علامه طباطبایی، با رویکرد قرآنی خویش، ایمان را فعلی قلبی و اعتمادی امیدوارانه و متوکلانه به امری قدسی می داند که لوازم عملی به همراه دارد. گرچه از نگاه وی، عمل خارج از ایمان است، پیوندی گسست ناپذیر میان ایمان و عمل صالح وجود دارد. وی معتقد است که متعلق ایمان دینی امری عینی، واقعی و متعالی است و با توجه به ویژگی های ایمان، عالی ترین مراتب آن را متلازم با یقین دانسته، نقش عقل را در تمامی مراتب آن، نقشی کلیدی می شمارد.
از مباحث مهم کلامی، ایمان و عناصر وابسته به آن است. ایمان از جمله مسایل بنیادی، ریشه دار و پرحاصلی است که پی آمد اثبات نیاز بشر به موجودی والا و متعالی است. در میان متفکران اسلامی، ماهیت ایمان و لوازم آن پیوسته مورد توجه بوده است. ورود فرق نخستین اسلامی به این مباحث در وهله نخست نه به انگیزه های کلامی، بلکه به منظور موضع گیری های عملی بوده ست. دغدغه اساسی متکلمان این دوره، حول نسبت میان ایمان و عمل می چرخد و کسانی چون خوارج، معتزله و اهل حدیث، عمل را داخل در مفهوم ایمان دانسته، گروهی هم چون مرجئه و اغلب متکلمان شیعی، گرچه عمل را از لوازم ایمان می شمارند، آن را خارج از ماهیت ایمان می دانند. باید گفت اهمیت این مساله بیش از هر چیز، به سبب نقش محوری مفهوم ایمان و معنای مقابل آن، یعنی کفر، در میان مفاهیم قرآنی و روایی است. گذشته از این در نگاه اندیشمندان اسلامی نیز ایمان و عناصر مربوط بدان از جایگاه مهم و گسترده ای برخوردار است.
معنا، مفهوم و ماهیت ایمان
متفکرین اسلامی و غربی با توجه به این که چه حالت و مفهومی در ایمان نقش کلیدی دارد، تعاریف گوناگونی را برای آن بیان نموده اند. چنان که برخی از متفکران غربی، ایمان را همان «دل بستگی واپسین» معرفی نموده اند و عده ای از اندیشمندان اسلامی از آن به «باور قلبی به امر قدسی» یاد کرده اند. مرحوم علامه در شعاع آیات قرآنی، به تبیین واژه ایمان پرداخته، می گوید: ایمان از ریشه «امن» و معنی اصلی آن امنیت دادن است؛ به این دلیل که مومن در پرتو ایمان خویش، می تواند باورهای خد را از گزند شک و تردید در امان نگاه دارد. (المیزان، ج 1، ص 55).
مرحوم علامه تعاریف گوناگونی را برای ایمان بیان کرده است. از جمله این که ایمان عبارت است از اذعان و تصدیق به چیزی با التزام به لوازم آن. بنابراین در عرف قرآن ایمان به خداوند، تصدیق به وحدانیت او، پیامبران، قیامت و آن چه که پیامبران آورده اند همراه با پیروی فی الجمله از ایشان است. علامه در سختی دیگر، جایگاه ایمان را قلب انسان معرفی کرده (همان ج 1، ص 55)، بدین معنا که ایمان عقد و حالتی قلبی است که برای مومن امنیت می آورد (همان، ج 15، ص 145) و اثر یا صفتی است که در دل مومن واقعی تحقق می یابد. نکته ای که در این جا باید بدان اشاره کنیم این است که علامه ایمان را صرف اعتقاد نمی داند و التزام به لوازم و آثار عملی آن را ضروری می شمارد، البته نوعی آرامش و سکون خاص در نفس نیز از مولفه های ایمان است که خود نتیجه التزام عملی نسبت به لوازم آن است. در مجموع، وی معتقد است که ایمان به خدا صرف این نیت که انسان بداند و درک کند که خدا حق است؛ بلکه آثار عملی باید بر آن مترتب شود. مرحوم علامه در تعریفی که از ایمان ارائه می دهد، شهودی بودن آن را می پذیرد و می گوید معرفتی که مقدمه ایمان است از رهگذر شهود حاصل می شود. ایشان امر ایمان را نه تنها مخالف عقل نمی دانند بلکه بر این باور است که این امر را می توان با استدلال محکم عقلی مبرهن ساخت.
