منکران خلقت بهشت و دوزخ با دلیل نقلی و عقلی بر مدعای خود استدلال نموده اند که اینک هر دو را یادآور می شویم:
1- دلیلی نقلی:
این استدلال مبنی بر دو مطلب استوار است:
الف: آیات قرآنی حاکی از آن است که بهشت جایگاه دائمی و قرارگاه همیشگی است آنجا که بهشت را به «جنه الخلد» و دوزخ را «دارالخلد» توصیف می کند در برخی از آیات نعمت های بهشتی را دائمی توصیف می کند و می فرماید: «اکلها دایم و ظلها» خوردنی ها و سایه آن جاودانی است. بنابراین بهشت و دوزخ از لحظه آفرینش باید به صورت یک بنای جاودان و مستمر بماند و دستخوش نابودی و ویرانی نگردد.
ب: آیه قرآن، حاکی است که قبل از برپائی رستاخیز (نفخ صور نخست) همه چیز جز ذات او نابود می شوند چنان که می فرماید: «کل شیئی هالک الا وجهه» (قصص/ 88)، همه چیز جز ذات خداوند فانی نابود می گردد. اکنون با توجه به این دو مطلب باید گفت بهشت و دوزخ آفریده نشده اند زیرا بر فرض آفرینش باید روز برپائی قیامت نابود گردند در حالی که نابودی آنها با جاودانگی آن دو که آیات نخست از آن حاکی می باشند، ناسازگار می باشند. ولی این استدلال قابل خدشه است، زیرا اساس آن این است که مقصود از «شیئ» در آیه «کل شیئ هالک» ما سوی الله است یعنی تمام موجودات امکانی اعم از دنیوی و اخروی راه هلاک و نابودی را در پیش می گیرند. در حالی که می توان درباره شیئی نظر دیگری را اظهار کرد و آن اینکه مقصود، موجودات دنیوی است نه اخروی و می توان دائره را از آن هم تنگ تر توصیف کرد و آن اینکه مقصود از شیئی، بتهائی است که آن را می پرستیدند زیرا در آغاز آیه می فرماید: «ولا تدع مع الله الها آخر لا اله الا هو کل شیئ هالک...» (قصص/ 88). با خدا، خدای دیگری را مخوان، جز او خدائی نیست همه چیز نابود می شود جز ذات ات. اگر نگوئیم که مقصود از «شیئ» خدایان دروغین است، با اطمینان می توان گفت مقصود از آن اشیاء دنیوی است که در چشم انداز انسانها است و اما موجودات اخروی که در جهان دیگری هستند و از قداست خاصی برخوردارند، مشمول این آیه نیستند. می توان بر این مطلب از قرآن شواهدی آورد آنجا که می فرماید:
«ماعندکم ینفد و ما عند الله باق» (نحل/ 96). این آیه به جاودانگی آنچه نزد خدا است حکم می کند و طبعا آنچه نزد خدا است غیر خدا است و محکوم به امکان است ولی در عین حال طبق مشیت الهی جاودانه می باشد.
قرآن برخی از کتابها را به لفظ «حفیظ» که به معنی نگهدارنده است توصیف کرده است آنجا که می فرماید: «قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ» (ق/ 4). «ما آنچه را که زمین از مردگان کم می کند می دانیم و پیش ما است کتاب نگهدارنده». این آیه در پاسخ کسانی آمده است که معاد انسانها را امری بعید می شمردند و گویا می اندیشیدند که پس از مرگ، اجزاء بدن مردگان بهم آمیخته می شود و شناسائی آنها مشکل است، قرآن در پاسخ آنان می فرماید: «تمام این حوادث در کتابی محفوظ است و روز قیامت طبق این کتاب بازگردانده می شوند». به طور مسلم، آیه «کل شیئ هالک» شامل این کتاب خواهد بود، زیرا طبق ظاهرا قرآن این کتاب روز برپائی قیامت ملاک احیاء انسانها می باشد و نابودی آن با اینکه هنوز وقت بهره برداری از آن آغاز شده است، حکیمانه نخواهد بود. در اینجا نکته دیگری است و آن اینکه موجود مجرد را فنائی نیست واگر این آیه شامل این گروه از موجودات باشد باید «هالک» به معنی فقر و حاجت و نیاز به واجب تفسیر گردد (فنای ذاتی).
