ورود سران بنی نضیر به مکه:
وقتی سران بنی نضیر به مکه وارد شدند، چهل تن از بزرگان قریش به رهبری ابوسفیان در اطراف کعبه جمع شده و در آنجا با بنی نضیر علیه مسلمین پیمان سیاسی نظامی منعقد نمودند و سپس به مدینه بازگشتند. پیامبر اکرم (ص) از طریق جبرئیل امین، از این پیمان آگاه شده و طبق نظر کسانی که قتل کعب ابن اشرف را در این برهه زمانی می دانند جبرئیل به رسول الله (ص) ابلاغ می کند که کعب را بکشد. پیامبر (ص) به قلعه بنی نضیر می رود: سبب رفتن پیامبر (ص) به قلعه بنی نضیر آن بود که: در واقعه بئر معونه، عمرو ابن امیه، در راه بازگشت به مدینه دو تن از هم پیمانان بنی سلیم (قاتلان دوستان خود) را می بیند و به قصد انتقام، هر دوی آنها را می کشد و حال آنکه دو فرد مذکور از رسول الله (ص) امان گرفته و تحت تامین دولت اسلامی اند و عمرو از این مسئله بی اطلاع است از این رو پیامبر (ص) مجبور می شود خون بهای آن دو را بپردازد»، به همین منظور طبق قراری که با یهود بنی نضیر داشت به همراه تنی چند از یاران خود به قلعه بنی نضیر می رود تا از ایشان کمک مالی بگیرد. وقتی داخل قلعه می شوند پیامبر (ص) به دیوار قلعه تکیه می کند، در این هنگام عده ای از بنی نضیر به بهانه غذا یا پول آوردن از مجلس خارج شده و با هم می گویند: شما هرگز فرصتی مناسب تر از این برای قتل محمد نخواهید یافت پس عجله کنید و کار را یکسره سازید خوب است مردی بالای دیوار قلعه رفته و از آنجا سنگی بر سر محمد که بر دیوار تکیه کرده است بیاندازد بدین ترتیب می توانیم بگوییم افتادن سنگ دیوار قلعه اتفاقی بوده و مقصر شناخته نشویم» در میان یهودیان فردی بنام «سلام ابن مشکم» با این طرح مخالفت کرده و می گوید: «شاید خدای محمد او را از این نقشه باخبر کند آنگاه ما درمانده شده و در مشکل بزرگی واقع می شویم». سخنان «سلام» کارگر نیافتاده و بنی نضیر بر تصمیم خود پافشاری می کند. پس فردی بنام «عمرو ابن جحاش» این ماموریت را به عهده گرفته و می رود تا نقشه را اجرائی کند. در آن سو همزمان با این سخنان، جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شده و او را از تصمیم یهودیان اگاه می سازد، حضرت بدون آنکه سخن بگوید به سرعت مکان خود را تغییر داده و از قلعه خارج می شود. مدتی می گذرد، همراهان پیامبر (ص) که در قلعه منتظر بازگشت اویند نگران شده و در جستجوی او از قلعه بیرون می روند. در راه به شخصی برمی خورند که از مدینه می آید، از او سراغ رسول الله (ص) را گرفته- و می پرسند: «پیامبر (ص) را ندیدی؟» می گوید: «هنگامی که از مدینه خارج می شدم او به مدینه وارد می شد». اصحاب با شنیدن این خبر آسوده خاطر شده و به مدینه بازمی گردند.
پاسخ مسلمین در برابر توطئه بنی نضیر:
رسول الله (ص) پس از بازگشت به مدینه، مردم را جمع کرده و ایشان را از توطئه بنی نضیر آگاه می سازد. سپس «محمد ابن مسلمه» را به سوی بنی نضیر می فرستد تا به ایشان بگوید: «ای گروه بنی نضیر شما پیمان شکنی کرده و از در مکه و حیله درآمدید و نقشه قتل مرا کشیدید، اینک «ده» روز وقت دارید تا این سرزمین را ترک کنید و از آن پس اگر در اینجا بمانید کشته خواهید شد». محمد ابن مسلمه پیام حضرت را به ایشان می رساند، آنها نیز که در خود، تاب مقاومت نمی بینند تصمیم بر فرار گرفته و آماده رفتن می شوند. در این هنگام «عبدالله ابن ابی» به سوی بنی نضیر پیام می فرستد که: «از جای خود حرکت نکنید، ما دو هزار نفر بوده و همگی آماده دفاع از شما هستیم و هرگز شما را تسلیم محمد نخواهیم کرد، در ضمن یهودیان بنی قریظه نیز به پشتیبانی شما برخاسته و شما را یاری خواهند کرد». بنی نضیر فریب این وعده را خورده و نه تنها کوچ نمی کنند بلکه آماده جنگ هم می شوند. با فرا رسیدن موعد معین رسول الله (ص) پس از اطلاع از وضعیت بنی نضیر سپاه منظمی تشکیل داده و به تجهیز افراد خود می پردازد (طبق نقل برخی مورخین، قتل کعب ابن اشرف در این زمان و پیش از لشکرکشی مسلمین به سوی بنی نضیر صورت گرفته است. از نظر ایشان پیامبر (ص) قبل از لشکرکشی به قلعه بنی نضیر، به محمد ابن مسلمه دستور می دهد کار کعب ابن اشرف را یکسره کند، او نیز به همراه چهار تن از مسلمین به قلعه بنی نضیر رفته و کعب را به قتل می رساند)...