عقل در تن حاکم ایمان بود که ز بیمش نفس در زندان بود از نگاه علامه، ایمان امری مقول است و برای بیشتر انسان ها برخاسته از قول و تصدیق نظری همراه با تسلیم می باشد. علامه بر این باور است که ایمان برای شما بسیار اندکی از خواص از طریق کشف و شهود حاصل می آید؛ آن هم کشف تام. او ایمان حقیقی را واقعیت تشکیکی و ذومراتب می داند که قابل افزایش و کاهش است. به باور او ایمان فعلی اختیاری است و در عین حال، عالی ترین فضیلت انسانی که آدمی در پرتو عقل و اراده خویش می تواند بدان دست یابد. هم چنین وی ماهیت ایمان را امری نفسانی و قلبی دانسته و معتقد است تا هنگامی که انقلابی باطنی در نفس انسان رخ ندهد نتیجه به بار نخواهد آمد و آثار ایمان بر جوارح و رفتار آدمی ظاهر نخواهد گشت، (المیزان، ج 2، ص 374 و ج 11 ص 354).
ایمان با توجه به تاثیراتی که در شخص مومن می گذارد دارای اقسام گوناگونی است. علامه در بیان انواع ایمان می گوید: ایمان در کل یکی بیشتر نیست اما درجات، صفات و منازلی دارد. در یک سوی مراتب ایمان، مرتبه تام و کامل و والاترین درج ایمان قرار دارد و در سوی دیگر، ایمان های کم فروغی که نقصانش به وضوح روشن است. اما در میانه این دو، جایگاه ایمان هایی است که نه به آن تمامیت است و نه به این نقصان؛ بلکه از طرف نقص به سوی کمال می گراید. کلیت ایمان، مومنین راستین را بهشتی می کند و مرتب آن، درجات گوناگون آنان را در پیشگاه خداوند فعلیت می بخشد (همان، ج 18، ص 430). ایمان تام و کامل در نگاه علامه، ایمانی نافع است و به همین دلیل، مومنین واقعی نمی گویند که پروردگارا ما را به دنیا برگردان تا ایمان بیاوریم و عمل صالح انجام دهیم بلکه می گویند ما را برگردان تا عمل صالح انجام دهیم (همان، 15، ص 441). علامه خاطر نشان می سازد که ایمان کامل همان توحید خالص است و مقامی عزیز و فضیلتی کمیاب است که جز شمار بسیاری اندکی از مردم به آن نمی رسند؛ اما اکثر مردم ایمان آور نیستند، هرچند پیامبر به ایمان آنان حریص باشد (همان، ج 11، ص 426). گذشته از این برخی از ایمان ها در تندباد حوادث تکان نمی خورند و از بین نمی روند، ولی بعضی دیگر را می بینیم که به ملایم ترین بادی زایل می شوند و یا با سست ترین شبهه ای نابود می گردند. (همان، ج 18، ص 413).
مرحوم علامه در جای دیگری می فرماید: «کل نفس فهو مومن لامحاله اما ایمانا اختیارا مقبولا.. الالیم» (همان، ج 7، ص 125). هرفردی مومن است. حال یا ایمان او اختیاری است و یا از روی جبر است. با این بیان ایمان از دیدگاه او دو قسم است: اختیاری و اضطراری؛ ایمان اختیاری مورد قبول پروردگار است و انسان را به سعادت دنیا و آخرت می رساند، ولی در ابمان اجباری، چون فرد ناچار به قبول ایمان می شود، ایمان او مورد پذیرش حق تعالی قرار نمی گیرد. در اضطرار، گرچه اراده و اختیار وجود دارد، میل و رغبتی در کار نیست و چون ایمان فعلی قلبی است که در نسبت با آن، مومنین دارای درجات می شوند، پذیرفتن آن بدون میل و رغبت، هیچ سودی نخواهد داشت، (همان، ج 10، ص 75).