2- دلیل عقلی منکران:
از میان دلائل عقلی منکران، مساله «عبث» بودن آفرینش بهشت و دوزخ قابل ملاحظه است، هدف از آفرینش بهشت و دوزخ، این است که نیکوکاران و بدکاران در آنجا به سزای اعمال خود برسند و این کار پس از برپائی قیامت انجام می گیرد بنابراین آفرینش آنها قبل از قیامت عبث خواهد بود.
پاسخ: درباره این نوع استدلال باید این جمله را گفت: «که مستدل به عقل و رد بیش از حد، بهاء داده، و عدم درک مصلحت را به جای نبود آن فرض کرده است هرگز برای ما همه جوانب مسئله روشن نیست و شاید در آفرینش آن مصلحت باشد که از درک ما بیرون است». گذشته از این آماده کردن یک چنین مکان نعمت و یا نقمت در روح انسان مطیع تاثیر شگرفی می گذارد و او را به اطاعت و پیروی از تعالیم الهی بیشتر سوق می دهد و به یک معنی در لطف الهی نسبت به بندگان تاثیر بسزائی دارد (لطف مقرب نه لطف محصل).
جایگاه بهشت و دوزخ
هرگاه بهشت و دوزخ را مخلوق کنونی بدانیم، بحثی به نام جایگاه آن دو مطرح می شود و انسان حق دارد که از وحی سوال کند جایگاه این دو مخلوق کجا است؟
پاسخ: آیه نخست که با آن بر مخلوق بودن بهشت استدلال شد، جایگاه آن را نیز معین می کند و اینکه بهشت نزد «سدره المنتهی» است چنانکه فرمود: «و لقد راه نزله اخری، عند سدره المنتهی، عندها جنه الماوی» (نجم/ 13-15) بنابراین هر کجا جایگاه سدره المنتهی باشد، جنب آن جایگاه بهشت موعود است و چون جایگاه «سدره المنتهی» تا چه رسد به حقیقت آن برای ما روشن نیست طبعا جایگاه آن نیز در محاق ابهام خواهد ماند و نمی توان درباره آن اظهار نظر قطعی کرد. «تفتازانی» در این باره می گوید: «در مورد جایگاه بهشت و دوزخ دلیل روشنی وجود ندارد و اکثریت معتقدند که جایگاه بهشت بالای آسمانهای هفتگانه است و به آیه «عند سدره المنتهی عندها جنه الماوی» و به سخن پیامبر (ص) که فرمود «سقف بهشت عرش خدا است» استناد نموده اند و جایگاه دوزخ را نیز زیر طبقات زمین دانسته اند ولی حق در این مسئله این است که از اظهارنظر قطعی دست برداشته علم آن را به خدای دانا واگذریم. و برخی از روایت که جایگاه بهشت را در آسمان و دوزخ را در زمین معین می کنند به وسیله عکرمه شاگرد ابن عباس نقل شده و عکرمه یک فرد کاذب و دروغگو است که روایات او قابل استناد نیست. آری با توجه به برخی از آیات می توان گفت بهشت موجود در دل آسمانها و زمین نیست زیرا در برخی از آنها وسعت و گنجایش بهشت به مقدار گنجایش آسمانها و زمین معرفی شده است آنجا که می فرماید: «وسارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات والارض اعدت للمتقین» (آل عمران/ 133) به سوی آمرزش خدا و بهشتی که پهنا و فراخی آن به اندازه وسعت آسمانها و زمین است سبقت بگیرید، بهشت یکه برای پرهیزکاران فراهم شده است. با توجه به این آیات نمی توان گفت بهشت موعود، در دل آسمانها و زمین است و همان طور که یادآور شدیم این مسله از امور غیبی است که درک آن برای ما بدون راهنمائی قطعی از طریق وحی امکان پذیر نیست.
