از راویان واقعه عاشورای حسینی.
از قبیله بنی کبیر «ازد» می باشد و از این رو در بعضی کتب، نامش عبدالله بن حازم کبیری و عبدالله بن خازم ازدی و در بعضی اقوال، عبدالله بن حازم بکری، نقل شده است.
او از کسانی بود که نخست با حضرت مسلم بن عقیل بیعت کرد و پس از دستگیری «هانی بن عروه مرادی» از طرف مسلم، مأمور شد تا به قصر عبیدالله بن زیاد در کوفه برود و وضعیت هانی را ببیند و گزارش دهد. عبدالله زمانی که به قصر رفت، گزارش هانی را چنین روایت کرده است.
«به خدا، من از طرف مسلم بن عقیل به قصر فرستاده نشدم تا ببینم بر هانی چه می گذرد. چون دیدم که او را زدند و حبس کردند، بر اسب خویش نشستم و زودتر از همه اهل خانه، خبر به مسلم بن عقیل رساندم. همین که هواداران مسلم فهمیدند که هانی دستگیر شده و محل اختفای مسلم، فاش شده، زنهای قبیله مراد، دور هم جمع شده و سوگواری کردند و فریاد می زدند: یا عبرتاه، یاثکلاه.
ای که چشم ها برایت اشک ریزند. ای که مادرت برایت بگرید. چون مسلم شرح حال شنید به من امر کرد تا بروم و در میان یاران او فریاد بزنم. اطراف خانه هانی پر از جمعیت شد. حضرت مسلم دستور داد که منادی ندا دهد و بانگ زند که: "یا منصور امت؛ ای یاری شده"، بکش، و این شمار مسلمین در جنگ بدر در صدر اسلام بود.
من فریاد زدم. مردم کوفه نیز همدیگر را خبر کردند و نزد مسلم بن عقیل آمدند.»
عبدالله بن حازم، این واقعه (قیام حضرت مسلم) و سازماندهی نیروهای او و سپس پیمان شکنی همان مردم و تنها گذاشتن مسلم بن عقیل را نقل و روایت کرده است.
متاسفانه، عبدالله بعدا پیمان خود را شکست و دست از یاری مسلم و حسین بن علی (ع)، برداشت هرچند که در پایان زندگیش پشیمان شد و آنطور که بعضی کتب تاریخی نوشته اند، به گروه توابین پیوست و تا آخرین لحظه، با آنان بود.