در اندیشه علامه، اسلام دینی است فطری که طریقش تسلیم شدن در برابر خداوند است. «ان الدین عندالله الاسلام»؛ «دین نزد خدا تسلیم شدن است»، (آل عمران/ 19). به فرموده ایشان، همین اسلام است که به پیروان خود دستور می دهد، برای زندگی خود، محیط ایمان و اسلام و جامعه تقوا را انتخاب کنند زیرا اسلام هیچ مطلب حقی را پوشیده نمی دارد. به باور علامه آن گاه که می خواهیم پیوند ایمان را با اسلام تبیین کنیم، منظورمان اظهار ایمان و عمل به ظواهر دستورات دینی در پرتو ظاهری نیست. همان طور که در آیه زیر آمده است: «ربنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک و ارنا مناسکنا و تب علینا انک انت التواب الرحیم»؛ «پروردگارا! نخست ما را تسلیم خود گردان و فرزندان ما را هم تسلیم خود بدار و راه پرستش را به ما سهل و آسان گیر که تنها تویی رحیم و بخشنده»، (بقره/ 128).
علامه در تفسیر این آیه چینین فرموده است که منظور ابراهیم و اسماعیل (ع) از اسلام در این دعا، اسلام ظاهری نیست، اعم از این که مقرون با ایمان و یقین دل باشد و یا این که از لفظ تجاوز نکند و همراه با نفاق باشد. در اسلام مطلوب آن ها، بنده آنچه را در اختیار دارد تسلیم مولای خود می کند، چنین مقامی گرچه اختیاری است و به وسیله مقدماتش می توان بدان نایل گشت. برای افراد عادی با حالات قلبی متعارف غیراختیاری است، و درک مقامات والایی که نیازمند مقدمات طاقت فرسا و سنگین است برای چین افرادی مقدور نیست. از این رو می توان آن را امری الهی و به یک معنا، غیراختیاری شمرد و از خدا چنان حال و مقامی را طلب کرد اساسا از نگاه علامه میان ایمان و اسلام پیوندی ناگستنی وجود دارد، به طوری که هر مرتبه از اسلام، مرتبه ای از ایمان را در پی دارد. نخستین مرتبه اسلام، بر زبان آوردن شهادتین و پذیرش ظواهر اوامر و نواهی دینی است، خواه مخالف قلب باشد یا موافق آن، که همراه با این تسلیم ظاهری، نخستین مرتبه ایمان یعنی اعتقاد و اعتراف قلبی به مضمون شهادتین قرا ردارد و از لوازم آن، عمل به اکثر احکام فرعی اسلام است. البته از آن جا که ممکن است مومن به همه اعتقادات راستین دینی راه نیابد، امکان دارد ایمان او با شرک آمیخته شود. چنان چه در قرآن آمده است: «و ما یومن اکثرهم بالله الا هم مشرکون»؛ «و بیشتر کسانى که به خدا ایمان دارند، در همان حال مشرکند و ایمانشان به شرک آلوده است.»، (یوسف/ 106).
