اشکالات وارد به روایات منقول از اهل تسنن در مورد ماجرای افک:
اول: از خلال این روایات برمى آید که رسول خدا (ص) درباره عایشه سوء ظن پیدا کرده بود، مثلا یک جاى روایات آمده که حال آن جناب نسبت به عایشه در ایام مرضش تغییر یافته بود، تا آیات تبرئه نازل شد، جاى دیگر آمده که عایشه گفت: بحمد الله نه به حمد تو یعنی رسول خدا (ص)، و در جاى دیگر روایات آمده که وقتى رسول خدا (ص) عایشه را نصیحت مى کرد که اگر واقعا این کار را کرده اى توبه کن، زنى جلو در خانه نشسته بود، عایشه گفت از این زن خجالت نمى کشى که برود و شنیده هاى خود را بازگو کند؟ و معلوم است که این جور حرف زدن با رسول خدا (ص)، که منظور در همه آنها اهانت و اعتراض است وقتى از عایشه سر مى زند که رسول خدا (ص) را در امر خود دچار سوء ظن ببیند، علاوه بر این در روایت عمر تصریح شده که گفت: در قلب رسول خدا (ص) از آنچه مى گفتند سوء ظنى پیدا شده بود. و کوتاه سخن اینکه در دلالت عموم روایات منقول از اهل تسنن بر سوء ظن رسول خدا (ص) نسبت به عایشه جاى هیچ حرفى نیست، و حال آنکه رسول خدا (ص) اجل از این سوء ظن است و چطور نباشد؟ با اینکه خداى تعالى سایر مردم را از این سوء ظن توبیخ نموده و فرموده: «چرا وقتى مؤمنین و مؤمنات این را شنیدند حسن ظن به یکدیگر از خود نشان ندادند، و نگفتند که این افترایى است آشکار؟»، و وقتى حسن ظن به مؤمنین از لوازم ایمان باشد، رسول خدا (ص) سزاوارتر به آن است، و سزاوارتر از اجتناب از سوء ظن است که خود یکى از گناهان مى باشد و مقام نبوت و عصمت الهى او با چنین گناهى نمى سازد.
علاوه بر این قرآن کریم تصریح کرده به اینکه رسول خدا (ص) داراى حسن ظن به مؤمنین است و فرموده: «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو أذن قل أذن خیر لکم، یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین، و رحمة للذین آمنوا منکم، و الذین یؤذون رسول الله لهم عذاب ألیم»؛ «از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند او خوش باور و سر تا پا گوش است، بگو خوش باور بودن او به نفع شما است او ایمان به خدا دارد و مؤمنان را تصدیق مى کند و رحمت است براى کسانى که از شما که ایمان آورده اند، و آنها که فرستاده خدا را آزار مى دهند عذاب دردناکى دارند». (توبه/ 61).
از این هم که بگذریم اصولا اگر بنا باشد گناهانى چون زنا در خانواده پیغمبر (ص) نیز راه پیدا کند، مایه تنفر دلها از او شده و دعوت او لغو مى گردد، و بر خدا لازم است که خاندان او را از چنین گناهانى حفظ فرماید، و این حجت و دلیل عقلى عفت زنان آن جناب را به حسب واقع ثابت مى کند، و با اینکه عقل همه ما این معنا را درک مى کند، چطور رسول خدا (ص) آن را درک نکرده و نسبت به همسر خود دچار تردید مى شود؟
اشکال دوم: آنچه از روایات بر مى آید این است که داستان افک از روزى که افترا زنندگان، آن جریان را به راه انداختند، تا روزى که به همین جرم تازیانه خوردند، بیش از یک ماه طول کشیده، و با اینکه حکم قذف در اسلام معلوم بوده که هر کس شخصى را قذف کند و شاهد نیاورد باید تازیانه بخورد و شخص متهم تبرئه شود با این حال چرا رسول خدا (ص) بیش از یک ماه حکم خدا را در حق قذف کنندگان جارى نکرد و منتظر وحى ماند تا دستورى در امر عایشه برسد و در نتیجه این مسامحه، قضیه دهان به دهان بگردد و مسافران از اینجا به آنجا بکشانند و کار به جایى برسد که دیگر نتوان آنرا اصلاح کرد؟ مگر آیه شریفه غیر آن حکم ظاهرى چیز زایدى آورد؟ وحیى هم که آمد همان را بیان کرد که آیه قذف بیان کرده بود که مقذوف به حکم ظاهرى شرعى براءت دارد. و اگر بگویى که آیات مربوط به افک چیز زایدى بیان کرد، و آن طهارت واقعى عایشه، و براءت نفس الامرى او است، و آیه قذف این را نمى رسانید، و شاید انتظار رسول خدا (ص) براى همین بوده که آیه اى نازل شود، و بى گناهى عایشه را به حسب واقع بیان کند. در جواب مى گوییم هیچ یک از آیات شانزدگانه افک دلالتى بر براءت واقعى ندارد، تنها حجت عقلیه اى که گذشت که باید خانواده هاى انبیاء از لوث فحشاء پاک باشند آن را افاده مى کند. و اما آیات ده گانه اول، که در آن شائبه اختصاصى هست، روشن ترین آنها در دلالت بر براءت عایشه آیه «لو لا جاؤ علیه بأربعة شهداء، فإذ لم یأتوا بالشهداء فأولئک عند الله هم الکاذبون» است، که در آن استدلال شده بر دروغگویى اصحاب افک، به اینکه شاهد نیاورده اند، و معلوم است که شاهد نیاوردن دلیل بر براءت ظاهرى، یعنى حکم شرعى به براءت است، نه براءت واقعى، چون پر واضح است که بین شاهد نیاوردن و براءت واقعى ذره اى ملازمه نیست. و اما آیاتی که حکم به براءت طیبین و طیبات مى کند، حکم عامى است که در لفظ آن مخصصى نیامده و در نتیجه شامل عموم طیبین و طیبات مى شود و براءتى که اثبات مى کند ،در بین عموم آنان مشترک است، و این نیز واضح است که براءت عموم مقذوفین (البته در قذفى که اقامه شهود نشده باشد) با حکم ظاهرى شرعى مناسب است نه با براءت واقعى.
اشکال سوم: این است که روایات اهل تسنن تصریح مى کنند به اینکه قاذفین، عبدالله بن ابى و مسطح و حسان و حمنه بودند، آن وقت مى گویند:
که رسول خدا (ص) عبدالله بن ابى را دو بار حد زد، ولى مسطح و حسان و حمنه را یک بار، آن گاه تعلیل مى آورند که قذف همه جا یک حد دارد، ولى در خاندان رسول خدا (ص) دو حد و این خود تناقضى است صریح، چون همه نامبردگان مرتکب قذف شده بودند و فرقى در این جهت نداشتند. بنابراین همه باید دو بار حد میخوردند. بله در روایات آمده که عبدالله بن ابى «تولى کبره» یعنى تقصیر عمده گردن او بوده، و لیکن هیچ کس نگفته که صرف این معنا باعث این مى شود که دو حد بر او جارى شود، و عذاب عظیم را در آیه «الذی تولى کبره منهم له عذاب عظیم»، تفسیر به دو حد نکرده اند.
اشکال چهارم: تمام روایات منقول از اهل تسنن درباره افک به عایشه از نظر سلسله سند مشکل دارند زیرا یا مرسل اند یا معلق یا منقطع و یا....و اگر متصل اند ضعیف السند اند و نمی توان به آنها اعتماد کرد.
اشکال پنجم: این روایات از این جهت که مقصر اصلی چه کسی است اختلاف دارند در برخی از آنها عمده تقصیر متوجه عبدالله ابن ابی است در برخی دیگر متوجه حمنه در برخی دیگر متوجه ابن ابی و حسان و مسطح و در برخی دیگر متوجه حسان و مسطح و حمنه و در برخی دیگر گفته شده عمده تقصیر متوجه دو نفر از صحابه است که یکی از قریش بوده و دیگری از انصار و...و این اختلاف سبب ضعف روایات میشود.
***
توجه: ما در بالا تنها به ذکر پنج اشکال از اشکالات وارد به روایات مذکور بسنده نمودیم جهت مشاهده اشکالات دیگر و همچنین مشاهده نظر شیعه در مورد ماجرای افک مراجعه فرمایید به جلد 13 از کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص) نوشته علامه جعفر مرتضی عاملی.