در ادامه و در این قسمت به وضعیت و تحولات مذاهب حنفی و شافعی در دوران سلجوقیان و درگیری آن در این دوره و نیز تاثیر سنت های حنفی بر تکامل مکاتب کلامی اهل سنت پرداخته می شود.
مذاهب حنفی و شافعی در دوران سلجوقی
در سده های سوم و چهارم هجری که کیش حنفی از سوی باختر با گسترش تندکیش شافعی در بسیاری از سرزمین های ایران، زیر فشار فزاینده قرار گرفت، در سوی خاور با اسلام آوردن ترکان در سراسر آسیای مرکزی تا بلاساغون و کاشمر و ختن کیش حنفی نیرو گرفت. درباره چگونگی پیوستن ترکان به اسلام نکته هایی بسیار دانسته نیست. پیشتر گفته اند که واعظان صوفی مسلکن و درویشان بیشتر موجب این دین پذیری بودند و تصوفی از نوع ناراستین و تشیع در میان نخستین ترکان نومسلمان رواج بسیار داشت. اما بسی قرینه ها در دست است که اکثریت ترکان نو مسلمان در آسیای مرکزی سخت به کیش حنفی پیوستند. اگر واعظان صوفی در اسلام پذیری ترکان نقشی ایفا کردند آنها نمایشگر کیش مردم پسند حنفی خاوری بودند. شاید در اینجا بتوان گفت که سخن ابوحنیفه درباره وضع مسلمانی که اسلام را بر رویهم می پذیرد بی آنکه از قرآن و تکلیف های مذهبی اسلام آگاهی داشته باشد، یعنی عبارت «فی ارض الشرک» چندی بعد در نقل قول های ماتریدی با اعمال گونه ای تصحیف در رسم خط به «فی ارض الترک» (در سرزمین ترک)، تبدیل شد و این امر به ظاهر در وضعیت ترکان چادرنشین که شاید به گرویدن به اسلام مشتاق بودند، بی آنکه توانایی یا گرایش آموخت جزئیات تکلیف های مذهبی و شعائر آن را داشته باشند، از اهمیتی ویژه برخوردار بوده است. با گسترش فرمانروایی سلجوقیان در سده پنجم هجری ترکان در سراسر ایران و سرزمین های غربی تر به گونه طبقه پیروزمند و حاکم شدند. مورخان گاه دوران سلجوقیان را دوره رشد اتحاد تسنن در برابر خطر اسماعیلیان دانسته آند برتری نظامی سلجوقیان به راستی برتری دوباره اهل تسنن را به دنبال آورد به سرنگونی خلافت فاطمیان انجامید که در زمان هجوم طغرل بیگ به عراق تختگاه عباسی بغداد را هم چندگاهی به مخاطره انداخته بودند. با این وصف تاثیر اصلی گسترش سلجوقیان بر صحنه مذهب، به ویژه در ایران در اصل ایجاد اتحاد و تحکیم گرائی در میان اهل تسنن نبود. کوشش سلجوقیان از برای رسمیت بخشیدن به کیش حنفی در همه جا و برتری دادن به حنفیان در همه کارهای مذهبی و انتصاب های حکومتی و پشتیبانی رسمی از آنها به کشمکشی بزرگ در میان جامعه های حنفی و شافعی در شهرهای بزرگ ایران انجامید. و باعث استمرار جخنگ در میان این دو جناح و ویرانی های گسترده در پایان دوره سلجوقی و دوره هیا بعدی گشت. در سده چهارم بنا به دیده های مقدسی جهانگرد و جغرافی دان، رقابت سخت در میان دسته های شافعی و حنفی در شهرهای ایران عمومیت داشت. اما تعادل عمومی نیرو بر پایه حقوق و مزیت های سنتی وجود داشت که از درگیری های بالقوه جلوگیری می کرد. اینک این تعادل نیز با پشتیبانی آشکار فرمانروایان سلجوق و تعصب خشک حنفی و تعصب ضدشافعی بسیاری از ترکان که در شهرهای نظامی ایران خانه کرده بودند، از میان رفته بود.