مرحله دوم اسلام، تسلیم و انقیاد قلبی به حقیقت الوهیت خدا و اعتقادات حق می باشد که لازمه آن انجام اعمال صالح است. به این مرتبه در آیات 69 زخرف و 208 بقره به خوبی تصریح شده است. به موازات این اسلام، دومین مرتبه ایمان نیز ظاهر می شود، یعنی یقین به خدا و اموری که در پیوند با اوست. سومین مرحله اسلام این است که مومن پس از آراسته شدن به اخلاق الهی، سایر قوای حیوانی اش تسلیم و در راستای پرتوهای خدایی قرار می گیرد. چنان که گویی در حین پرستش، خدا او را می بیند. «یا اباذر اعبدالله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک» چنان عبادت کن خدا را که گویی او را می بینی اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند. در همین مرحله از تسلیم است که گاه عنایات ویژه الهی شامل حال انسان می شود و او به عیان، مشاهده می کند که در عالم، هیچ موثری جز خدا نیست چنین امری افاضه الهی است که به اراده انسان وابسته نیست. در مرحله چهارم این حالت فراگیر می شود و تمامی حالات بنده را فرا می گیرد این جاست که امنیت و آرامش تمام زندگی او را فرا می گیرد: «الا ان اولیاءالله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون الذین امنوا و کانوا یتقون»؛ «بر طبق آیه دوم «آرامش یافتگان کسانی هستند که به عدم استقلال و وابستگی خود و ماسوی الله یقین دارند و می دانند هیچ سببی جز به اذن خدا اثر نمی کن» (یونس/ 63- 62) د، از این رو، هیچ حادثه ناگواری آنها را محزون نمی کند (همان، ج 1، ص 417).
علامه علاوه بر پیوند میان ایمان و اسلام به تفاوت این دو نیز اشاره نموده، می گوید ایمان معنایی است قایم به قلب ولی اسلام معنایی است قایم به زبان و جوارح.
در اسلام باشد سوی دنیا *** در ایمان بود در کوی عقبی
ورای هر دو آن راهی است برتر *** بکوش آن جا رسی زین هر دو بگذر
دیدگاه علامه درباره جایگاه عقل در حوزه ایمان، در پیوند با نظام تربیت عقلانی ویژه ای است که او به عمده عناصر و نسبتشان با هم دیگر تصریح کرده است. مبانی تربیت عقلانی وی از یک سو توانمندی های عقل را در شناخت آموزه های دینی و منزلت والای آن را بازگو می کند و از سویی موارد عجز و ناتوانی آن را خاطر نشان می سازد. دو ویژگی فطری انسان یعنی واقع بینی و شعور استدلالی آدمی، علت تاکید علامه بر راه بردن عقل به مسایل ایمانی و دینی و جایگاه والای آن است وی، لفظ عقل را بر ادراک اطلاق می کند و قایل است که در ادراک عقد قلبی به تصدیق است و انسان را بدین جهت عاقل می گویند که به طور فطری و از راه عقل در جست و جوی اموری واقعیت دار است. مفسر حکیم ما هیچ مساله نظری را نمی پذیرد مگر این که علت آن را به نحوی تصدیق کند و اقدام به انجام عملی نمی کند مگر این که علت موجبه آن و به مصلحت بودنش را درک کرده باشد (المیزان، ج 4، ص 61- 55). دین نیز که اساس آن بر فطرت انسانی است از این قاعده مستثنی نیست و آموزه های خود به ویژه متعلقات ایمان را چنان بیان می کند که قابل هضم و فهم عقلی باشد. علامه معتقد است که دین حقیقی مردم را جز به فلسفه الهی نمی خواند و اساسا هدف دین این است که می خواهد مردم به کمک استدلال و با سلاح منطق عقلی و به نیروی برهان قدم در عرصه دشوار شناخت حقایق جهان ماورایی طبیعت گذارند. از نظر علامه عقل اعتبار و کارآیی لازم را در حوزه شناخت مسایل دینی و ایمان داراست و با الهام های فطری راه را در این گونه مسایل برنای خود هموار می کند. درک عقلانی حقایق دینی و پذیرفتن آن ها، گران بهاترین محصولی است که دستگاه انسانیت تولید می کند و مایه تحکیم مبانی دین اسلام می گردد (شیعه در اسلام، ص 57).
