یکی از دستاوردهای وحی، دعوت به کلمه ی توحید و توحید کلمه و تشکیل امت واحد است؛ چنانکه قرآن می فرماید: «أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه؛ دین را استوار و برپا دارید و در آن پراکنده نشوید.» (شوری/ 13) ولی این امر بر مشرکان سنگین آمد و شرک و تبهکاری را بر گرایش به توحید و پرهیزکاری ترجیح دادند و پیرو بتهای هوا و هوس و سنگ و چوب شدند و نخواستند که این دعوت روح بخش را پاسخ مثبت گویند: «کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه؛ بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مى خوانى گران مى آيد.» (شوری/ 13) خداوند نیز فرمود: ای پیامبر! بگذار که اندیشه های باطل، آنها را به بازی بگیرد: «ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون» (انعام/ 91)
منکران وحی در مقام عمل، نه خود به آیات الهی گوش فرا می دادند و نه می گذاشتند دیگران به آن گوش جان بسپرند و می گفتند که به قرآن گوش ندهید و در آشوبگری و یاوه سرایی و بیهوده گویی بکوشید: «و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلکم تغلبون؛ كسانى كه كافر شدند گفتند به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد شايد شما پيروز شويد.» (فصلت/ 26) اینان از منطق هوچی گری و غوغا سالاری بهره می گرفتند و کلاس درس و پند پیامبر را درهم می ریختند و این تصمیم را بهترین مبارزه ی عملی در برابر وحی می دانستند؛ بدین امید که در این کار پیروز شوند: «لعلکم تغلبون» هدف اصلی آنان خاموش کردن نور وحی بود: «یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم؛ مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند.» (صف/ 8) غافل از آن که:
کی شود دریا ز پوز سگ نجس *** کی شود خورشید از پف منطمس
امید واهی آنان این بود که مشتاقان وحی از حریم آن دور گردند و شیفتگان حکم خدا از پیروی دستور الهی فاصله گیرند؛ غافل از آنکه هیچ عاملی توان طرد دلباختگان وحی را ندارد.
کی سرد شود عشق ز آواز ملامت *** هرگز نرمد شیر ز فریاد زنانه
هر گاه این جنگ طلبان، آتش و فتنه ی جنگ را بر میافروختند، خداوند آن را خاموش می کرد: «کلما أوقدوا نارا للحرب أطفأها الله؛ هر بار كه آتشى براى پيكار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت.» (مائده/ 64) گرچه مصداق کامل حرب، همان جنگ نظامی است، لیکن جنگ فرهنگی و سیاسی و...، مشمول ملاک عنوان جامع آن است.
باطل گرایی و یاوه سرایی از دیگر نشانه های منکران وحی است. اینان با شبهات واهی در برابر حق می ایستادند؛ بدان امید که آن را نابود کنند: «و همت کل أمة برسولهم لیأخذوه و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحق فأخذتهم فکیف کان عقاب؛ و هر امتی به دستگیری پیامبرش همت گماشت و به باطل جدال کرد تا حق را از میان بردارد، اما من همه ی آنان را مؤاخذه کردم و گرفتم.» (غافر/ 5) پس، عقوبت من چگونه بود؟ این، همان سنت همیشگی پروردگار است که در کمین مجرمان می نشیند: «إن ربک لبالمرصاد» (فجر/ 14) و غضب خود را برق آسا بر جانشان فرو می نشاند: «الذین یجادلون فی ایات الله بغیر سلطان أتیهم کبر مقتا عند الله و عند الذین امنوا؛ كسانى كه درباره آيات خدا بدون حجتى كه براى آنان آمده باشد مجادله مى كنند [اين ستيزه] در نزد خدا و نزد كسانى كه ايمان آورده اند.» (غافر/ 35) آنان که بی دلیل در آیات خدا جدل می کنند، کارشان نزد خدا و مؤمنان، سخت ناپسند است.
دلیل و برهان را "سلطان" گویند؛ زیرا دلیل عقلی بر خیالات و اوهام و بر هرگونه وسوسه، مسلط است؛ چنانکه بر ادعای بدون برهان نیز مسلط و چیره است و هرگونه پندار واهی را تحت الشعاع خود قرار می دهد. مجادله کنندگان در آیات الهی، نه دلیل عقلی داشتند و نه از دلیل نقلی و وحی آسمانی مدد می گرفتند. کارهایشان را نه عقل تأیید می کرد و نه وحی و نقل معتبر. از این رو، مؤمنان نیز از کردارشان به خشم می آمدند: «کبر مقتا عند الله و عند الذین امنوا» (غافر/ 35) بدیهی است اگر انسان در زندگی اجتماعی و فرهنگی خود از هیچ یک از دو حجت عقل و وحی بهره مند نباشد، راه سومی جز خشم و غضب خداوند وجود ندارد؛ یعنی فرآیند کفر و فریب کاری غضب خداست: «و ما یجادل فی ایات الله إلا الذین کفروا فلا یغررک تقلبهم فی البلاد؛ جز آنهايى كه كفر ورزيدند [كسى] در آيات خدا ستيزه نمى كند پس رفت و آمدشان در شهرها تو را دستخوش فريب نگرداند.» (غافر/ 4) جز کافران در آیات خدا جدال نمی کنند. پس، مبادا کر و فرشان در شهرها تو را فریب دهد. آری، آنان همه محکومند و کیفر تلخ اعمال خود را خواهند دید: «و الذین کفروا أعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمان ماء حتی إذا جاءه لم یجده شیئا؛ و كسانى كه كفر ورزيدند كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه آن را آبى مى پندارد تا چون بدان رسد آن را چيزى نيابد.» (نور/ 39) اعمالشان مانند حرکت شتابزده ی تشنه ای است که در بیابان به دنبال سراب می دود؛ ولی وقتی به آنجا رسید چیزی نمی یابد. او در پایان عمر متوجه می شود که دستش خالی است و آنچه کرده، همه هیچ بوده است. نه به هدف رسید و نه وسیله برگشت دارد؛ در حالی که عطش او همچنان باقی است.
