اسلام در زبان عربی از ریشه (س-ل-م) که به معنای تسلیم صلح آمیز؛ تسلیم شدن؛ اطاعت و صلح است مشتق گردیده است. این واژه را میتوان با واژهٔ هم ریشه اش در زبان عبری مقایسه کرد. شالوم که از ریشه (شین-لامد-مم) در زبان عبری مشتق گردیده دارای معادل های دیگری در بسیاری از زبان های سامی بوده و به معنای کمال، تکمیل و تندرستی است. از دیگر مشتقات سه حرف (س-ل-م) میتوان موارد زیر را نام برد: سلام به معنای صلح که همچنین به عنوان درود هم است. السلام (آرامش) یکی از ۹۹ نام خدا در قرآن. مسلم، کسی که از اسلام تبعیت میکند؛ کسی خود را به خداوند تسلیم میکند. البته واژه اسلام به معنی سالم بودن و مسلمان به معنای کسی که سالم زندگی میکند هم مطرح میشود. اسلام برای هر فردی با شهادتین آغاز میشود. شهادتین به زبان آوردن دو جملهٔ «لا اله الا الله؛ هیچ خدایی جز الله وجود ندارد» و «محمد رسول الله؛ محمد پیامبر الله است» است. فردی که تصمیم به ایمان آوردن به اسلام را دارد باید این دو جمله را بر زبان آورده و آنها را باور کند. ناگفته پیداست که شخص مورد نظر لزوما باید معنای این دو جمله را بداند و آنها را درک کند، سپس ایمان بیاورد.
هر مکتب پیروان خود را با یک عنوان خاص مشخص میکند. آن تئوری که فی المثل تئوری نژادی است عنوانی که پیروان آن مکتب را مشخص میکند و به اعتبار آن عنوان آنها ما ی خاص میگردند فی المثل سفید پوستی است، هنگامی که پیروان آن مکتب میگویند ما یعنی گروه سفید پوستان. یا تئوری مارکسیستی که تئوری کارگری است پیروان خویش را با عنوان کارگری مشخص میکند و هویت آنها و مشخص آنها کارگری است، ما ی آنها ما ی کارگری است: ما کارگران و زحمتکشان. مذهب مسیح هویت پیروان خود را در پیروی از یک فرد مشخص میکند، گویی پیروان کاری به راه و یا به مقصد ندارند، تمام هویت جمعی آنها این است که مسیح کجاست که آنجا باشند. از جمله خصوصیات اسلام این است که هیچ عنوانی از قبیل عناوین نژادی، طبقاتی، شغلی، محلی، منطقه ای و فردی برای معرفی مکتب خود و پیروان این مکتب نپذیرفته است. پیروان این مکتب با عناوین اعراب، سامیها، فقرا، اغنیا، مستضعفان، سفید پوستان، سیاه پوستان، آسیاییها، شرقیها، غربیها، محمدیها، قرآنیها، اهل قبله و غیره مشخص نمیشوند.
هیچ کدام از عناوین مزبور ملاک ما و ملاک وحدت و هویت واقعی پیروان این مکتب به شمار نمیرود. آنجا که پای هویت مکتب و هویت پیروان او به میان میآید همه آن عناوین محو و نابود میشود فقط یک چیز باقی میماند. چه چیزی؟ یک رابطه، رابطه میان انسان و خدا، یعنی اسلام، تسلیم خدا بودن. امت مسلمان چه امتی است؟ امتی است که تسلیم خداست، تسلیم حقیقت است، تسلیم وحی و الهامی است که از افق حقیقت برای راهنمایی بشر در قلب شایسته ترین افراد طلوع کرده است. پس ما ی مسلمانان و هویت واقعی آنها چیست؟ این دین میخواهد چه وحدتی به آنها ببخشد و چه مارکی روی آنها بزند و زیر چه پرچمی آنها را گرد آورد؟ پاسخ این است: اسلام، تسلیم حقیقت بودن. ملاک وحدتی که هر مکتب برای پیروان خود قائل است راه بسیار خوبی است هم برای شناخت هدفهای آن مکتب و هم برای به دست آوردن دیدگاه آن مکتب درباره انسان و جامعه و تاریخ. روح کفر عبارت است از عناد ورزیدن در مقابل حقیقت.
روایتی هست در کافی از امام باقر (ع) که مضمون آن این است: «کل ما یجر الی الایمان و التسلیم فهو الاسلام و کل ما یجر الی الجحود فهو الکفر؛ هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل حقیقتی قرار میگیرد و تشخیص میدهد که این حقیقت است، تسلیم باشد، این بر میگردد به ایمان، و هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل یک حقیقتی که تشخیص میدهد حقیقت است قرار میگیرد عناد و مخالفت بورزد و انکار بکند، روح کفر است».
امیر مؤمنان على (ع) در گفتارى که در کلمات قصار نهج البلاغه از او نقل شده این حقیقت را ضمن بیان عمیقى روشن فرموده است: «لانسبن الاسلام نسبة لم ینسبها احد قبلى: الاسلام هو التسلیم، و التسلیم هو الیقین، و الیقین هو التصدیق، و التصدیق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل؛ میخواهم اسلام را آن چنان تفسیر کنم که هیچ کس نکرده باشد: اسلام همان تسلیم در برابر حق است، و تسلیم بدون یقین ممکن نیست (زیرا تسلیم بدون یقین، تسلیم کورکورانه است نه عالمانه)، و یقین هم تصدیق است (یعنى تنها علم و دانایى کافى نیست، بلکه به دنبال آن، اعتقاد و تصدیق قلبى لازم است)، و تصدیق همان اقرار است (یعنى کافى نیست که ایمان تنها در منطقه قلب و روح انسان باشد، بلکه با شهامت و قدرت باید آن را اظهار داشت)، و اقرار همان انجام وظیفه است (یعنى اقرار تنها گفتگوى زبانى نیست بلکه تعهد و قبول مسئولیت است)، و انجام مسئولیت همان عمل است (عمل به فرمان خدا و انجام برنامه هاى الهى)، زیرا تعهد و مسئولیت چیزى جز عمل نمیتواند باشد، و آنها که نیروى خود را در گفتگوها، طرحها، جلسات و انجمنها و مانند آن صرف میکنند و فقط حرف میزنند، نه تعهدى را پذیرفته اند و نه مسئولیتى و نه از روح اسلام آگاهى دارند)» «نهج البلاغه، کلمات قصار کلمه 125 و اصول کافى ج 2 ص 45 با کمى تفاوت». این روشنترین تفسیرى است که براى اسلام در تمام جنبه ها میتوان بیان کرد.