بازگشت سپاه اسلام به مدینه
صبح هنگام بود که رسول الله (ص) با اطلاع یافتن از بازگشت سپاه شرک به مسلمین اجازه داد تا به مدینه بازگردند. وقتی مسلمانان این خبر را شنیدند با سرعت هر چه تمام تر و با خوشحالی زیاد به سوی منازلشان به راه افتادند، شتاب مسلمین در بازگشت به خانه هایشان آنقدر زیاد بود که پیامبر اکرم را نگران کرد. نگرانی حضرت (ص) از این بود که نکند بنی قریظه از عجله مسلمین در مراجعتشان به مدینه مطلع شده و این خبر را که حاکی از بی میلی سپاه اسلام به ادامه جنگ بود به سمع قریش و یارانش برساند و از این جهت خطری مسلمین را تهدید کند فلذا شخصی را مامور سامت تا به دنبال اصحاب رفته و به آنها بگوید بازگردند. مامور رسول الله (ص) به دنبال اصحاب رفته و آنها را صدا زد اما متاسفانه کسی یا جز اندکی بازنگشتند و پیامبر اکرم (ص) امیرالمومنین علی (ع) و احیانا سلمان و تنها ماند البته به حمد الهی این بار دیگر ماجرای احد تکرار نشد و مدتی بعد پیامبر اکرم (ص) صحیح و سالم و به همراه شخص یا اشخاصی که با او مانده بودند به سوی مدینه حرکت کرد. حضرت (ع) وقتی خورشید طلوع کرده بود داخل مدینه شد؛ این مراجعت حدودا بیست و سوم ماه ذیقعده سال پنجم هجری رخ داد.
ماجرای مغیره ابن ابی عاص
گفته شده است مغیره ابن ابی عاص همان کسی که در جنگ احد دندانهای پیشین رسول الله (ص) شکافنده و بنا به قولی قاتل حمزه نیز او بود پس از بازگشت سپاه قریش در جنگ خندق به علت آنکه خواب مانده بود در پشت خندق تنها ماند. صبح هنگام از ترس اینکه بدست گروه گشت مسلمین دستگیر شود به در خانه عثمان رفته و از او پناه می خواهد. عثمان به وی پناه داده و از او پذیرایی می کند در این بین چون همسر عثمان که ربیبه پیامبر (ص) بود از ماجرای شکسته شدن دندان پیامبر (ص) و قتل حمزه بنا به قولی بدست مغیره ابن ابی العاص آگاه شده و دانست که مغیره این اعمال را انجام داده است از شدت ناراحتی فریاد زد. عثمان او را ساکت کرده و سپس نزد رسول الله (ص) رفت تا برای مغیره امان نامه بگیرد. ظاهرا پیش از این بین عثمان و مغیره رابطه دوستی ای وجود داشته است. پیامبر (ص) امان نمی دهد. عثمان دوباره می رود باز حضرت (ص) امان نمی دهد. در مرتبه سوم بعلت اصرارهای بی جای عثمان حضرت با وجود کراهت شدیدی که داشت تنها تا سه روز مغیره ابن ابی العاص را امان می دهد و در ضمن هر کس را که با و شتر سواری یا زاد و توشه یا پالان یا مشک آب یا... دهد لعن می کند. مورخین گفته اند: عثمان تمام اینها را به مغیره داد!! البته مغیره با وجود کمک های بسیاری که عثمان به او کرده باز نتوانست ظرف آن سه روز از مدینه خارج شود و جبرئیل (ع) مکان او را به پیامبر (ص) اطلاع داد و حضرت (ع) زید ابن حارثه و زبیر ابن عوام را به دنبال او فرستاد تا طبق قرار قبلی اگر در محدوده مدینه باشد او را بکشند. زید و زبیر به راه افتادند و مغیره را در محدوده مدینه یافتند از این رو طبق قرارری که داشتند او را به قتل رساندند وقتی عثمان ازخبر قتل مغیره اطلاع یافت به خانه رفته و همسرش را به جرم اینکه وی مکان اختفای مغیره را به پدرش رسول الله (ص) خبر داده است او را به باد کتک گرفته و هر قدر همسرش قسم خورد که او جای مغیره را به رسول الله (ص) خبر نداده است اما عثمان به قسم های او اعتنا نکرد و آنقدر او را زد تا سرانجام پس از دو روز در اثر همین ضربات بدرود حیات گفت. شبی که این بانوی بزرگوار رحلت کرد عثمان با کنیزش همبستر شده و صبح هنگام وقتی برای تشییع جنازه همسرش آمده بود رسول خدا با دیدن او فرمود: هر که در شب گذشته با زن یا کنیزش همبستر شده است در تشییع جنازه او یعنی ربیبه پیامبر (ص) شرکت نکند (رجوع شود به المستدرک حاکم ج 4 ص 51 از طبع اول ناشر دارالکتب العلمیه بیروت). عثمان اعتنا نکرد تا اینکه حضرت سه بار همین سخن را تکرار فرمود، باز اعتنا نکرد مرتبه چهارم پیامبر (ص) فرمود: آن شخص که گفتم برود و اگر نه با اسمش صدایش خواهم کرد، این بار عثمان از آبرویش ترسیده دست بر شکم خود گذاشت و بر غلامش تکیه کرد آنگاه جلو رفته و به رسول الله (ع) عرض کرد: ای رسول الله (ص) شکم من ناراحت است اگر اجازه بفرمایید به منزل بازگردم. حضرت فرمود: برگرد. آن گاه حضرت فاطمه زهرا (س) و زنان دیگر آمده و بر جنازه او نماز خواندند.
نکات:
1- برخی در نقل خود به جای مغیره ابن ابی عاص معاویه ابن مغیره ابن ابی عاص را ذکر کرده اند و گفته اند این فرد عموی عثمان بوده است.
2- فردی که همسر عثمان بوده و بدین ترتیب در اثر ضربات او به قتل رسیده است یا رقیه دختر رسول الله (ص) بوده است یا ام کلثوم دختر رسول الله (ص) البته اطلاق دختر رسول الله (ص) به این دو بانوی گرامی از باب مجاز است زیرا در حقیقت این دو بزرگوار ربیبه پیامبر بوده اند یعنی فرزند حقیقی او نبودند بلکه در خانه او بزرگ شده بودند.
3- برخی مورخین که شاید اکثر ایشان باشند تاریخ وقوع این حادثه را در سال دوم یا سوم هجری دانسته اند.