بهترین گواه علامه بر مدعای خویش، رش تفسیری روایت به روایت است. وی مجوز تفسیر اجتهادی و نظری قرآن را از خود قرآن گرفته است. هنر علامه در این است که نخست در پس فهم و بیان معنای هر آیه برآمده، آن گاه چنان که مویداتی از علم، فلسفه، عرفان و.... در دست داشته، بیان کرده است. وی برخلاف پیشینیان، برهان را در خدمت قرآن و عقل را در خدمت ایمان آورده است که همان «تفسیر عقلی» مقبول قرآن کریم است. بیشتر فیلسوفان به ویژه علامه، جنس وحی را جنس عقل و شعور می دانند، اما شعوری مرموز که با شعور معمول انسان ها فرق دارد (بررسی های اسلامی ص 240- 239).
و شاید به وجهی بتوان آنرا عقل ایمانی «مولوی» دانست.
عقل ایمان چو شحنه عادل است *** پاسبان و حاکم شهر دل است
ناگفته نماند علامه در پاسخ به این سوال پروفسور هانری کربن که در صورت اختلاف بین عقل و ایمان چه باید کرد به روشنی اظهار می دارد: «از آن جا که قرآن صریحا نظر عقل را امضا و تصدیق نموده و به آن حجیت داده است، هرگز اختلاف نظری در میان آن ها پدید نخواهد آمد و برهان عقلی نیز در زمینه فرض حقیقت کتاب و واقع بینی عقل صریح همین نتیجه را می دهد؛ زیرا فرض دو امر واقعی متناقض متصور نیست و اگر احیانا فرض شود که میان دلیل عقلی قطعی با دلیل نقلی تعارض بیفتد، چون دلالت دلیل نقلی از راه ظهور ظنی لفظ خواهد بود با دلیل قطعی الدلاله معارضه نخواهد نمود و عملا نیز موردی برای چنین اختلافی وجود ندارد».
علامه عمل را مجوعه ای از حرکات و سکنات می داند که انسان با شعور و اراده، برای رسید به یکی از مقاصد دنیوی و اخروی خود انجام می دهد حوزه عمل ز جمله عرصه هایی است که سخت از ایمان متاثر می ود. به فرموده او، نمی شود به چیزی ایمان داشت و در عمل، برخلاف آن رفتار کرد. اساسا از آن جا که ایمان فعلی قلبی است، آن که عملش با قلبش هم سو نیست ایمان راسخی ندارد. وی با استناد به حدیثی از امام صادق (ع) بر این باور است که ایمان همه اش عمل است و دلیل آن هم از ناحیه عقل تمام است و هم از ناحیه نقل و کتاب (المیزان، ج 1، ص 430- 465).
با توجه به تعریف علامه از ایمان، مشخص می گردد که ایمان لوازمی عملی دارد و عمل بیرونی هرچند جزو ایمان نیست، بروز ایمان قلبی است. به بیان دیگر، ایمان به هر چیز اعمال منسب خود را لازم دارد تا بتواند انسان را به سر منزل مقصود برساند (المیزان، ج 16، ص 263). در این میان، اسلام «عمل صالح» را زمینه سعادت بشری و درک افکار صحیح معرفی می کند (همان، ج 5، ص 267). میزان پای بندی به اعمال صالح بامرتبه ایمان دینی فرد نسبتی مستقیم دارد هرچه مرتبه ایمان بالاتر باشد، این پای بندی افزون تر است.
به فرموده قرآن کریم، رستگاری و سعادت واقعی دو شرط اساسی دارد: «ایمان و عمل صالح» که انتفای هر یک باعث منتفی شدن سعادت می شود. در بیشتر آیات چنان که می بینیم این دو در کنار یک دیگر آده اند. «الذین آمنوا و عملوا الصالحات»؛ «اگر ایمان با عمل صالح همراه نشود اثری نخواهد داشت». (بقره/ 277؛ مائده/9؛ کهف /111؛ فاطر/ 10؛ یونس/9). این نشان دهنده همبستگی و پیوستگی عمل بیرونی با ایمان است.