«علامه مجلسی» درباره آفرینش کنونی بهشت و دوزخ و نیز مکان آن دو چنین می گوید: «این که بهشت و دوزخ آفریده شده اند، مورد قبول جمهور مسلمانان است، و تنها اندکی از «معتزله» معتقدند که آن دو در رزو قیامت آفریده می شوند و آیات و روایات متواتر در این باره عقیده آنان را مردود می سازد. و اما این که جایگاه آنها کجاست از روایت چنین استفاده می شد که بهشت بالای آسمانهای هفتگانه است و دوزخ در طبقه هفتم زمین و این نظریه مورد قبول اکثر مسلمانان است».
جهان مستقل جایگاهی لازم ندارد
سؤال از جایگاه بهشت و دوزخ در صورتی صحیح است که آن در جزئی از این جهان باشد به گونه ای که بتوان میان آن دو و این جهان نسبتی برقرا کرد در این صورت جا دارد سوال کنیم بهشت و دوزخ در کجای این جهان جای گرفته اند و اما گر بهشت و دوزخ را جهان مستقل و منفک از این آسمان و زمین بدانیم پرسش از جایگاه آن کاملا غیرصحیح است. اصولا از نظر بحثهای فلسفی بعد زمانی دارای واقعیتی است که از تحول ماده پدید می آید و به یدگر سخن، حرکت ماده از آن نظر که تدریجی است دو حقیقت را در نظر ما متجلی می سازد یکی حرکت و دیگری زمان، از آن نظر که ماده، حالات و صفات گوناگون پیدا می کند، مفهوم حرکت، و از این نظر که این دگرگونی تدریجی است نه دفعی مفهوم زمان انتزاع می شود و لذا در فلسفه اسلامی می گویند «حرکت و زمان دو رویه از یک سکه اند که هر کدام ناظر به واقعیتی است که در جسم متحول وجود دارد». اما مکان که جایگاه جسم است در اجزاء این جهان قابل تصور هست مثلا میز را در اطاق جای می دهیم بگونه ای که اطاق ظرف و مکان، و میز جسمی است که آنجا را اشغال می کند ولی اگر مجموع جهان را در نظر بگریم دیگر برای ان ظرف و مکانی وجود ندارد، بلکه آفرینش خود این جهان سازنده جای خود نیز هست، نه انیکه قبلا جای فارغی و فضای لامتناهی وجود داشت، سپس خدا این جهان را در دل آن فضا آفرید.
در اینجا گفتاری است که از کاشف «نظریه نسبیت» (نسبیت فیزیکی نه فلسفی) نقل شده است می گویند وی معتقد به گسترش و فزونی ماده بود و اینکه جهان پیوسته در حال بزرگ شدن است وقتی از او سوال شد این گسترش برای خود جایگاهی لازم دارد وی در پاسخ گفت جهان با گسترش خود مکان خود را نیز می سازد و نیاز به مکان قبلی ندارد. عین این بیان درباره بهشت و دوزخ حاکم است، زیرا اگر بهشت و دوزخ برای خود جهان مستقل و جدا از آسمانها و زمین باشند، سوال از محل و مکان آن کاملا غیرمنطقی است.
البته این سخن نه به این معنی است که بهشت و دوزخ وجود مثالی و خیالی دارند تا سوال از جایگاه از آنها ساقط باشد، بلکه ما در عین تصدیق به «معاد عنصری» و به اصطلاح امروز «معاد مادی»، دو جهان مستقل فرض می کنیم که هرکدام برای خود احکام قوانین و اوضاع و نسبتهائی دارند و هرگز یکی در دل دیگری نیست.