گروهی از مشرکین تصور می کردند که محور پاداش، عمل نیک است، از هر فاعلی که سر بزند. و از این جهت، به هنگام تعمیر «مسجدالحرام» در انتظار پاداش بودند. قرآن در پاسخ آنان یادآور می شود که در مسأله پاداش، علاوه بر زیبا بودن عمل، ایمان به خدا نیز شرط است، و در حقیقت علاوه بر زیبایی فعل، زیبایی فاعل از نظر روح و اندیشه نیز مشروط به خاطر شرک ورزیدنشان بی فایده است، چنانکه می فرماید: «ما کان للمشرکین أن یعمروا مساجد الله شاهدین على أنفسهم بالکفر؛ مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند، با اینکه صریحا به کفر خود گواهى مى دهند.» گواهى آنها بر کفر خودشان هم از لا به لاى سخنانشان آشکار است، و هم از لا به لاى اعمالشان و حتى طرز عبادت و مراسم حجشان نیز گواه این موضوع است. سپس به دلیل و فلسفه این حکم اشاره کرده مى گوید:«أولئک حبطت أعمالهم؛ اینها به خاطر نداشتن ایمان، اعمالشان نابود مى شود و بر باد مى رود، و در پیشگاه خدا کمترین وزن و قیمتى ندارد.» و به همین دلیل «و فی النار هم خالدون؛ آنها جاودانه در آتش دوزخ باقى مى مانند.» (توبه/ 17)
جمله "ما کان للمشرکین" حق و ملک را نفى مى کند، چون حرف لام براى افاده ملک و حق است، و کلمه "کان" که گذشته را مى رساند افاده مى کند که مشرکین موجبات داشتن چنین حقى را از سابق واجد نبودند که خانه خدا را تعمیر و مرمت و یا زیارت کنند، هم چنان که این کلمه در آیه «ما کان لنبی أن یکون له أسرى؛ هيچ پيامبرى را سزاوار نيست كه [براى اخذ سربها از دشمنان] اسيرانى بگيرد.» (انفال/ 67) و آیه «و ما کان لنبی أن یغل؛ هيچ پيامبرى را نسزد كه خيانت ورزد.» (آل عمران/ 161) نیز همین معنا را افاده مى کند. و در جمله «شاهدین على أنفسهم بالکفر» مقصود از شهادت، اداى آن است، و اداى شهادت همان اعتراف است، حال یا اعتراف قولى، مانند کسى که به زبان خود اعتراف کند به اینکه کافر است، و یا اعتراف فعلى، مانند کسى که بت مى پرستد، و بر کفر درونیش تظاهر مى نماید، همه اینها شهادت دادن، و ملاک در همه واحد است. پس معناى آیه این است که: جایز و حق نیست که مشرکین نواحى فرسوده مسجد الحرام را تعمیر کنند، مانند سایر مساجد خدا، با اینکه خود معترف به اینند که کافرند، چون قول و فعلشان بر آن دلالت مى کند.
حبط به معناى بطلان عمل صالح و سقوط آن از تأثیر در سعادت فاعل آن است حبط و بطلان از حالات و عوارض اعمال عبادى و هرگونه کارهاى خیر و ذى نفع است و از جمله آثار ایمان عمل نیک است و در پرتو آن باقى مانده و قائم به آن است و در قیامت نیز به صورت نعمت جاودان درمى آید. بر این اساس عمل نیک چه عبادى باشد و یا قربى که نفع آن عمومى است چنانچه فاعل آن کافر و یا مرتد شود آن عمل صالح از تأثیر ساقط شده هم چنانکه ایمان سبب می شود اعمال نیک که در حال کفر از او صادر شده حیات تازه اى به آن اعمال دمیده شود و سبب سعادت فاعل آن گردد.
به عبارت دیگر تأثیر و رشد هریک از اعمال نیک و قبولى آنها بر محور ایمان و تقوى دور می زند از این رو اعمال عبادى و یا قربى اهل ایمان بطور اقتضاء مؤثر در سعادت فاعل آنها بوده و در صورتى که ایمان تا آخرین ساعات زندگى ادامه بیابد آنگاه به خواست پروردگار به طور حتم سبب سعادت فاعل خواهد بود. و مفاد «إنما یتقبل الله من المتقین» نیز همین است هرگونه عمل قربى اهل ایمان بدان جهت مورد قبول و داراى حیات و اثر است که از پرتو ایمان باشد و هر عمل شایسته از آن نظر مورد قبول است که ایمان فاعل آن مورد قبول باشد عمل نیک و رفتار شایسته در صورتى اثر آن نیک و درخشان است که از فاعل لایق سرزند و پرتوى از او باشد زیرا بدیهى است فعل داراى دو جنبه است.
1- صلاح و یا فساد ذاتى که بر فعل مترتب می شود.
