میدراشه هلاخا (از ریشه داراش، به معنای تحقیق کردن و در جستجوی چیزی بودن) بخش عمده ای از ادبیاتی است که شریعت موسی را تفسیر می کند و شواهدی را در لا به لای متن می جوید تا به فهم بیشتر آن نایل آید. میدراش تنها بخش کوچکی از خود میشنا را تشکیل می دهد، اما تلمود در تلاش هایش برای شرح دادن منابع میشنایی، اغلب از میدراش نقل قول می کند. تلمود به طور گسترده از تألیفات میدراشی که بعضی از آنها تا به امروز باقی مانده اند، و از مجموعه های دیگری از بریتاها (تفسیرهای اضافی) که تنها در تلمود ضبط شده اند، نقل قول می کند.
پرسش اصلی در مورد میدراش این است که آیا بررسی متن کتاب مقدس و روش های منطقی گوناگون تفسیر منابع حقیقی تشریع، از آن سرچشمه می گیرند؟
نظر ابن میمون در مورد میدراش
بعضی از حکیمان بزرگ، در رأس آنها ابن میمون، معتقد بودند که میدراش یا دست کم بخش اعظم آن، منبع موثقی برای هلاخا نیست. در نظر آنها سرخطهای اصلی هلاخا بر اساس سنتی دیرپا، در شریعت شفاهی که تمام جزئیات هلاخای میشنایی را منتقل کرده، جای داده شده است. آنها ادعا می کردند که میدراش چیزی نیست جز روش و کار آن، که از عصری به عصر بعد منتقل شده است. ارتباط دادن متن کتاب مقدس با هلاخا از طریق یافتن پیوندها و مفاهیم ضمنی که این رابطه را نشان دهد، صورت می گیرد. بر اساس این نظریه، میدراش هلاخایی ابزاری برای تقریب و تقویت ذهن است، اما نمی توان آن را دلیلی محکم و قاطع به حساب آورد. این نظریه ابن میمون نیز مانند بسیاری از بیاناتی که توسط او تقریر یافته اند، به خاطر برخورداری از شفافیت اندیشه، برجستگی فکری و توان پاسخ گویی به بسیاری از مشکلات، ممتاز است، ولی با این حال، باعث مشکلات تازه ای می شود؛ چرا که تحلیل خود میدراش ها همیشه بیان او را تأیید نمی کند.
نظریه دیگر، یعنی دیدگاه مفسران کلاسیک تلمود (مانند راشی، تفسیر بعله توسافوت و بیشتر مفسران اسپانیایی)، میان میدراش های هلاخایی حقیقی و اسمختوت (پشتوانه ها) فرق می گذارد. طبق این تمایز اساسی، بعضی از میدراش های تلمود از منابع موثق هلاخا هستند، در حالی که اسمختوت تنها ابزاری کمکی برای تقریب به ذهن، یا تمهیداتی برای ایجاد رابطه میان تشریع حاخامی با متون خاص هستند و دلیلی واقعی ایجاد نمی کنند. گاهی حکیمان، خود درباره آیاتی از کتاب مقدس که به عنوان دلیل نقل می کنند، گفته اند: «اگر چه دلیلی بر این در کتاب مقدس نیست.» تفاوت میان این دو نوع میدراش همیشه روشن نیست. زیرا ساز و کارها ممکن است تقریبا یکسان باشند؛ همان گونه که این مسئله مورد اشاره حکیمان و مفسران نیز قرار گرفته بود. برای تفسیر متن کتاب مقدس قواعد هرمنوتیک خاصی وجود دارد که معمولا به همان ترتیب ربی ییشماعل، کسی که سیزده اصل تفسیری را تقریر کرده است، تنظیم شده اند. این فهرست جامع نیست؛ زیرا همه روش های ممکن را در بر نمی گیرد. فهرست مفصلی حاوی سی و دو روش برای تفسیر اگادایی وجود دارد که بیشتر آنها در هلاخا نیز به کار می آیند. اما حتی این عدد نیز تمام روش های تفسیری تلمود را پوشش نمی دهد و در سال های اخیر تا چند صد قاعده تخمین زده شده است. با این همه، قواعد ربی ییشماعل روش های بنیادینی را پوشش داده است و تعدادی از آنها در سطح گسترده ای مورد استفاده قرار گرفته اند.