تقویت مذهب حنفی در روزگار طغرل بیگ
پیش از آن طغرل بیک بنیانگذار امپراطوری سلجوقی در ایران و عراق فرمان داده بود تا در مسجدهای جامع شهرها عبادت به آیین حنفیان انجام گیرد. و تنها قاضیان حنفی را در آن شهرها برمی گزید. در نیشابور طغرل نزاع میان حنفیان و شافعیان را بر سر حقانیت اشعری دستاویز قرار داده ابوعثمان صابونی خطیب مسجد را از کار برکنار کرد. به جای او خطیبی حنفی را به کار گماشت. بدینسان آیین های پرستشی که بنا به سنت به شیوه شافعی انجام می گرفت. از آن پس به شیوه حنفی تبدیل شد. پایگاه قاضی که بنابه سنت در دست حنفیان بود در دست خاندان صاعدی که حنفی بودند باقی ماند. طغرل بیگ مدرسه ای را نیز به نام سلطانیه در نیشابور ساخت و ان را وقف حنفیان کرد. طغرل بیگ در شهر ری با ساختن دومین مسجد جامع از برای حنفیان موقعیت آنها را تحکیم بخشید. او دو تن از عضوهای خاندان صاعدی نیشابور ابوالحسن اسماعیل پسر صاعد و ابوسعد یحی پسر محمد، را به ری آورد و صدر قضات خود کرد. علی پسر عبیدالله خطیبی را که از مردم نسف فرارود و حنفی مذهب بود قاضی قضات شهر اصفهان کرد و با اینکه بیشتر مردم شهر پیرو مکتب شافعی و سنی بدند اختیار مسجد جاع شهر را به دست حنفیان داد. دو شهر اصفهان و همدان که پیش از سلطه سلجوقیان ساکنان حنفی آنها انگشت شمار بود، پس از تبدیل شدن به شهرهای سکونتگاه سلطانان سلجوقی، حنفیان بسیاری در آنها گرد آمدند، صدر قاضیان بغداد ابن ماکولا که شافعی بود، اندکی پس از نخستین باری که طغرل به این شهر درآمد درگذشت و بر اثر پادر میانی کندری وزیر سلطان، عبدالله دامغانی که حنی بود به جای او گماشته شد.
اگرچه این کارها که به سود کیش حنفی انام می گفرت و سخت به زیان شافعیان بود می توانست تنها بازتاب کننده اختیارهای فرمانروا از برای برتری دادن به آیین یک مذهب در مراسم رسمی باشد، اما طغرل بیت سرانجام از این پا فراتر نهاده و آشکارا ه جلوگیری از کیش شافعی پرداخت. در سال 445 دو سال پیش از آمدنش به بغداد فرمان دادتا از افراز منبرهای مسجدهای خراسان اشعری را دشنام دهند. اشعریانی که درباره این رویداد سخن گفته ند بیشتر کوشیده اند تا گناه صدور این فرمان را به گردن وزیر طغرل یعنی عمیدالملک کندری که به داشتن گرایش های معتزلی و شیعی متهم بود، بیفکنند. اما از نامه ای سرگشاده در پشتیبانی از مکتب اشعری به خامه ابوالقاسم قشیری که یکی از قربانیان شکنجه و آزاری شد که چندی بعد بر اشعریان نیشابور رفت، روشن است که سلطان به تن خود از این ارکه چندی بعد بر اشعریان نیشابور رفت، روشن است که سلطان به تن خود از این کار پشتیبانی کرده بوده است. او از برای سرکوبی پایداری شافعیان فرمان داد تا چهار تن از بزرگان شافعی را دستیگر و تبعید کنند، ابوالمعالی جوینی بزرگترین متکلم اشعری به بغداد گریخت سپس در مکه و مدینه پناه یافت. طغرل بیک به جای رییس شاعفی شهر که نماینده رسمی شهر بود یکی از کسان خاندان ساعدی را که حنفی بودند به کار گمارد و به او لقب رئیس الروسا داد. گذشته از اشعریان، کرامیان و شیعیان (رافضه) نیز که مهمترین دو گروه بعدی مسلمانان نیشابور را تشکیل می دادند، به گونه ای رسمی و به اتهام بدعتگزار در معرض لعن قرار گرفتند. با این وصف با اینکه یکی از عقیده های الحادی که شاعری را به آن متهم می کردند بیشتر در میان معتزلیان رواج داشت قرینه ای در دست نیست که معتزلیان را که بیشتر حنفی بودند به الحاد متهم کرده باشند.
