خداى علیم با یک دلیل و برهان واضح و روشن، حجت را بر افراد مشرک و کافر تمام مى کند و به پیامبر اسلام مى فرماید: آیا اینان با چشم حق بین و چشم ظاهرى ندیدند و نمى بینند که خداى توانا چگونه خلقت بشر را آغاز نموده. سپس بعد از آنکه از دنیا رفته باشد آن را پس از مدت مقرر و معلومى با همان قیافه اى که از دنیا رفته اعاده مى کند و براى محاسبه و مؤاخذه اعمال در محضر عدل پروردگارى حاضرش مى نماید!؟ آیا نه چنین است که اعاده چیزى از ایجاد اولیه آن به مراتبى آسانتر خواهد بود؟ چرا. بنابراین: پس آن قدرتى که بشر را از وادى (لا شىء) در وادى (شیئیت) وارد کرده است به طور قطع براى دومین بار به نحو آسانترى مى تواند آن را بیافریند: «أولم یروا کیف یبدئ الله الخلق ثم یعیده إن ذالک على الله یسیر* قل سیروا فى الأرض فانظروا کیف بدأ الخلق ثم الله ینشئ النشأة الاخرة إن الله على کل شىء قدیر؛ آیا ندیدند که خدا چگونه آفرینش را آغاز مى کند، سپس آن را باز مى گرداند؟ به راستى این [کار] بر خدا آسان است. بگو: در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز کرده است. سپس خداوند [همین گونه] جهان دیگر را پدید مى آورد. بى تردید خدا بر هر چیزى تواناست.» (عنکبوت/ 19 – 20) در جمله "أولم یروا..." ضمیر به تکذیب کنندگان از همه امت ها برمى گردد، چه گذشتگان و چه آیندگان، و مراد از رؤیت، نظر کردن علمى است، نه دیدن به چشم، و جمله "کیف یبدئ الله الخلق ثم یعیده"، در معناى مفعول کلمه "یروا" است، چون که کلمه "یعیده"، عطف بر محل "یبدء" شده، و این گفته ما خلاف گفتار بعضى است که گفته اند: جمله "یعیده" عطف است بر جمله "أولم یروا" و به هر حال استفهامى که در آیه شده توبیخى است. و معناى آیه این است که: آیا چگونگى ایجاد و اعاده موجودات را نمى دانند؟ یعنى باید بدانند، که کیفیت آن دو، مثل هم است، و آن عبارت است از پدید آوردن چیزى که نبوده.
در جمله ی "إن ذلک على الله یسیر"، اشاره "ذلک" به اعاده بعد از ایجاد است، و این جمله مى خواهد استبعاد مشرکین را برطرف سازد، و بفرماید: وقتى اعاده عبارت است از ایجاد بعد از ایجاد، براى آن خدایى که خود شما معتقدید که عالم را ایجاد کرده، چرا ممکن نیست که ایجاد بعد از ایجاد هم بکند، و حال آنکه در حقیقت اعاده عبارت است از انتقال دادن خلق از خانه اى به خانه دیگر، و جاى دادن آنها در دار القرار. و اینکه بعضى از مفسرین گفته اند: "مراد از ابداء و سپس اعاده این است که خلق را ایجاد کند، و بعد مثل آنها را پدید آورد" صحیح نیست، براى اینکه ربطى به مساله معاد ندارد، و آیه شریفه در مقام احتجاج بر مساله معاد است، که عبارت است از اعاده عین آنچه فانى کرده.
اثبات معاد از مشاهده آیات انفسى و آیات آفاقى
در ادامه مى فرماید: «قل سیروا فی الأرض فانظروا کیف بدأ الخلق؛ بگو بروید و در روى زمین سیر کنید، (انواع موجودات زنده را ببینید اقوام و جمعیتهاى گوناگون را با ویژگیهایشان ملاحظه کنید) و بنگرید خداوند آفرینش نخستین آنها را چگونه ایجاد کرده است؟» (عنکبوت/ 20) این آیه هم چنان بحث معاد را تعقیب مى کند. در این آیه خداوند مردم را به "سیر آفاقى" در مساله معاد دعوت مى کند در حالى که آیه ی قبل، بیشتر جنبه ی "سیر انفسى" داشت.
