آیات متعددی از قرآن، خلق آسمان ها و زمین و جریان طبیعی امور را نشان خدا می شمردند؛ برای نمونه در سوره انعام چنین آمده است: «خداوند شکافنده دانه و هسته است. زنده را از مرده بیرون می آورد، و بیرون آورنده مرده از زنده است. چنین است خداوندگار شما؛ پس چگونه به بیراهه می روید؟ [هموست که] شکافنده صبح است، و شب را آرام بخش گردانده است، و خورشید و ماه را شماری مقرر داشته است. تقدیر [خداوند] پیروزمندانه دانا چنین است، و هم اوست که ستارگان را برای شما آفرید تا در تاریکی های خشکی و دریا راه خود را پیدا کنید. به راستی که آیات [خود] را برای اهل معرفت به روشنی بیان کرده ایم، و اوست که شما را از یک تن پدید آورد، و آن گاه [شما را] قرارگاه و ودیعت گاهی است. به راستی که آیات [خود] را برای قومی که در می یابند به روشن بیان کرده ایم، و اوست که از آسمان آبی فرو فرستاد، و بدان هرگونه گیاه برآوردیم و از آن جوانه سبز رویاندیم و از آن دانه های درهم رسته بیرون آوریم، و از شکوفه خرما خوشه های در دسترس و باغ های انگور و [درختان] زیتون و انار [پدید آوردیم] که همانند و ناهمانند هستند. به میوه های آن چون میوه دهد و برسد بنگرید؛ در این برای اهل ایمان نشانه هایی هست.» (انعام/ 95- 99)
برخی از مفسران مانند فخر رازی، آیاتی از این قبیل را دلیل عقلی بر وجود خدا شمرده اند؛ اما بسیاری دیگر، از همین آیات بداهت وجود خدا را استنباط کرده اند. ظاهر الفاظ این دسته از آیات، هرگز شکل و صورت استدلال ندارد و حتی برخی از الفاظ ظاهر در قول گروه دوم است.
مقایسه این آیات با سخنان برخی از بزرگان دین درباره وجود خدا
این آیات را می توان با سخنان برخی از بزرگان دین درباره وجود خدا مقایسه کرد. وقتی از یکی از بزرگان دین درباره دلیل وجود خدا سوال می شود، او با اشاره به دلالت رد پا به وجود عابر، می گوید مخلوقات این جهان، به همین صورت بر وجود خدا دلالت می کنند. همچنین آورده اند روزی پیامبر (ص) از پیرزنی می پرسد که »دلیل تو بر وجود خدا چیست؟« پیرزن دست از چرخ نخ ریس بر می دارد و می گوید «همان طور که این چرخ، گرداننده ای دارد، این جهان نیز گرداننده ای می خواهد.» آنگاه پیامبر می فرماید »دینتان مانند دین این پیرزن باشد.« حال آیا دلالت رد پا بر وجود عابر و دلالت گردش چرخ نخ ریسی بر گرداننده، بدیهی نیست؟ به نظر می رسد که اگر این دو دلالت را بدیهی بدانیم، باید از آیات فوق نیز بداهت وجود خدا را برداشت کنیم.
از برخی فقرات دعاهایی که از بزرگان دین اسلام رسیده است این نکته به روشنی بر می آید؛ برای نمونه حسین بن علی (ع) در دعایی می فرماید: «انت الذی تعرفت الی کل شیء فرأیتک ظاهرا فی کل شیء؛ تو آن کسی هستی که خود را در همه چیز ظاهر و آشکار می بینم.»
بداهت وجود خدا در نظرات عالمان مسلمان
همچنین در میان عالمان مسلمان، برخی قائل به بداهت وجود خدا بوده اند. علامه طباطبایی برهان صدیقین را (به تقریر خود) بیان می کند و از همین برهان، بداهت وجود خدا را نتیجه می گیرد. ایشان می گوید وجود خداوند بدیهی است و استدلال هایی که بر وجود او می آورند تنبیهی است.
سوال دیگر این بود که آیا قرآن اعتقاد به وجود خدا را امری فطری می داند؟ قائلان به «فطری بودن شناخت خدا در قرآن» به مراتب بیش از قائلان به «بدیهی بودن آن» هستند؛ به گونه ای که برخی از نویسندگان گفته اند: «در بحث های اعتقادی، مکرر از این نکته سخن می رود که خدا شناسی اگر در حد یک شناخت بدیهی نباشد، لااقل امری فطری است.»