2- صلاح و یا فسادى که به لحاظ صدور از فاعل بر آن عارض می شود و عمل نیک و آثار آن در صورتى شایسته است که صدور آن نیز شایسته و فاعل آن لایق باشد و هر عمل صالح که از شخص محروم و نالایق سرزند مقرون به قبح فاعلى است اثر آن نیز بیهوده و باطل خواهد بود زیرا از ظلمت محض هرگز نشاید که آثارى درخشان و شعاعى تابان به ظهور رسد.
هیچ عمل لغو و بى فایده اى در دین تشریع نشده و جواز هر عملى منوط به این است که خداوند به فاعلش حق داده باشد. پس منظور از جمله اولى بیان بطلان اثر و برداشته شدن آن از اعمال آنان است، زیرا هر عملى را که انسان انجام مى دهد به خاطر اثرى است که از آن منظور دارد، و وقتى عمل حبط، و اثر از آن برداشته شود، قهرا مجوزى براى انجام آن نیست، اعمالى هم که جنبه عبادت دارد از قبیل تعمیر مساجد و امثال آن به منظور اثرى که عبارت از سعادت و بهشت است انجام مى شود، و همین عمل وقتى حبط شود دیگر آن اثر را ندارد.
منظور از جمله دومى یعنى جمله ی "فی النار هم خالدون" بیان این جهت است که حالا که به بهشت نمى روند کجا مى روند، و به معناى این است که فرموده باشد: این طائفه از آنجایى که اعمال عبادیشان به بهشت راهبریشان نمى کند، به طور دائم در آتش خواهند بود، و چون اثر سعادت را ندارند در شقاوت ابدى به سر خواهند برد. این جمله شئون وجودى و آثار نکبت بار بت پرستان را بیان نموده و این قسمت از آیه سیرت تیره و ظلمانى آنان را معرفى می نماید که در این جهان از نظر عناد با ساحت ربوبى و خودستائى که بدان خوى گرفته و پیوسته به ناسپاسى خشنود بوده و از هر نسیم رحمت بى بهره بودند هنگام رستاخیز نیز محرومیت آنان از هر رحمت به صورت شعله هاى آتشین ظهور خواهد نمود.
حاصل مضمون این آیه این است که اعمال بندگان وقتى مرضى خداوند و نزد او جاودانه مى ماند که از روى حقیقت ایمان به او و فرستاده اش و همچنین ایمان به روز جزا باشد، و گر نه حبط شده صاحبش را بسوى سعادت رهبرى نخواهد کرد، و معلوم است که از لوازم ایمان حقیقى، انحصار دادن ولایت است به خدا و رسول او.
از این آیه دو اصل لطیف از اصول تشریع استفاده مى شود، یکى اینکه به طور کلى عمل جایز (البته جواز به معناى اعم، که شامل واجبات و مستحبات و مباحات مى شود) آن عملى است که داراى اثر مفیدى براى فاعلش باشد، پس معلوم مى شود هیچ عمل لغوى در دین تشریع نشده، و این اصل مورد تایید عقل و منطبق با ناموس طبیعت نیز هست، زیرا در طبیعت هیچ عملى از هیچ موجودى سرنمى زند مگر اینکه براى فاعلش سودى دارد.
اصل دوم این است که عمل وقتى جایز است که قبلا خداوند به فاعلش حق داده باشد که آن را انجام دهد، و مانع انجام آن نشده باشد. «إنما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر؛ مسجدهاى خدا را کسانى عمارت مى کنند که به خدا و روز قیامت ایمان آورده اند.» (توبه/ 18) از سیاق کلام استفاده مى شود که انحصار مستفاد از کلمه "انما" از قبیل قصر افراد است، گویا شخصى توهم کرده که هم مؤمنین حق دارند مساجد خدا را تعمیر کنند و هم مشرکین، لذا در این آیه حق مزبور را منحصر در مؤمنین کرده است. و لازمه این حصر این است که منظور از جمله "یعمر" انشاء حق و جواز باشد، که آن را به صورت خبر تعبیر کرده، نه اینکه خبر بوده باشد، و این معنا پر واضح است. و اگر جواز تعمیر مساجد و داشتن حق آن را مشروط کرده به داشتن ایمان، به خدا و به روز جزا، و بهمین جهت آن را از کفار که فاقد چنین ایمانى هستند نفى کرده، و خلاصه اگر در این شرط تنها اکتفاء به ایمان به خدا نکرده و ایمان به روز جزا را هم علاوه کرده براى این است که مشرکین خدا را قبول داشتند، و تفاوتشان با مؤمنین صرفنظر از شرک این بود که به روز جزا ایمان نداشتند، لذا حق تعمیر مساجد و جواز آن را منحصر کرد به کسانى که دین آسمانى را پذیرفته باشند.