مهم ترین اصول تفسیری عبارتند از: قل وا حومر، گزرا شاوا، بینین آو، کلال او- فراط، داوار هلامد معینیانو و شنه کتوویم مخحیشیم. قل وا حومر، روشی ساده برای استنباط است که در تمام روش های منطق وجود دارد و قیاس قضیه کوچک به قضیه بزرگ، یا یک مورد ساده به یک مورد سخت را ممکن می سازد. نمونه های زیر در تلمود نقل شده اند؛ اگرچه به دلایل مختلف، در مجموع رضایت بخش نیستند. بنابه حکم تورات مرد نمی تواند با دختر دختر (نوه دختری) خود ازدواج کند. با کمک قل وا حومر می توانیم از این حکم استباط کنیم که بدون شک، ازدواج مرد با دخترش حرام است. گاهی این روش را به خاطر سادگیش دین (تأمل ساده منطقی) نام می نهند و فرض آن است که هر کسی می تواند از این روش بهره گیرد و هلاخای جدیدی را از آن بیرون بکشد. روش های بسیاری برای محدودتر کردن قل وا حومر وجود دارد، مانند به دست دادن دلیلی معتبر بر این که ساختار منطقی اصلی یا ساز و کار آنها نادرست است، یا اثبات غیر موجه بودن نتیجه. نزد اکثر حکیمان قاعده محدود کننده دیگری به نام دیونیز وجود دارد که مطابق آن، واقعه استنباط شده مشروط به همان موردی است که از آن بیرون کشیده شده است و نگاهی فراتر یا منعطف تر از آن قابل استنباط نیست. شاهدی روشن بر این قاعده در خود متن کتاب مقدس آمده است؛ آن جا که حکیمان، ده اشاره صریح به قل وا حومر یافتند و این قاعده کمک می کند تا میزان معینی از منطق و نظم حفظ شود.
دیگر اصل هرمنوتیکی بنیادین گزرا شاوا است که می توان آن را ضابطه فقه اللغه ای نامید؛ وقتی که معنای یک واژه یا هلاخا روشن نیست، معنای آن را با تحلیل همان لفظ در یک عبارت دیگر که معنایش در آن جا روشن است، می توان به دست آورد. گزرا شاوا اساسا ساده است، اما در میدراش هلاخایی، که واژه ای معین می تواند کلیدی برای فهم موضوع های گوناگون باشد، تفصیل زیادی پیدا کرده است. این ساختار منطقی مانند ساختاری است که در رمزگشایی متون وجود دارد، یعنی از چند واژه به عنوان پایه ای برای تفسیر جمله ها استفاده می کند. این قاعده مهم تفسیری اگر به طور نامناسب به کار گرفته شود ممکن است موجب بروز خطراتی گردد. چون جمله های مختلف دارای واژه های بسیار هستند و هر نتیجه دل خواهی را ممکن می سازند. یک شرط اساسی این است که فرد تا وقتی که گزرا شاوا را از استادش نیاموخته است، نمی تواند به آن استناد کند.
بر این اساس، این روش نیازمند معرفتی پیشینی از واژگان کلیدی است و باید تنها در مقایسه میان دو متن برای تبیین معنای یک چیز به کار آید. قید اضافی دیگری نیز در این جا وجود دارد: گزرا شاوا تنها در صورتی مورد قبول واقع می شود که بتوان ثابت کرد که واژه کلیدی در هر دو فراز، واقعا برای این منظور آمده است و نسبت به متن، حاشیه محسوب می شود. بنابراین، کاربرد این روش به سان ردپایی است که رابطه میان متن و اشاره ای را که در جایی دیگر آمده است، مشخص می کند.
روش بینین آو
بینین آو در مبنا شبیه گزرا شاوا است، ولی در ساختار منطقی با آن تفاوت دارد. بینین آویک روش استقرایی اثبات است که در آن تلاش می شود تا نشان داده شود که یک آو (قضیه) به عنوان پایه ای برای یک سری کامل از عبارت های مشابه دیگر که در ساختار با هم شباهت دارند، به کار می رود. در این جا نیز روش ها و شرایط متعددی وجود دارد. کلال او فراط به شکل های مختلفی در می آید، اما جوهره آن این است که می توان از سبک نگارش عبارت نتیجه گیری کرد. یعنی در این جا تعمیم مطرح می شود. وقتی که یک اصل کلی بر اصل جزئی مقدم می شود، می گوییم «چیزی نیست که در اصل کلی باشد، ولی در اصل جزئی نباشد.»
به عبارت دیگر، اصل کلی چیزی نمی افزاید بلکه تنها ساختار منطقی را تدارک می بیند. در قضیه متضاد مثل آنچه در احکام مربوط به خسارات آمده است، که «باید با الاغ او همین گونه رفتار کنی و نیز با پوشاک او و هر چیز گم شده متعلق به برادرت»، اصل کلی از جزئی تبعیت می کند؛ به این معنا که چیزهایی که نام برده شدند، تنها نمونه هستند و حکم کلی، بدون استثنا شامل تمامی انواع خسارت ها می شود.