تقویت مذهب شافعی در روزگار خواجه نظام الملک
شکنجه و آزار اشعریان تنها پس از مرگ طغرل در سال 455 پایان گرفت. جانشین او الپ ارسلان، نظام الملک را که شافعی یی سرسخت بود به جای کندری مقام وزارت داد. در نیشابور ابوعلی منیعی که از پشتیبانان توانگر شافعیان بود اینک مقام رئیس شهر یافت و به او اجازه داده شد تا دومین مسجد جامع شهر را از برای ارای آیین های عبادی شافعیان بنیان نهد، جوینی هم به زاداه خود بازگشت. بدینسان الب ارسلان خواست تازیان هایی را که شافعیان دیده بودند جبران کند، اما مسجد جامع کهن شهر را کهب ه تازگی به دست حنفیان افتاده بود. از ایشان باز پس نگرفت. خواجه نظام الملک وزیر در کتاب سیاستنامه خود می نویسد که آلب ارسلان از بن دندان حنفی بود و با تعصبی سخت با کیش شافعی دشمنی داشته بارها از داشتن وزیری شافعی مذهب ناخشنودی نموده است. نظام الملک از این رو پیوسته بر جان خود بیمناک بوده. این هراس از تعصب پنهانی ضدشافعی سطان به ظاهر نظام الملک را بر آن داشت تا در زمان پادشاهی او در شتیبانی از کیش اشعری انب احتیاط را نگهدارد. تنها در زمان ملکشاه جانشین آلب ارسلان به اطمینان کافی دست یافت تا بتواند اشعریان را پیرامون خود گرد آورده پشتیبانی سیاسی خود را از آرمانهای آنها روشن تر نشان دهد.
درگیری حنفیان و شافعیان در روزگار سلجوقیان
از میان رفتن تعادل موجود میان دو مکتب بنیادی فقه اهل تسنن در ایران که به سبب هجوم سلجوقیان پدید آمد، در میان این دو دسته تعارض های بی سابقه ای را پدیدار کرد، که با کمترین جرقه ای می توانست به زد و خوردی تبدیل گردد. پیش از آن در روزگار مقدسی در شهر مرو دسته های شافعی و حنفی مسجدهای جامع خود را از یکدیگر جدا ساخته بودند. هنگامی که ابوالمظفر منصور سمعانی که از یکی از خاندانهای بلندنام حنفی شهر مرو بود و خود یکی از عالمان برجسته حنفی بود، در سال 468/ 1075 گفت که به کیش شافعی گرویده است جامعه حنفی شهر به خشم آمده با شفعیان به ستیز پرداخت. شافعیان به ناچار در مسجدهای خود را بستند و از خواندن نماز معه منع شدند. گذشته از آن حنفیان به والی شه که در آن زمان به بلخ رفته بود شکایت بردند. والی از آنها پشتیبانی کرده به شهر مرو فرمان فرستاد تا سمعانی را به زور وادار به انکار کیش شافعی کنند. سمعانی از این کار تن زد و از اینرو ناچار شد شهر را ترک کند. در آغاز روزگار سلجوقیان، حکومت می توانست زد و خوردهای فرقه ای را زیر نظارت داشته باشد، اما با کاستی گرفتن قدرت سلطانان سلجوقی در پایان این دوران و پس از سلجوقیان درگیریهای جناحی و شورش گسترش یافت و در شهرهای بزرگ ایران ویرانی هایی گسترده پدیدار گشت. یاقوت جغرافیدان از ویرانی شهر اصفهان به سبب جنگ و تاراج های پی درپی میان شافعیان و حنفیان سخن می گوید، هر بار