آیه فطرت
معروف ترین آیه ای که در این زمینه بدان استناد می کنند آیه سی ام سوره روم است: «فاقهم وجهک للدین من بنی ءادم من ظهور هم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیمه انا کنا عن هذا غفلین؛ و چون پروردگارت زاد ورود بنی آدم را از پشت های ایشان برگرفت، و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسید] آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا، شهادت می دهیم. تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [حقیقت] بی خبر بودیم.» (اعراف/ 172)
فطری بودن خداشناسی در احادیث بزرگان اسلام
همچنین در احادیثی از بزرگان اسلام، آیه فطرت (روم/ 30) با آیه میثاق (اعراف/ 172) تفسیر شده است. در حدیثی از ابی جعفر (ع) از «فطرت الاهی که خداوند مردم را بر آن خلق کرده است» سوال می شود و حضرت پاسخ می دهد مقصود این است که خداوند هنگام میثاق بر شناخت پروردگارشان آنان را موحد خلق کرد و اگر این نبود، پروردگار و رازق خویش را نمی شناختند. حدیث دیگری در بیان این دو آیه از پیامبر اسلام (ع) چنین نقل می کند: «هر مولودی بر فطرت متولد می شود؛ یعنی بر معرفت به اینکه خداوند عز و جل، خالق اوست.»
دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی درباره فطری بودن خداشناسی
صدرالمتألهین، درباره فطری بودن خداشناسی می گوید: «وجود واجب تعالی، همان طور که گفته شده است، امری فطری است؛ چون انسان در برخورد با حوادث سخت و ترسناک به حکم فطرت بر خدا توکل می کند و خود به خود به آن موجود سبب ساز متوجه می شود که مشکل ها را آسان می سازد. به همین جهت است که می بینیم بیشتر عرفا برای اثبات وجود خدا، و تدبیر او در نظام هستی، به توجه و حالتی استدلال می کنند که انسان در موقع برخورد با حوادث ترسناک از قبیل غرق شدن یا حریق، در خود مشاهده می کند.»
شاهدی که صدرالمتألهین بر فطری بودن خداشناسی می آورد، خود ریشه در قرآن و روایات دارد: «فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجهم الی البر اذا هم یشرکون؛ چون به کشتی در آیند، پاکدلانه خدا را می خوانند؛ اما همین که خدا آنها را نجات داد و به سلامت به خشکی رساند، باز به او شرک می ورزند.» (عنکبوت/ 65) هر چند این آیه، بیشتر به توحید نظر دارد، اعتقاد به خدای یگانه بی شریک، اصل وجود خدا را نیز در خود دارد. شبیه همین مضمون در آیات 22 و 23 از سوره یونس و آیات 30 و 31 سوره لقمان آمده است. در این آیات سخن از توحید و شرکت نیست؛ بلکه سخن از این است که چون نجات یابند، سرکشی می کنند و... در روایتی امام صادق (ع) در جواب کسی که درباره خدا می پرسد، می فرماید «آیا تا به حال سوار کشتی شده ای؟» او جواب مثبت می دهد، و امام می پرسد «آیا شده است که کشتی شما بشکند و همه امیدهای شما قطع شود؟» مرد باز پاسخ مثبت می دهد. اما می فرماید «آیا در آن موقع که امیدت از همه چیز قطع شده بود، متوجه نیرویی نبودی که می تواند تو را نجات دهد؟» مرد جواب مثبت داد، و امام فرمود «همان فردی که متوجه او شدی، خداست.»
درباره مسئله «فطری بودن شناخت خدا» و نیز آیاتی که در این زمینه نقل شد، بحث های بسیاری در گرفته است؛ برای نمونه درباره آیه میثاق، مقصود از آن و صحنه ای که در آن این میثاق بسته شده، بحث های زیادی شده است. آنچه به اینجا مربوط است و از مجموع سخنان قبل به دست می آید، این است که بر طبق قرآن، خداشناسی جزء فطرت و سرشت انسان است و به مثابه یک امر غریزی، عمل می کند و در واقع معرفتی است از سنخ علم حضوری و نه حصولی. گاه نیز فطری بودن به این معناست که وقتی انسان به عقل خود مراجعه کند، به آسانی به وجود خدا پی ببرد. به تعبیر دیگر، عقلی جزء فطرت انسان است که به صورت بدیهی و روشن وجود خدا را با آن درک می کند. اگر منظور از فطری بودن این معنای دوم باشد، در مقوله علم حصولی جای می گیرد. اما ظاهرا مقصود از فطری بودن «شناخت خدا»، نوعی علم حضوری است؛ یعنی انسان با جستجو در اعماق قلب خود، ارتباط با خدا را می یابد. با این حال به نظر می رسد در برخی از نوشته ها بین این دو، خلط شده است.