روش داوار هلامد معینیانو
داوار هلامد معینیانو روشی نسبتا ساده برای استنباط از متن است. مثلا فرمان «سرقت نکنید» دو بار بیان شده است. بار اول در ده فرمان در سیاقی مهم و خطیر (در کنار فرامین مربوط به قتل و زنا)؛ و بر همین اساس، در شرح آن گفته اند که مراد از آن آدم ربایی است که مجازات آن مرگ است. و بار دوم در میان احکام مربوط به تجارت منصفانه و مانند آن؛ که در آن جا به ممنوعیت سرقت اموال تفسیر شده است. یکی دیگر از قواعد اصلی هرمنوتیک قاعده مربوط به دو عبارت متعارض، اعم از تعارض آشکار یا پنهان، است. در این جا برای رفع تعارض باید به سراغ عبارت سومی رفت و دو جمله متعارض را به نحوی توضیح داد که هر کدام به موضوعی متفاوت از موضوع دیگری اشاره کند و از تعارض جلوگیری شود.
میدراش های هلاخایی روشی کاملا دقیق را به کار می گیرند که برآمده از این فرض است که هر حکم یا عملی که در تورات آمده، به طور صحیح و دقیق تقریر یافته است. این فرض هر امری را، هر چند جزئی، مهم می سازد. هر واژه ای هرچند نامربوط (اعم از این که واژه ای غیر ضروری باشد و یا این که نقش اساسی در معنا نداشته باشد) منبعی برای مطالعه است و نامربوط بودن، خود، گویای نوعی تأکید است. وقتی که از دو موضوع در کنار هم بحث می شود و آن هر دو از قرابت و نزدیکی برخوردار باشند تا حدودی این امکان دست می دهد که از یکی به آن دیگری پی برد؛ حتی اگر موضوع آن دو، واحد نباشد. حروف نامربوط و اضافی هم دارای معنا هستند؛ مثلا اگر جمله ای با حرف عطف «واو» شروع شود، بدین معناست که این جمله به نحوی با جمله قبلی دارای ارتباط جوهری است.
بر خلاف سادگی نسبی روش های میدراشی، در مجموع، میدراش را نمی توان حاوی تفسیری فاقد معیار دانست که به یک روش در میان دیگر روش ها تکیه بیشتری کرده است. به استثنای احکام مربوط به قربانی (که کاربرد دلیل اصلی در آن تقریبا انحصاری است) در بقیه موارد، میدراش آیات گوناگونی را که درباره یک موضوع وارد شده اند با هم مقایسه کرده و هر کدام را با روش خاصی که در خود آن آیه است تفسیر کرده است. انعطاف میدراش هلاخایی به گونه ای است که نسبتا ساختگی به نظر می رسد، اما حقیقت این است که وقتی نص کتاب مقدس عبرانی به عنوان منبع اصلی هلاخا مطرح است، هر واژه و عبارتی مهم به شمار می آید؛ همان گونه که اگر نصی دارای اهمیت حیاتی شرعی باشد، جا دارد که هر نکته جزئی آن مورد مطالعه قرار گیرد.
روش های گوناگون تفسیر
تفسیر روش های گوناگونی دارد. حوزه ربی ییشماعل روش خاص خود را ابداع کرد؛ در همان حال، حوزه ربی عقیوا قواعد مفصل و جامعی برای تفسیر خود ایجاد کرد. تفاوت دیدگاه ها میان حکیمان مختلف و مکتب های فکری گوناگون در روش ها بروز یافت. مثلا تلمود بابلی ادله هلاخایی را تنها از تورات نقل می کند؛ چون از این نظر، آیات تورات تنها نصوص لازم الاتباع هستند. هرجا که ادله ای از کتاب های دیگر کتاب مقدس عبرانی نقل گردیده، شرایط بی شماری نیز ذکر شده و معمولا مانند کاربرد اسمختوت به عنوان مؤید ادله دیگر به کار گرفته شده اند.
در مقابل، تلمود اورشلیم به کتاب های دیگر کتاب مقدس عبرانی بیشتر گرایش دارد و به همین دلیل، شرح های ساده تری را نسبت به تلمود بابلی درباره بسیاری از نظریه های پیچیده ارائه می کند. اگر چه قواعد بنیادین برای تفسیر منطبق با نص، قواعد ساده ای هستند، روش کار میدراش و ارتباط درونی میان قواعد مختلف و نیز تعریف و کاربرد دقیق آنها (که در بعضی از موارد ممکن است دو قاعده اعمال گردد) موضوع هایی هستند که تلمود به طور گسترده و عمیق آنها را پی گرفته است و مفسران تلمود و میدراش نیز توجه قابل ملاحظه و تأمل ژرفی به آن کرده اند.