سویق در لغت به معنای آرد می باشد اما در اصطلاح به گندم یا جویی که سرخ شده و سپس کوبیده شود و با شیر یا روغن یا عسل مخلوط گردد سویق می گویند که این غذایی برای مسافران و افراد در حال سفر بوده. اما علت این جنگ نذری بود که ابوسفیان کرده بود؛ چنانچه گذشت جنگ بدر بیشتر قریش را داغدار و مصیبت زده نمود، و از آن جمه ابوسفیان نیز داغدار یک پسر بوده و پسر دیگرش اسیر شده و نفراتی از اقوامش نیز به قتل رسیده یا اسیر شده بودند؛ و با توجه به اینکه خود را از رؤسای قریش می دانست تحمل این شکست برایش دشوار می نمود. فلذا پس از جنگ بدر نذر کرده و قسم خورد که تا انتقام خود را از پیغمبر نگیرد با زنانش همبستر نشود و بدنش را نشوید و خود را به شیوه همیشگی نیاراسته و بر گیسوان خود روغن و عطر نساید. این سوگند را در جمع و در برابر همه خورد اما به زودی پشیمان شد و از آنجا که مردی لذت پرست و زن باره بود خود را در تنگنایی سخت می دید. زنانش نیز که هند و مادر حنظله و... بودند، اجازه عبور از آستانه خوابگاهشان را به او نمی دادند و از اینکه مرد پرادعا در جنگ بدر شرکت نداشت و فقط در پشت جنگ و جبه لاف گزاف می بافت ناراحت و عصبی بودند.
مدتی گذشت ابوسفیان شرایط را بسیار اسفناک یافته در صدد حمله و عمل به نذر خود برآمد. حدود دویست نفر را آماده جنگ کرده و در ماده ذی حجه به قصد مدینه خارج شد، تا مکانی به نام ثیب در نزدیکی مدینه پیش رفت اما سواران خود را از آن جا پیش تر نبرد و همانجا فرود آورد، شبانه به قلعه بنی نضیر و به خانه حیی ابن اخطب رفت تا با او دیدار کند و در مورد حمله خود به مدینه مشورت نماید. اما چون حیی ابن اخطب خبر سواران او را شنیده بود از باز کردن درب ترسید، زیرا با رسول اکرم (ص) و مسلمین، پیمان همکاری داشت (این گروه از یهودیان به سبب پیمانی که با مسلمین داشتند حق همکاری و دوستی با دشمنان اسلام را نداشته و نیز نباید با هیچ مهاجمی علیه مدینه همکاری می کردند) ابوسفیان با ناامید شدن از حیی ابن اخطب به در خانه سلام ابن مشکم -یکی دیگر از بزرگان یهود و خزانه دار ایشان- رفته و اجازه ورود خواست. سلام در را گشوده و با آغوش باز از ابوسفیان پذیرایی نمود. او با در اختیار گذاشتن اطلاعات لازم، کمک بزرگی به ابوسفیان کرده و او را به حمله ترغیب نمود.
پیش از آنکه سحر فرا رسد ابوسفیان از خانه سلام ابن مشکم بیرون آمده و به سپاه خود پیوست. می خواست به مدینه شبیخون بزند اما ترس از مسلمین و هیبت مؤمنین مانع این کار می شد لاجرم به سواران خود دستور داد به اطراف مدینه رفته و در آن حوالی تاخت و تاز کنند تا در دل مردم رعب و وحشت ایجاد شود. سپاه وی حمله کرده و پیش تاختند تا اینکه به عریض -یکی از نخلستانهای اطراف مدینه- رسیدند، آنجا قسمتی از نخلستان را آتش زده و به یورش خود ادامه دادند، پس از کمی تاختن، دو تن از کشاورزان مدینه را که در کشتزار خویش مشغول بوده و بخاطر سرکشی به آب و زمین و مراقبت از محصول خود به شهر بازنگشته بودند، دیدند، آن دو از انصار مدینه بوده و اسلحه به همراه نداشتند، در این هنگام سواران به دستور ابوسفیان به دو فرد مذکور حمله کرده و آن دو را کشتند؛ دو خانه روستایی خالی از سکنه نیز در آن حوالی بود که آنها را نیز به آتش کشیدند و خلاصه برای ادای نذر ابوسفیان حمله نمادین اما احمقانه و مضحکی داشتند و پیش از بالا آمدن آفتاب و رسیدن خبر به گروه مسلمین به شهر خود بازگشتند. وقتی این خبر به رسول اکرم (ص) رسید ایشان بی درنگ به مسلمانان دستور خروج داده و خود پیشاپیش ایشان خارج شد. گروه دشمن هنوز به مکه نرسیده بود اما به سرعت می تاخت و برای سبکبار شدن اسبان کیسه های توشه سفر را که عبارت از سویق بود به زمین می ریخت و از این جهت این غزوه را غزوه سویق نامیدند.
و در هر صورت، پیامبر اکرم (ص) تا قرقره الکدر -در چهار منزلی مدینه- دشمن را تعقیب کرد اما چون به ایشان نرسید بازگشته و به سوی مدینه حرکت نمود این بار نیز ابوسفیان جان به سلامت برده و زیرکی اش به دادش رسید و با این شبیخون مضحکانه به نذر و عهد خود وفا نمود و مجددا به آغوش زنانش بازگشت! وقتی سپاه اسلام به مدینه رسید، مسلمین همراه پیامبر (ص) از وی پرسیدند: «آیا امید می رود این اقدام ما نیز جنگی به حساب آید؟» حضرت فرمود: آری.