نویسنده کتاب العقاید السلفیه، پس از اینکه وجود خدا را امری فطری می گیرد و آن را غریزه ای دینی می شمرد و دلیل آن را همان حالتی می داند که هنگام گرفتاری به انسان دست می دهد، می گوید: «در این امر هیچ شک و شبهه ای نیست؛ چون حتی حیوان این را درک می کند، تا چه رسد به انسان اگر کسی به الاغی ضربتی بزند، آن حیوان روی می گرداند تا ببیند چه کسی او را زده است. چون در فطرت او این امر قرار دارد که اثر بدون موثر نیست.» از قسمت اول بحث ایشان بر می آید که «فطری بودن شناخت خدا» یک شناخت حضوری و قلبی است؛ اما از قسمت دوم، با صرف نظر از اینکه مثال ایشان جای بحث دارد، بر می آید که مقصود از فطری، حصولی بدیهی است.
برداشت های مختلف از فطری بودن اعتقاد به خدا
البته برداشت فطری بودن اعتقاد به خدای یگانه، از آیات فوق، عمومی نیست و برخی دانشمندان مسلمان، این آیات را به گونه ای دیگر بیان کرده اند. ابن بابویه در کتاب اعتقادات می گوید: «اعتقاد ما این است که خدای عز و جل، همه مردم را در اول یگان پرست آفریده و این است معنای سخن خداوند: فطرت الله التی فطر الناس علیها.» اما شیخ مفید در شرح کتاب ابن بابویه می گوید: «اگر چنین باشد که ابن بابویه می گوید، پس هیچ غیر موحدی نباید موجود باشد؛ بلکه مقصود از آیه این است که خدا انسان ها را آفرید تا اعتقاد به یگانگی خدا را کسب کنند؛ اما خود انسان ها، یاد دیگران از جن و انس آنها را گمراه می کنند.» البته فرموده شیخ مفید را، علاوه بر اینکه با ظاهر آیات و روایات ناسازگار است، می توان پاسخ دارد و اکثر کسانی که مسئله فطرت را مطرح کرده اند، به اشکال ایشان توجه داشته و آن را پاسخ داده اند و گفته اند حتی انسان گاهی بر اثر عواملی، از غرایز مسلم خود نیز دور می شود.
آیا قرآن بر وجود خدا استدلال کرده است؟ بسیاری بر این عقیده اند.
استدلال به خلقت آسمان و زمین و افلاک و جریان آنها
سعدالدین تفتازانی (712- 793) یکی از ادله وجود خدا را استدلال از عالم اجسام بر وجود صانع می شمرد. او پس از بحث درباره این دلیل می گوید بیش از هشتاد آیه قرآن به این استدلال می پردازند. او برای نمونه به چند آیه درباره خلقت آسمان و زمین و افلاک و جریان آنها اشاره می کند اما، بسیاری این دسته از آیات را بر بداهت وجود خدا حمل می کنند. با این حال از برخی آیات استدلال بر وجود خدا فهمیده شده است. دو نمونه از این آیات عبارت است از:
«أم خلقوا من غیر شی أم هم الخلقون* أم خلقوا السموت و الارض بل لایوقنون؛ آیا آنها بدون هیچ علتی به وجود آمده اند یا خود آفریدگار [خویش] هستند. یا اینکه آسمان ها و زمین را آنه خلق کرده اند؟ نه، اینان از یقین بی بهره اند.» (طور/ 35- 36) این آیات به صورت استفهام انکاری می پرسند آیا آنها بدون علت خلق شده اند؟ ایا آنها خود خالق خویشتنند؟ آیا آنها آسمان ها و زمین را خلق کرده اند؟ پس می باشد از وجود مخلوق پی به خالق، و از وجود اثر به موثر پی برد، و معلوم است که این موثر و این خالق، خود انسان ها نیستند؛ پس باید خالقی برتر وجود داشته باشد. نمونه دیگر، آیات 74 تا 79 سوره انعام است که ماجرای حضرت ابراهیم و جستجوی او را برای یافتن پروردگار عالم بیان می کند: «وقتی شب او را فرا گرفت، ستاره ای دید و گفت این خدای من است. اما همین که ستاره غروب کرد، گفت: نه، من این غروب کننده ها را دوست ندارم. بعد که ما درخشنده را دید، گفت: این است خدای من. اما همین که ماه هم غروب کرد گفت: اگر خدای من راه را به من نشان ندهد از گروه گمراهان خواهم بود. تا اینکه خورشید فروزنده را دید و گفت: این است خدای من؛ این (از همه آنها) بزرگتر است. اما خورشید هم غروب کرد، و ابراهیم گفت: من از آنچه شما شریک خدا قرار می دهید، بیزارم. من رو به سوی او می آورم که آسمان ها و زمین را پدید آورده است. از هر چه جز اوست روی بر می تابم و از مشرکان نیستم.»
دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی
صدرالمتألهین راهی که ابراهیم خلیل برای یافتن خدا می پیماید، همان راه طبیعیون برای اثبات وجود خدا می داند. او ابتدا استدلال طبیعیون را نقل می کند: آنان می گویند اجرام آسمانی حرکت می کنند، و این امری واضح است. این حرکت یک امر طبیعی، که منشأ آن طبیعت جسم متحرک باشد، نیست؛ همچنین حرکت قسری هم نیست که منشأ آن شیء دیگری باشد که بر خلاف میل طبیعیش او را به حرکت در آورد. پس موجد این حرکت تنها می توند عاملی قدسی باشد؛ عاملی که به کلی جدای از ماده است و نیرویی بی نهایت دارد و حرکت آفرینیش نه از آن روست که کمالی برای خویشتن کسب کند. این عامل قدسی، اگر واجب الوجود بالذات نباشد، باید معلوم یک واجب الوجود بالذات باشد که او خداست؛ وگرنه کار به دور یا تسلسل می انجامد. صدرالمتألهین سپس می گوید این همان راهی است که ارسطو پیموده است و بعد می افزاید و همین استدلال است که در کتاب الاهی از ابراهیم خلیل نقل شده است.
ابراهیم خلیل (ع) همین که حرکات اجرام سماوی، اثر پذیری اجسام زمینی از دگرگونی های کرات سماوی، جا به جا شدن این کرات و تفاوت آنها را در بزرگی و عظمت و روشن دید، دریافت که پدید آورده این کرات و آنکه به آنها روشنی بخشیده و آنها را برانگیخته تا به حرکت در آیند، نه جسم می تواند باشد، نه جسمانی. بنابراین گفت: «من به سوی او رو می آورم که آسمان ها و زمین را پدید آورده و از هر چیز دیگر جز او روی بر می تابم.» اما برخی برداشت صدرالمتألهین را درست نمی دانند و می گویند این آیات هرگز درباره اثبات وجود خدا نیست؛ بلکه در زمینه توحید و شرک است.
اثبات وجود خدا از طریق جهان و مخلوقات
ابن سینا و صدرالمتألهین، آیه 53 از سوره فصلت را از جمله استدلال هایی می دانند که از طریق جهان و مخلوقات وجود خدا را ثابت می کنند: «سنریهم ءایتنا فی الافاق و فی أنفسهم* حتی یتبین لهم انه الحق؛ آیات و نشانه ها خود را در جهان و انسان به زودی ارائه خواهیم داد تا برای ایشان روشن گردد که تنها او حق است.» (طور/ 35- 36) هر یک از این دو، ادامه این آیه را اشاره به برهان صدیقین، به تقریر خودشان می دانند: «أولم یکف بربک أنه علی کل شیء شهید؛ آیا پروردگار تو که بر هر چیز گواه است، خودش بس نیست.» (فصلت/ 53)
اگر بخواهیم متون مقدس دو دین و برداشت دانشمندان این دو آیین از آنها را درباره مسئله وجود خدا مقایسه کنیم، باید بگوییم اولا در هر دو دین، کسانی وجود خدا را طبق متون مقدس خود، امری بدیهی و آشکار شمرده اند؛ ثانیا، در هر دو دین، کسانی اعتقاد به خدا را مطابق متون مقدس، امری فطری و جزء سرشت انسان دانسته اند؛ و ثالثا، کسانی در هر دو دین، فقراتی از متون مقدس خود را به مثابه استدلال عقلی بر وجود خدا گرفته اند. بنابراین شباهت های بسیاری در این باره بین دو دین وجود دارد؛ هر چند در برخی جزئیات و میزان تأکید و زیادت و کمی افراد قائل به یک قول، و نیز شمار فقرات مورد استناد، اختلافاتی وجود دارد.
اسلام اثبات خدا الهیات فطرت خداشناسی باورها در قرآن فلاسفه اسلامی