان مى کند مى فرماید: «و لن ینفعکم الیوم إذ ظلمتم أنکم فی العذاب مشترکون؛ امروز اظهار برائت و تقاضاى جدایى از شیطان سودمند به حال شما نیست چرا که همگى در عذاب مشترکید.»
اما اینکه "شیاطین" در اینجا به صورت جمع ذکر شده ممکن است اشاره به چیزى باشد که از آیات سوره "زخرف" استفاده مى شود که هر انسانى روى از یاد خدا برتابد، شیطانى برانگیخته مى شود که قرین و همنشین او خواهد بود، نه تنها در این جهان که در آن جهان نیز همراه او است «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین؛ و هر كس از ياد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شيطانى مى گماريم تا براى وى دمسازى باشد.» (زخرف/ 36)
در سنتهاى قدیمى ما به هنگام برخورد با مسائل چنین بوده و هست که هنگامى که تقاضا کننده اى به در خانه مى آمد و چیزى براى دادن موجود نبود به او مى گفتند: "ببخش"، اشاره به اینکه آمدن تو بر ما حقى ایجاد مى کند و از نظر اخلاقى از ما چیزى طلبکار هستى و ما تقاضا داریم که این مطالبه اخلاقى خود را بر ما ببخشى چرا که چیزى که پاداش آن باشد موجود نداریم! و از آنجا که رعایت اعتدال در همه چیز حتى در انفاق و کمک به دیگران، شرط است، در آیه بعد روى این مساله تاکید کرده مى گوید: «و لا تجعل یدک مغلولة إلى عنقک؛ دست خود را بر گردن خویش بسته قرار مده.» (اسراء/ 29)
این تعبیر کنایه لطیفى است از اینکه دست دهنده داشته باش، و همچون بخیلان که گویى دستهایشان به گردنشان با غل و زنجیر بسته اند و قادر به کمک و انفاق نیستند مباش. از سویى دیگر دست خود را فوق العاده گشاده مدار، و بذل و بخشش بى حساب مکن که سبب شود از کار بمانى، و مورد ملامت این و آن قرار گیرى، و از مردم جدا شوى. «و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا»
همانگونه که "بسته بودن دست به گردن" کنایه از بخل، "گشودن دستها به طور کامل" آن چنان که از جمله "و لا تبسطها کل البسط" استفاده مى شود کنایه از بذل و بخشش بى حساب است. و "تقعد" که از ماده "قعود" به معنى نشستن است کنایه از توقف و از کار افتادن مى باشد.
تعبیر به "ملوم"، اشاره به این است که گاه بذل و بخشش زیاد نه تنها انسان را از فعالیت و ضروریات زندگى بازمى دارد بلکه زبان ملامت مردم را بر او مى گشاید. "محسور" از ماده "حسر" (بر وزن قصر) در اصل معنى کنار زدن لباس و برهنه ساختن قسمت زیر آن است، به همین جهت "حاسر" به جنگجویى مى گویند که زره در تن و کلاه خود بر سر نداشته باشد.
به حیواناتى که بر اثر کثرت راه رفتن خسته و وامانده مى شوند، کلمه "حسیر" و "حاسر" اطلاق شده است، گویى تمام گوشت تن آنها یا قدرت و نیرویشان کنار مى رود و برهنه مى شوند. و بعدا این مفهوم توسعه یافته به هر شخص خسته و وامانده که از رسیدن به مقصد عاجز است "محسور" یا "حسیر" و "حاسر" گفته مى شود. "حسرت" به معنى غم و اندوه نیز از همین ماده گرفته شده، چرا که این حالت به انسان معمولا در مواقعى دست مى دهد که نیروى جبران مشکلات و شکستها را از دست داده، گویى از توانایى و قدرت برهنه شده است.
در مورد مساله انفاق و بخشش اگر از حد بگذرد و تمام توان و نیروى انسان جذب آن گردد، طبیعى است که انسان از ادامه کار و فعالیت و سامان دادن به زندگى خود وامى ماند، برهنه از نیروها و سرشار از غم مى گردد، و طبعا از ارتباط و پیوند با مردم نیز قطع خواهد شد.