که یکی از این دو دسته بر دیگری چیرگی می یافت به چپاول و سوزاندن و ویران کردن برزن دسته دیگر می پرداخت». چون سلطان مسعود با اقدام های آشکار ضد اشعری خود با شافعیان مخالفت می ورزید امیر بوزابه در شورش خود علیه سلطان توانست از شافعیان یاری گیرد. رییس شافعی اصفهان صدرالدینن ابوبکر محمد پسر عبداللطیف خجندی هنگام نزدیک شدن بوزابه در سال 542 دروازه های شهر را گشود. یکسال بعد پس از شکست و مرگ بوزابه، فرمانروای اصفهان رشید الدین غیاثی که از سوی سلطان مسعود برگماشته شده بود و تاریخ نگار شافعی عمادالدین اصفهانی او را به دشمنی با شافعیان متهم ساخت، با شتاب به گوشمالی کسانی که با شورش همکاری نموده بودند پرداخت. ابوبکر خجندی و برادرش محمود به هنگام گریختند، ولی جماعتی که گویا حنفی بودند مندرسه وی را تاراج کرده کتابخانه اش را به آتش کشیدند. دیری نپاییدکه سلطان مسعود برادران خجندی را بخشود. چون ابوبکر در سال 552 درگذشت زد و خوردهای سخت در میان حنفیان و شافعیان درگرفت. در سال 560 ابن اثیر از جنگی سخت میان صدرالدین عبداللطیف پسر ابوبکر خجندی و دیگر پیشوایان مذهب ها یعنی رهبران شافعی و حنفی، که هشت روز به درازا کشید، سخن می گوید. مردمان بسیار کشته شدند، خانه ها و بازارگاهها سوزانده یا ویران شدند. یاقوت که ویرانه های شهر ری را به چشم دیده بوده می گوید یکی از مردم شهر ری به من گفت این ویرانی ها در اثر درگیری های فرقه ای نخست در میان اهل تسنن و شیعیان و سپس در میان شافعیان و حنفیان پدیدار گشته است. زکریای قزوینی از وجود موضع های جناحی تعصب آمیز در میان حنفیان و شافعیان در ری سخن می گوید که به جنگ هایی بی شمار در میان آن دو گروه انجامید. که در آن هر چند شماره شافعیان از دشمنانشان کمتر بوده، همواره پیروزی با ایشان بوده است.
اوضاع در نیشابور بهتر از این نبود. مولف کتاب اخبارالدوله السلجوقیه از جنگی سخن می گوید که در زمان سلطان سنجر پیش از سال 548 در میان فرقه های مذهبی درگرفت و در آن هفتاد تن از حنفیان کشته شدند. گویا سنجر می خواسته است مهمترین دانشمند شافعی، محیی الدین محمد پسر یحیی پسر منصور را از نشهر تبعید تنبیهی کند، اما بعد از این اندیشه بازگشته است. در سال 553 شافعیان در هنگام درگیری با شیعیان فرصت را غنیمت شمرده مدرسه صندلیه حنفیان را آتش زدند. زد و خورد فرقه ای که در اصل در میان شیعیان و شافعیان درگرفته و سه سال آزگار همی بود به زودی به جنی تمام عیار در میان شافعیان و حنفیان مبدل گشت. زیرا بر طبق گفته ابن اثیر در پایان کار این جنگ هشت مدرسه حنفی و هفده مدرسه شافعی نابود شده بود. بدینسان ستیزهای فرقه های مذهبی پیش از آن که مغولان ایران را فرو گرفته ویرانی ان را کامل کنند، خود برخی از شهرهای اصلی ایران را ویران ساخته بود.