بیگانگان براى درک چگونگى خلقت و نظام زندگى بشر از طریق سیر و سفر مى توانند اوضاع و اختلاف زندگى مردم را به طور کلى به دست آورند که از لحاظ اختلاف سن و روش و مرام و اینکه در حرکت بوده و هر یک به سوى غرضى که برگزیده رهسپارند و نیز از نظر اختلاف افعال صالح و طالح و خیر و شر و عدل و ظلم و ستم بر یکدیگر زمینه اى را براى بشر پیش بینى و آماده مى نماید که ناگزیر در عالم دیگر به اندیشه و حرکات ارادى و سیر و تکامل افراد یکایک باید بررسى شود و هر یک سیرت و جزاء اندیشه و حرکات و سیر وجودى خود را بیابد وگرنه خلقت جهان که بر اساس اختلاف در همه شئون زندگى افراد نهاده شده بیهوده بلکه سبب ظلم و تضییع حقوق ستمدیدگان خواهد بود.
خلاصه از جمله استفاداتى که از مشاهده اوضاع و احوال مختلف اجتماعات بشرى مى توان به دست آورد آن است که همه افراد بشر بر حسب طبع در سیر و سلوک بوده و هر یک به شعاع قدرت خود به تکاپو مى پردازد و هر یک مسیر خاصى در زندگى اتخاذ نموده و در نتیجه معاشرت با یکدیگر هر اجتماعى از گروهى صالح و ستمدیده و گروهى طالح و ستم پیشه تشکیل مى شود مشاهده این صحنه اختلاف که در شئون زندگى بشر فرمانرواست به حکم خرد زمینه آماده اى است که در عالم دیگرى به این اختلاف از لحاظ اندیشه و عقیده و افعال ارادى و سیر و سلوک هر یک از افراد بررسى شود و نواقصى که جهان عمل و آزمایش در برداشته و قابل تدارک نبوده تکمیل شود.
بالاخره هر خردمندى حکم خواهد نمود که معاشرت اجتماعى سلسله بشر در این جهان مستلزم زندگى کاملترى است که نواقص آن رفع شود.
هر عمل ارادى و حرکت اختیارى به سوى نتیجه و براى غرضى است که کامل تر و شریف تر از عمل است همچنین زندگى اجتماعى بشر در دنیا که بر اساس عمل و خود مختارى و سیر ارادى نهاده شده جهان دیگرى را نهفته دارد که به دنبال آن به وجود خواهد آمد و نتایج اختلاف عقیده ها و اعمال صالح و طالح و خیر و شر که شئون زندگى بشر را فرا گرفته به ظهور رسیده و به موقع اجراء گذارده شود. آنگاه ادامه می دهد: «سپس همان خداوندى که قدرت بر ایجاد این همه موجودات رنگارنگ و اقوام مختلف دارد، نشاة آخرت را ایجاد مى کند.» (ثم الله ینشئ النشأة الآخرة) هر خردمندى با مشاهده اختلافاتى که در همه شئون زندگى بشر فرمانروا است و قوام زندگى بشر نیز بر آن استوار است بلکه زندگى اجتماعى بشر اختلاف انگیز است و جهانى است که غرض از طرح آن، آن است که سرائر و نهفته ها و مکنونات هر یک از افراد بشر به عرصه ظهور درآید و امتیازات ذاتى و وجودى که بر اندیشه و عقیده و حرکات ارادى افراد استوار است به کمال و رشد برسد و هیچگونه ابهامى در روان و اجمالى در باطن و سیرت فردى نباشد.
از نظر اینکه صحنه گسترده جهان که به منظور امتحان و آزمایش است در آن قطب اختلاف گروهى صالح و نیکوکار و نیک اندیشه که منشأ خیر و اصلاح اجتماع هستند و گروهى نیز ستمگر و ستم پیشه و بى بهره از حقایق و بیگانه از فضیلت انسانى بالاخره جهانى است که در نتیجه آزمایش هر یک از افراد را به مقصدى که برگزیده رسانیده و بعضى را به اقصى درجه ی سعادت و صلاح و همچنین بعضى افراد را به اقصى درجه ی شقاوت می رساند افرادى را در قطبى تربیت مى نماید. همچنان که فرعون و هامان و قارون را داریم در قطب مخالف مانند موسى کلیم و هارون (ع) رئوف مى پروراند. این چنین صحنه اى پهناور بر حسب آیه ی «لیبلوکم أیکم أحسن عملا؛ تا شما را بیازماید که کدامتان به عمل نیکوتر است.» (هود/ 7 و ملک/ 2) و به حکم خرد عالم دیگرى نهفته در کمون خود دارد که امتیازات بی شمار ذاتى افراد را از یکدیگر آشکار نماید و امتیازات اعتقادى و خلقى و جوارحى که جز ساحت کبریائى بر کمون آنها احاطه نخواهد داشت بر عموم آشکار مى سازد.