علامه در بیان ارتباط میان ایمان وعمل صالح، خاستگاه طبیعی عمل صالح را ایمان می داند و معتقد است که ایمان و عمل صالح دو روی یک سکه اند که هم دیگر را تقویت می کنند؛ بدین روی که اگر ایمان کامل باشد خود را به زینت ظهور می آراید و این بروز و ظهور از رهگذر عمل صالح است. از دیگر سوی، زادگاه طبیعی عمل صالح، ایمان به خدا و معاد است و بدون آن حتی اگر عمل صالحی نیز انجام پذیرد، امری اتفاقی و بی بنیان خواهد بود. علامه در ذیل آیه110 سوره کهف می نویسد: مجمل هر آن چه که دعوت دینی در صدد آنست. یعنی عمل صالح و شرک نورزیدن به خدا، بر امید به لقاءالله متفرع شده، چرا که بدون این امید، وجه و دلیلی بر انجام عمل صالح و گرایش پیدا نکردن به شرک وجود ندارد (المیزان، ج 13، ص 406).
دیدگاه علامه در خصوص اختیار، بر این محور می چرخد که انسان در فعل خود، مختار است و خدا از راه اختیار و اراده ای که به انسان عطا کرده، فعلی را از انسان خواسته با این حال، بر این باور است که اراده انسان در طول اراده خداست. او اراده انسان را جزی از صدها هزار اسباب و عوامل دستگاه آفرینش می داند و می گوید: اختیار انسان یعنی این که انسان از میان راه ها و کارهای گوناگونی که در پیش روی اوست، با بررسی و سنجش دقیق، یکی را بگزیند و تصمیم بر انجام آن بگیرد؛ چنان که می فرماید: «انسان موجودی است که دارای عقل و اراده است و می تواند هر آنچه را که بخواهد برای خود انتخاب کند و یا نکند. البته انسان در مختار بودن خود مجبور است، ولی در کارهایی که انجام می دهد مختار است؛ یعنی مطابق فطرت خویش، نسبت به انجام یا عدم انجام آن کار آزاد است و مقید به هیچ یک از دو طرف نیست (المیزان، ج 2، ص 370). علامه در ادامه، به بحث پیوند ایمان و اختیار می پردازد و می گوید که ایمان در ظرف اختیار پذیرفتنی است. از جمله ویژگی های ایمان دینی، اختیاری بودن و زوربردار نبودن آن است. فارغ از این دو ویژگی، اگر انسان در شرایطی ایمان بیاورد که از او سلب اختیار شده است، ایمان او پذیرفته نیست. ایشان ذیل آیه 257 سوره مبارکه بقره «لااکراه فی الدین»؛ «در دین هیچ اجباری نیست»، (بقره/ 257) می فرماید: الاکراه هوالاجبار: اکراه همانا اجبار است و بر فعلی دلالت می کند که آدمی آن را با جبر و زور و بدون رضایت انجام دهد. ولی باید دانست ایمانی که با اجبار و اکراه همراه گشته، ایمان کامل و نافع نیست (همان، ج 2، نص 343).
علامه در ادامه بیان می دارد که چون مبنای امر و نهی در دین ثواب و عقاب مبتنی بر ازادی و اختیار انسان است و هیچ ثواب و عقابی نه در دایره دین و نه در دایره احکام اجتماعی و حقوقی بر انسان مضطر و مکره جاری نیست، مبتنی بودن ایمان دینی بر اختیار و اراده، امری اجتناب ناپذیر و ضروری است. البته خداوند اذن خودش را نیز در این مساله شرط دانسته است چنان که در آیات 99 و 100 سوره مبارکه یونس می فرماید: «اگر پروردگار تو می خواست، قطعا هر که در زمین است همه یک سره ایمان می آوردند» و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد». پس ایمان امری موهبتی نیست؛ بلکه اختیاری است که انسان با اراده خود آن را بر می گزیند، هرچند اذن و اجازه خدا هم ملاک است (همان، ج 10، ص 127). ادامه دارد...