حرکت علمای حنفی از شرق به غرب از عهد سلجوقی تا عهد مغول
در روزگار سلجوقیان گسترش سلطه ترکان در سراسر ایران و در آناطولی، عراق، شام و مصر نه همین موجب گسترش چشمگیر و افزایش رونق کیش حنفی در این سرزمین ها گشت، بلکه آداب و سنت های حنفیان خاوری به ویژه حنفیان فراوردی را هم بسی رواج داد. همچنانکه ترکان به سوی باختر پیش رفتند عالمان حنفی برخاسته از سرزمین های خاوری را بر عالمان محلی برتری می دادند. به دانشمندان خاور زمین و گاهی دانشمندان ترک پایگاهها و ارج اجتماعی و سیاسی داده می شد. این دانشمندان را به مقام قاضی، واعظ، پیش نماز و مدرس در درسگاه های نوبنیاد شهرهای بزرگ بر می گزیدند از اینروی بسی از دانشمندان حنفی خاورزمین به سوی باختر ایران و ولایت های مرکزی اسلام هجرت کرده ودر این سرزمین ها با برخورداری از احترام بسیار استادی و پرورش نسل های بعدی فقیهان و بزرگان حنفی را به عهده گرفتند. این حرکت عالمان حنفی خاوری به سوی باختر تا روزگاری دراز پس از سلجوقیان و تا دوره مغول همهمی بود. در سراسر سده هفتم نیز نیرومند بماند و در سده هشتم اندک اندک به سستی گرایید. هرچند نخست انگیزه این حرکت ارجی بزرگ بود که در باختر به عالمان خاور می گزاردند چندی بعد به ظاهر رغبت حکرت به سوی باختر را ویرانی کشورهای خاوری زادبوم این عالمان و پیدایش دگرگونی های بزرگ سیاسی در آن سرزمین ها نیز افزایش داد.
تاثیر سنت های حنفی بر تکامل مکاتب کلامی اهل سنت
گسترش سنت های حنفی خاوری دگرگونی یی بزرگ در وضع تکامل مکتب کلام اهل تسنن پدیدار کرد. در سده های آغازین اسلام مکتب معتزله در تدوین و سامان دادن اندیشه کلامی پیشگام بود. پیدایی مکتب ةای کلامی مانند کلابیان و اشعری که با شیوه های عقلانی معتزلیان به دفاع از بنیادهای عقیده سنت گرایی پرداختند بر این موقعیت پیشرو تاثیری مهم نگذاشته بود. روزگار آل بویه شاهد تجدید حیات معتزله بود که اوج آن به عقیده های قای عبدالجبار و شاگردانش در شهر ری انجامید این تجدید حیات مخالفت سنت گرایان بغداد را در زمان خلافت القادر و القائم برانگیخت و محمود غزنوی در ری و جای های دیگر به زجر و آزار معتزلیان پرداخت. اتحادگرایی حنفی که در میان ترکان سلجوقی وجود داشت نخست موجب تجدید حیاتی محدود از اشاعه آموزش های ایشان در هشرهای ری و بغداد گردید. اما در دراز مدت کیش حنفی خاوری انحراف های کلامی حنفی باختری به ویژه معتزلی گری را از میان برداشت. کلام ماتریدی که در آغاز نظریه محلی مکتب سمرقند بود که پیش از برآمدن خاندان سلجوقی در باختر ناشناخته مانده بود، نظریه عمومی حنفیان گشت. مکتب معتزله در بیرون قلمرو شیعه تنها در خوارزم ادامه یافت و در خوارزم نیز در نیمه نخست سده ششم با برخورداری از رهبری زمخشری نویسنده تفسیری بلند آوازه بر قرآن به سبک معتزلیان و هم روزگارش رکن الدین محمود پسر ملاحیمی (م 536) بسط دهنده بنیادهای عقیده های کلامی بازپسین مکتب معتزل که یک سده پیش به کوشش ابوالحسین بصری در بغداد بنیانگذاری شده بود، جانی تازه گرفت. حنفیان سرزمین خوارزم دست کم تا آغاز سده نهم، پانزدهم پیوند خود را با مکتب معتزلی استوار همی داشتند. دانشمند برجسته حنفی عبدالجبار خوارزمی که در سفر شام تیمور را همراهی کرد و در گفتگو میان او و ابن خلدون نقش دیلماج را بر عهده گرفت معتزلی بود.