در بعضى از روایات که در شان نزول این آیه نقل شده این مطلب به وضوح دیده مى شود، در روایتى مى خوانیم پیامبر (ص) در خانه بود سؤال کننده اى بر در خانه آمد چون چیزى براى بخشش آماده نبود، و او تقاضاى پیراهن کرد، پیامبر (ص) پیراهن خود را به او داد، و همین امر سبب شد که نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود. این پیش آمد زبان کفار را باز کرد، گفتند: «محمد خواب مانده یا مشغول لهو و سرگرمى است و نمازش را به دست فراموشى سپرده است.»
در اینکه میان اسراف و تبذیر چه تفاوتى است، بحث روشنى در این زمینه از مفسران ندیده ایم، ولى با در نظر گرفتن ریشه این دو لغت چنین به نظر مى رسد که وقتى این دو در مقابل هم قرار گیرند "اسراف" به معنى خارج شدن از حد اعتدال، بى آنکه چیزى را ظاهرا ضایع کرده باشد، و یا غذاى خود را آن چنان گرانقیمت تهیه کنیم که با قیمت آن بتوان عده زیادى را آبرومندانه تغذیه کرد. در اینجا از حد گذرانده ایم ولى ظاهرا چیزى نابود نشده است.
اما "تبذیر" و ریخت و پاش آن است که آن چنان مصرف کنیم که به اتلاف و تضییع بیانجامد مثل اینکه براى دو نفر میهمان غذاى ده نفر را تهیه ببینیم، آن گونه که بعضى از جاهلان مى کنند و به آن افتخار مى نمایند، و باقیمانده را در زباله دان بریزیم و اتلاف کنیم. ولى ناگفته نماند بسیار مى شود که این دو کلمه درست در یک معنى به کار مى رود و حتى به عنوان تاکید پشت سر یکدیگر قرار مى گیرند.
على (ع) طبق آنچه در نهج البلاغه نقل شده مى فرماید. «الا ان اعطاء المال فى غیر حقه تبذیر و اسراف و هو یرفع صاحبه فى الدنیا و یضعه فى الآخرة و یکرمه فى الناس و یهینه عند الله؛ آگاه باشید مال را در غیر مورد استحقاق صرف کردن، تبذیر و اسراف است، ممکن است این عمل انسان را در دنیا بلند مرتبه کند اما مسلما در آخرت پست و حقیر خواهد کرد، در نظر توده مردم ممکن است سبب اکرام گردد، اما در پیشگاه خدا موجب سقوط مقام انسان خواهد شد.»
در دستورهاى اسلامى آن قدر روى نفى اسراف و تبذیر تاکید شده که حتى از زیاد ریختن آب براى وضوء ولو در کنار نهر آب باشد نهى فرموده اند، و نیز از دور افکندن هسته خرما امام نهى مى فرماید. دنیاى امروز که احساس مضیقه در پاره اى از مواد مى کند، سخت به این موضوع توجه کرده است تا آنجا که از همه چیز استفاده مى کند، از زباله بهترین کود مى سازند، و از تفاله ها، وسائل مورد نیاز، و حتى از فاضل آبها پس از تصفیه کردن آب قابل استفاده براى زراعت درست مى کنند، چرا که احساس کرده اند مواد موجود در طبیعت نامحدود نیست که به آسانى بتوان از آنها صرف نظر کرد، باید از همه به صورت "دورانى" بهره گیرى نمود.
با در نظر گرفتن آیات فوق که دستور به "رعایت اعتدال در انفاق" مى دهد این سؤال پیش مى آید که در سوره "دهر" و آیات دیگر قرآن و همچنین روایات ستایش و مدح ایثارگران را مى خوانیم که حتى در نهایت سختى از خود مى گیرند و به دیگران مى دهند، این دو چگونه با هم سازگار است؟! دقت در شان نزول آیات فوق، و همچنین قرائن دیگر، پاسخ این سؤال را روشن مى سازد و آن اینکه دستور به رعایت اعتدال در جایى است که بخشش فراوان سبب نابسامانیهاى فوق العاده اى در زندگى خود انسان گردد، و به اصطلاح "ملوم و محسور" شود. و یا ایثار سبب ناراحتى و فشار بر فرزندان او گردد و نظام خانوادگیش را به خطر افکند، و در صورتى که هیچیک از اینها تحقق نیابد مسلما ایثار بهترین راه است. از این گذشته رعایت اعتدال یک حکم عام است و ایثار یک حکم خاص که مربوط به موارد معینى است و این دو حکم با هم تضادى ندارند.
نعمت های الهی اسراف رذایل اخلاقی دوزخ جامعه جهان بینی اسلامی قرآن