از سران شهر کوفه و فرماندهان اصلی سپاه «ابن زیاد و عمربن سعد» که در مراحل مختلف فعالانه در جبهه دشمن به مقابله با حسین بن علی (ع) شرکت داشت.
دخترش «رویحه» همسر هانی بن عروه مرادی بود.
برخی از نقش های او از، دعوت کنندگان امام (ع) به کوفه، موکل رود فرات، فرمانده سپاه دشمن و مأمور بستن آب بر حسین و یاران او...
1- در اولین روزهای نهضت حسینی، او همراه چند نفر دیگر چون: شبث بن ربعی، حجار بن ابجر و...، نامه ای برای امام حسین (ع) نوشت، و آن حضرت را به کوفه دعوت کرد!
2- در ادامه قیام امام حسین (ع) وی در روز هفتم محرم سال 61 هـ.ق به دستور «ابن زیاد» با 500 نفر سوار، به کنار رود فرات آمد و میان حسین (ع) و یارانش با آب فرات مانع شد و در واقع، آب را بر روی آنان بست و در برخی از مقاتل آمده که:
زلالی آب را به آن حضرت وانمود کرد و قسم خورد که تا لحظه مرگ (شهادت) ایشان نمی گذارد قطره ای از آن بنوشند. لحن و بیان او، از تشنگی بر سیدالشهداء (ع)، سخت تر و ناگوارتر بود. (تذکرة الخواص ص247)
3- بعد از این ممانعت که عطش در سپاه امام زیادتر شد، عباس بن علی (ع) (حضرت اباالفضل) از طرف برادرش مأموریت پیدا کرد تا همراه 30 نفر سواره و 20 نفر پیاده، دنبال آب بروند و نافع بن هلال جملی پیشاپیش آنها حرکت کرد.
عمروبن حجاج از او پرسید «تو کیستی؟»
نافع خود را معرفی کرد. ابن حجاج علت آمدنش را پرسید، نافع گفت: «آمده ام تا از آن آبی که ما را محروم کرده ای، برداریم.»
وی گفت: «خودت بنوش.»
نافع گفت: «به خدا سوگند در حالی که حسین و یارانش تشنه اند هرگز به تنهایی آب ننوشم.»
سپاهیان دشمن متوجه همراهان نافع شدند که در این موقع عمروبن حجاج گفت: «نگذارید آنها از آب بنوشند. ما برای همین کار در اینجا هستیم.»
به دستور حضرت ابالفضل (ع)، نافع بن هلال و سوارانش که به آن سپاه حمله کردند، و پیادگان حسینی توانستند مشک ها را از آب پر کرده و به خیمه ها برسانند.
4- وقتی عمرسعد می خواست در شب عاشورا به حسین بن علی (ع) و یارانش برای عبادت و نماز مهلت ندهد، او اعتراض کرد و گفت: «سبحان الله، اگر اهل دیلم (کنایه از بیگانه) از تو چنین تقاضایی می کردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی و مهلت دهی!»
5- بار دیگر در روز عاشورا (دهم محرم)، این مرد خبیث (عمروبن حجاج) را می بینیم که فرمانده جناح راست لشگر عمربن سعد در کربلا بود، بر حسین (ع) و یارانش حمله کرد و به سپاهش گفت: «ای اهل کوفه، از فرمان امیر (عبیدالله بن زیاد) بیرون نروید و از جماعت جدا نشوید.» و در کشتن امام (ع)، سپاهش را تشویق کرد و گفت: «در کشتن آنکه از دین خدا بیرون رفت (حسین بن علی)، شک به خود راه ندهید.»
حسین (ع) فرمود: «ای عمروبن حجاج، مردم را به قتال من تحریک می کنی؟ به خدا قسم وقتی که جان شما گرفته شد و با این اعمال نابود شدید، خواهید دانست کدام یک از ما از دین بیرون رفته و به آتش دوزخ سزاوارتر است!»
6- بعضی مقاتل او را به عنوان یکی از قاتلین حضرت «مسلم بن عوسجه» می دانند، آن زمان که سپاهش از طرف رود فرات به سپاه امام (ع) حمله کرد و جنگ سختی شد و در آن حمله و بحبوحه و گرد و غبار زیاد حضرت مسلم بن عوسجه شهید شد. یاران عمروبن حجاج فریاد زدند که ما مسلم بن عوسجه را کشتیم.
7- روز عاشورا نیز، او فرمانده راست لشگر عمربن سعد و شمربن ذی الجوشن فرمانده چپ آن سپاه بود و با (اعور سلمی) در آخرین لحظات حیات حسین بن علی (ع) و چهار هزار (4000) مرد کماندار دیگر نگهبانی رود فرات می کرد و به سپاهش فریاد می زد که نگذارید حسین بر آب دست یابد!
8- پس از شهادت امام حسین (ع) و یاران که سرهای مقدسشان را به دستور عمربن سعد، از بدن ها جدا کردند، توسط او و شمربن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، به کوفه بردند. وی در زمان قیام مختار ثقفی و جنگ او با «عبدالله بن مطیع»، از مشاوران عبدالله بود و مردم را علیه مختار بسیج می کرد.
پایان زندگی ننگین او
زمانی که مختار به خونخواهی امام حسین (ع) و یارانش قیام کرد، عمروبن حجاج می دانست با پرونده سیاهی که دارد، کمترین مجازاتش، مرگ است و آنقدر ترسیده بود که خانه خود را رها و از راه «واقصه» و «شرافه» توانست از دست مأموران مختار فرار کند.
به نقل از ابومخنف که گفت: «هیچکس از او خبر نداشت. معلوم نیست که آسمان او را ربود یا زمین او را فرو برد.»
در بعضی نقل ها چون ارشاد، اعلام انوری و احقاق الحق آمده که مأموران مختار او را در بیابانی پیدا کردند که از شدت تشنگی، از رمق افتاده هلاک شده بود، او را گرفته و سپس سرش را از بدن جدا کردند و نزد مختار بردند.
عمروبن حجاج زبیدی زندگینامه دشمن امام حسین (ع) واقعه کربلا عاشورا