پروردگار به قدرت کامله نظام جهان را بر آزمایش و کسب امتیازات ذاتى و کشف سرایر نهاده که پیچیده ترین معما را به ظهور برساند و به جهانیان ارائه دهد در نتیجه نواقصى که این جهان دارد و باید داشته باشد در جهان دیگر که محصول این عالم و سیرت آن است همه نواقص رفع شود و هر دو عالم به انضمام یکدیگر جهانى ابدى و ظهور ابدیت و سایر صفات کامله واجب را به اقصى درجه امکانى ارائه دهد. آری او با خلقت نخستین، قدرتش را بر همگان ثابت کرده است، اینگونه است که «إن الله على کل شیء قدیر؛ خداوند بر هر چیزى قادر و توانا است.» هم این آیه و هم آیه ی قبل از آن، امکان معاد را از طریق وسعت قدرت خداوند اثبات مى کند، با این تفاوت که اولى پیرامون خلقت نخستین درباره ی خود انسان و آنچه اطراف او است سخن مى گوید و آیه ی دوم دستور به مطالعه حالات اقوام و موجودات دیگر مى دهد تا حیات نخستین را در چهره هاى مختلف و در شرائط کاملا متفاوت ببینند و به عمومیت قدرت خدا آشنا شوند و به توانایى او بر اعاده این حیات پى ببرند.
در حقیقت همانگونه که اثبات توحید گاه از مشاهده" آیات انفسى" است و گاه "آیات آفاقى" اثبات معاد نیز از هر دو طریق انجام مى گیرد. و کلمه (کل شیء) همه موجودات و پدیده که بهره از هستى دارند شامل مى شود و استثناء پذیر نیست و از مفهوم عام پدیده اى خارج نخواهد بود این چنین قدرت لایزالى که جوانب عوالم امکانى را فرا گرفته به طور اطلاق بوده و قید و شرطى براى محدود نمودن آن تصور نمی رود و هرچه فرض شود از لوازم شخص موجود و خواسته او است.
امروز این آیه براى دانشمندان معنى دقیق تر و عمیق ترى مى تواند ارائه دهد و آن اینکه بروند و آثار موجودات زنده ی نخستین را که به صورت فسیل ها و غیر آن در اعماق دریاها، در دل کوه ها، و در لابلاى طبقات زمین است ببینند، و به گوشه اى از اسرار آغاز حیات در کره زمین و عظمت و قدرت خدا پى برند و بدانند که او بر اعاده حیات قادر است. ضمنا واژه ی "نشاه" در اصل به معنى ایجاد و تربیت چیزى است و گاه از دنیا به "نشاه اولى" و از قیامت به "نشاه آخرت" تعبیر مى شود. این نکته نیز قابل توجه است که در ذیل آیه ی گذشته "إن ذلک على الله یسیر" آمده بود و در اینجا "إن الله على کل شی ء قدیر"، این تفاوت ممکن است به خاطر آن باشد که اولى یک مطالعه محدود را بیان مى کند و دومى یک مطالعه وسیع و گسترده را.
خلاصه کلام اینکه: غرض استناد به قدرت کبریائى آن است که جهان آزمایش که به سلسله بشر اختصاص دارد نمونه اى از قدرت کبریائى است که بشر را رهبرى کند به این که پروردگار به همین قیاس مى تواند نواقص این جهان آزمایشى و موقت را تکمیل نماید و جهانى را که در کمون دارد به عرصه ظهور و رشد درآورد و صحنه جهان دیگرى را به دنبال و پیوست آن کند که هر دو کمال ارتباط و پیوستگى به یکدیگر داشته باشد. و هم چنین از توجه به ظاهر اوضاع و احوال و حرکات وجودى و سیر ذاتى هر یک از افراد بشر که مرموزترین اسرار امکانى است در جهان دیگر کشف و آشکار گردد و نواقص آن که ظهور سیرت بشر است تتمیم و تکمیل گردد. با توجه به این که چنانچه اکتفا به گسترش این جهان شود بدون اینکه به صورت کامل درآورد و پیوست این جهان عالم و صحنه دیگرى را که در کمون و نهفته دارد به ظهور رساند نداشته باشد بیهوده بوده و ساحت پروردگار منزه از نقض و امکان است. همچون کشاورزى که هسته و دانه هاى بی شمار را در زمین پهناورى افشانده و در آن باره کوشش خود را مبذول دارد تا به نتیجه و ثمر نشیند هنگامى که کمون آنچه در آن افشانده به ظهور برسد آن را ترک گفته و رها کند و از محصول بی شمار و بى پایان آن صرف نظر نماید.