روی این اساس، مفاد یک رشته از آیاتی روشن می گردد که یادآور می شوند که اگر فرد با ایمان بعدا شرک ورزد، اعمال او حبط می شود، از جمله آنجا که مى فرماید: «ذلک هدى الله یهدی به من یشاء من عباده؛ این هدایت خدا است که به وسیله آن هر کس از بندگانش را بخواهد هدایت و رهبرى مى کند.» یعنى گرچه آنها مردان صالحى بودند و با نیروى عقل و اندیشه و با تمام وجود خود در طریق هدایت گام بر مى داشتند، ولى باز اگر توفیق الهى شامل حال آنها نمى شد و دست پر مهر او، زیر بازوى آنها را نمى گرفت، امکان لغزش درباره همه آنها و هر کس، وجود داشته و دارد.سپس براى اینکه کسى تصور نکند آنها به اجبار در این راه گام گذاشتند و همچنین کسى تصور نکند که خداوند نظر خاص و استثنایى و بى دلیل در مورد آنها داشته است، مى فرماید: «و لو أشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون؛ اگر فرضا این پیامبران با آن همه مقام و موقعیتى که داشتند مشرک مى شدند، تمام اعمالشان بر باد مى رفت.» (انعام/ 88)
یکى از خصوصیات هدایت الهى این است که ضلالت در آن راه نداشته و هیچ وقت سالک را به ضلالت نمى کشاند.
خصوصیت دیگر آن این است که وقتى براى انسان باقى مى ماند که شکرش به جا آورده شود، وگرنه از چنگ انسان مى رود، و آدمى دچار ضلالت مى گردد. آرى، خدا وقتى این هدایت را به کسى روزى کرد چنین نیست که دیگر خودش در آن سلطنت، و دخل و تصرفى نداشته باشد، چون عطایاى خدا بر خلاف عطایاى ما، نعمت مورد عطا را از تحت ملکیت و سلطنت خدا بیرون نمى کند. پس این طور نیست که هدایت بعد از اینکه به دست ما آمد براى ما باقى مانده و خلاصه مال ما باشد، چه اینکه شکرش را به جا بیاوریم و چه نیاوریم. بلکه باقى ماندنش موقوف بر این است که به لوازم توحید و عبودیت عمل شود، و لذا در آخر آیه مورد بحث فرمود: «و لو أشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون؛ اگر فرضا این پیامبران با آن همه مقام و موقعیتى که داشتند مشرک مى شدند، تمام اعمالشان بر باد مى رفت.» و اگر از کفران نعمت هدایت تعبیر به خصوص شرک کرده براى این است که زمینه گفتار، مساله توحید مى باشد.
بعضى خواسته اند از این آیه استنباط نمایند که اگر کسى پس از ایمان مرتد گردید و پس از آن باز به اسلام برگردید اعمال قبل از ارتدادش باطل گردیده بایستى قضاء کند. و بعضى این قول را رد کرده اند و گفته اند آیه مجمل است به دلیل اینکه در سوره بقره آیه 214 فرموده: «و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأولئک حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة؛ از شما کسی که از دینش مرتد گردد پس بمیرد در حالی که کافر باشد چنین کسانى اعمال آنها در دنیا و آخرت باطل گردیده.» از این آیه معلوم می گردد کسى که مرتد گردد و توبه کند و باز گردد فقط اعمالی که در حال ارتداد کرده باطل می گردد نه اعمال قبل از ارتدادش، و بر او است قضاء عملى که در حال ارتداد کرده.
یگانه غرض آفرینش و بهترین نمونه تدبیر پروردگار موهبت صراط مستقیم است و از نظر ارجمندى و علو آن را معرفى نموده به افرادى که پروردگار آنها را برگزیده و به این سمت صراط مستقیم خوانده است. رابطه پروردگار با موجودات فقط به آفرینش است و مراحل سیر آنها در هر لحظه در اثر ایجاد پى در پى است و هر تحولى که بر آنها رخ دهد و هر مرحله از مسیر و رهگذر خود گذر کنند سیرت آن ایجاد است هم چنین سیر به سوى کمال و یا انحطاط بشر نیز در هر لحظه تغییر صورت نفسانى و افاضه صورت دیگرى است و کمال انسانى به آن است که بر طبق عبودیت ذاتى قیام به عبودیت محض و انقیاد خالص نماید هم چنانکه انقیاد در روح قدسى پیامبران استقرار یافته است و به فرض محال که بر قلوب درخشان آنان لحظه اى غفلت سایه افکند و یا تزلزلى از مرز خاطر آنان گذر کند از پرتو ساحت کبریائى بى بهره شده تا آنجا که چه بسا رابطه فضل پى در پى نیز از آنان گسیخته شود و در زمره بیگانگان در آیند و رنجهاى آنان بیهوده گردد. و مفاد جمله شرطیه بیان ملازمه میان شرط و جزاء است ولى تحقق شرط را در بر ندارد و نیروى عصمت که پروردگار به آنان موهبت فرموده به طور حتم از هر گونه لغزش آنها را تضمین نموده است.
حبط عمل نیکی شرک توحید نتیجه اعمال انسان جهان بینی اسلامی قرآن