از دیگر نشانه های منکران وحی، تکیه بر امکانات مادی و پیوندهای قومی و عشیره ای و دوستیهای نژادی و قراردادی و سایر امور اعتباری است. ارزیابی ارزشها نزد آنان در همین چهارچوب بررسی می شود و پول و زر و اقتصاد، نقش اول را برعهده دارد و از این منظر، منکران انتظار دارند که دیگران پیروشان شوند؛ زیرا آنان صاحب ملک و ملک و زور و زرند. از این رو، فرعون میگفت: «و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم ألیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی أفلا تبصرون* أم أنا خیر من هذا الذی هو مهین و لا یکاد یبین؛ ای قوم! آیا فرمانروایی مصر و این نهرها که زیر قصر من روان است، از آن من نیست، مگر نمی بینید؟ آیا من بهترم یا این درمانده ای (موسی) که نمی تواند سخن بگوید؟ چرا دستبندهای زرین به او داده نشده است و چرا فرشتگان او را همراهی نمی کنند؟» (زخرف/ 51- 52) «فلولا ألقی علیه أسورة من ذهب أو جاء معه الملائکة مقترنین؛ پس چرا بر او دستبندهايى زرين آويخته نشده يا با او فرشتگانى همراه نيامده اند.» (زخرف/ 53) یعنی از لوازم حکومت حاکم، آن است که مزین به دستبندهای طلا باشد. پس، من (فرعون) که مزین به طلا هستم فرمانروایم و موسی این اصل لازم برای حکومت را ندارد.
دانشهای مادی، وقتی کنار الهیات و علم آخرت قرار گیرد، یکی از آرمانهای اسلام را تأمین می کند؛ اما اگر مستقلا مورد توجه قرار گیرد و از دانش دین جدا شود و آن را انکار کند، نمی تواند شقاوت آفرین باشد؛ بلکه قرآن کریم آن را نشانه ی احساس بی نیازی از وحی که سبب شقاوت است شمرده است: «فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون؛ و چون رسولانشان با دلایل روشن به نزدشان آمدند، به دانش خود دلخوش بودند و به آن بسنده کردند و از وحی اعراض کردند؛ تا آن چیزی که مسخره اش می کردند، آنان را در میان گرفت.» (غافر/ 83) چه بسا انسان به دانش مادی خود، دلخوش دارد و جز آن را علم نداند؛ ولی علمی که او را به مقصد نرساند و در پیشگاه جهان آفرینش خاضع نکند، علم نافع و راستین نیست، بلکه جهل و حجاب است.
6. مسخره ی ارزشها
مسخره ی حق و حقیقت و ارزشهای والا و سرکوبی حق، از دیگر نشانه های منکران وحی است: «و یجادل الذین کفروا بالباطل لیدحضوا به الحق و اتخذوا ایاتی و ما أنذروا هزوا؛ کافران، همواره جدل می کنند که به نیروی باطل، حق را از میان بردارند و آیات من و آنچه را برای هشدار آمده است به مسخره گرفتند.» (کهف/ 56) غافل از این که هرگز حق، سرکوفته به باطل نمی شود؛ چون حق، پر مغز است و باطل، تهی مغز و نابود شونده؛ چنان که قرآن می فرماید: «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق؛ بلکه حق را بر باطل فرومی افکنیم، پس آن را درهم می شکند و به ناگاه نابود می شود.» (انبیاء/ 18)
منکران وحی در جلوگیری از رشد فرهنگ دین از هیچ کوششی دریغ نمی کنند؛ بلکه همه ی تلاش و کوشش خود را به کار می گیرند تا مبادا فرهنگ دینی بالنده شود و سایه ی سعادت را بر سر همگان بگستراند: «و هم ینهون عنه و ینئون عنه و إن یهلکون إلا أنفسهم و ما یشعرون؛ و آنان [مردم را] از آن باز مى دارند و [خود نيز] از آن دورى مى كنند و[لى] جز خويشتن را به هلاكت نمى افكنند و نمى دانند.» (انعام/ 26) نه خود اقدام به پذیرش حق می کنند و نه می گذارند دیگران در تحصیل فضایل اقدام کنند.
چنین آرمان و اندیشه ای در فرهنگ قرآن، مساوی با خودکشی است که در پی آن، چشیدن عذابی بس سخت و دردناک است: «فلنذیقن الذین کفروا عذابا شدیدا؛ قطعا كسانى را كه كافر شده اند عذابى سخت مى چشانيم.» (فصلت/ 27) خلاصه آنکه منکر وحی، هم از قبول حکم خداوند امتناع می کند و هم دیگران را از قبول آن منع می کند؛ یعنی هم نائی است و هم ناهی. نیز منکر وحی، چون حس باور است و عقل و غیب را خرافه می پندارد، از امر به منکر و نهی از معروف دریغ ندارد؛ چنانکه قرآن کریم درباره ی منافقان فرمود: «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف؛ مردان و زنان دو چهره [همانند] يكديگرند به كار ناپسند وا مى دارند و از كار پسنديده باز مى دارند.» (توبه/ 67)
ویژگی های پیامبران وحی انکار کافر باورها در قرآن تاریخ اسلام تفرقه