طبع انسان بر این است که در برابر امر خارق العاده شکست ناپذیر، تسلیم باشد؛ البته ممکن است عده ای هم باشند که از روی عناد و استکباری که دارند، مسلم ترین حقایق را نپذیرند ولی طبع بشر در برابر اعجاز تسلیم و متواضع است و اینکه در جهان کنونی تقریبا چهار میلیارد بشر روی زمین یعنی چهار پنجم مردم جهان نام خداوند را بر زبان جاری می سازند و از وحی و پیامبران الهی سخن می گویند، به برکت همین معجزاتی است که رسولان الهی در طول تاریخ بشریت به جامعه انسانی عرضه کرده اند اگر قرار باشد که چنین عمل خارق العاده ای در دست متنبیان و پیامبر نمایان باشد و مدعیان دروغین نبوت بتوانند معجزه بیاورند، چنین مسئله ای با حکمت حق و لطف او سازگاری ندارد. چگونه ممکن است خدای حکیم به چنین دروغگویان منحرفی اجازه دهد که با اعجاز، مردم را منحرف سازند و به سوی هوسهای پلید خود دعوت کنند ؟در برهانی که امام ششم (ع) برای ضرورت وحی و نبوت اقامه کرده اند، تأکید بر عنایت و حکمت حق نسبت به انسانها شده است.
حضرت می فرمایند: «چون خدای سبحان حکیم است، بندگان خود را در گمراهی رها نمی سازد و برای آنها راهنما و سرپرستی می فرستد که همان نبی است و معجزه الهی در دست اوست. بنابراین، اگر غیر پیامبر هم بتواند معجزه بیاورد و خود را به جای پیامبر راستین بنشاند، این امر با حکمت حق نمی سازد و از این جهت، معجزات الهی نه در گذشته مشابه داشته اند و نه در آینده، مماثلی خواهند داشت. البته متنبی می تواند سحر کند یا از علوم غریبه مدد گیرد، اما دست شیطنت آنان از مخزن غیب الهی کوتاه است؛ زیرا خدای سبحان می فرماید: "و جعلناها رجوما للشیاطین؛ و آنها را مایه ی راندن شیاطین قرار دادیم." (ملک/ 5)»
باید توجه داشت که صاحب اعجاز از علل خفیه اعجاز مدد می گیرد، مقصود از علل خفیه، برخی علل طبیعی مخفی و ناشناخته نیست، بلکه منظور از آن، علل خفیه غیبیه است و آن هم غیبیه نفسی و نه قیاسی. از این جهت، امکان این نخواهد بود که روزی انسان بر اثر پیشرفت علوم بتواند این علل خفیه را بشناسد و در آن صورت صدور معجزه از غیر اولیای الهی امکان پذیر گردد. هیچ انسان نابغه ای نمی تواند با کشف و ابتکار و اختراع، و یا مثلا با استفاده از فرمولهای دقیق ریاضی و فیزیک، علل خفیه و غیبی اعجاز را به دست آورد؛ زیرا در چنین امور غیبی، راهی برای فکر و اندیشه و علم حصولی نیست. تنها راه نیل به آنها، قداست روح و طهارت نفس است که از تهذیب نفس به طریق مشروع حاصل می گردد و مخصوص انبیا و اولیای الهی است.
قرآن و عدم اختصاص معجزه، وحی و الهام به پیامبران
نبوت نه به این است که شخصی معجزه و کرامت داشته باشد، به دلیل اینکه قرآن کریم برای افرادی معجزه و کرامت نقل می کند که اساسا اینها پیغمبر نبوده اند. از نظر قرآن عمل خارق العاده اعم است از اینکه شخص پیغمبر باشد یا نباشد. از جمله همین داستانی که از قرآن نقل کرده اند که در آن، عفریت در جلسه سلیمان گفت که «من آن تخت را مثلا در ظرف دو ساعت می آورم» و آن کسی که علمی از کتاب داشت (و قرآن اسمش را نبرده) گفت «من در یک چشم به هم زدن می آورم.» آنها اساسا پیغمبر نبوده اند. بنابراین قرآن معجزه را اعم می داند ازاینکه شخصی پیغمبر باشد یا نباشد، همچنانکه حتی مسأله الهام و اینکه به کسی از غیب چیزی القاء بشود نیز اعم است از اینکه شخص پیغمبر باشد یا نباشد باز به دلیل اینکه خود قرآن برای افرادی که آنها پیغمبر نیستند این قضایا را نقل می کند مثل داستانهایی که برای حضرت مریم نقل کرده.
مریم مسلما پیغمبر نبوده، قرآن هم هر جا که پیغمبران را اسم برده اسم مریم را به عنوان یک پیغمبر نبرده و حال آنکه قرآن معجزات و خوارق عادات و الهامات و القائاتی برای مریم نقل می کند که حتی پیغمبر زمانش زکریا تعجب می کند و به مریم می گوید: «یا مریم انی لک هذا؛ اینها از کجاست؟» گفت: «هو من عند الله؛ این از جانب خداست.» (آل عمران/ 37) بنابراین اگر ایرادی وارد باشد بر قرآن وارد است نه بر ما، به جهت اینکه قرآن هم معجزه را برای غیر پیغمبران ذکر کرده، قرآن هم وحی و الهام را برای غیر پیغمبران ذکر کرده پیغمبر چیز دیگری است. حساب نبوت حساب خبر باز آوردن است.