این قاعده را صدرالمتالهین مورد بحث قرار داده و از آن در باب بقاء نفس ناطقه پس از فانی شدن بدن استفاده کرده است.
برهان در اثبات قاعده مذکور
مفاد این قاعده عبارت است از یک مطلب بدیهی که عقل آن را به آسانی می پذیرد. یعنی هرگاه یک شیء دارای برخی لوازم ذاتی باشد، نیازمند بودنش به علت وجودی مستلزم این نیست که لوازم ذاتی آن نیز به علت وجودی نیازمند باشد. چنان که در عدد چهار و شکل مثلث مثلا مشاهده می کنیم که هر کدام از آنها دارای لوازم ذاتی می باشد. مانند زوجیت و قابلیت انقسام به متساویین برای عدد چهار، و دارا بودن سه زاویه برای شکل مثلث. ولی نیازمند بودن عدد چهار یا شکل مثلث به یک علت وجودی هرگز مسلزم این نیست که زوجیت برای چهار و دارای سه زاویه بودن برای مثلث نیازمند به علت باشد، زیرا ذاتی بودن در هر شیء ملاک بی نیاز بودن از علت است. صدرالمتالهین در مقام توضیح این قاعده مثالی ذکر می کند که بنابر مشرب قائلین به اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت می توان آن را پذیرفت. آن مثال عبارت است از اینکه وجود معلول همیشه نیازمند به وجود جاعل است. ولی این نیازمند بودن به وجود جاعل هرگز مستلزم این نیست که ماهیت معلول نیز که امری ذاتی و عرضی نسبت به وجود است، نیازمند به جاعل باشد.
کاربرد قاعده مذکور درباب بقاء نفس
اما استفاده ای که وی از این قاعده در باب بقاء نفس ناطقه پس از فانی شدن بدن می کند، به این ترتیب است که نفس را دارای ترقیات و تحولات متعدد می داند. هنگامی که نفس ناطقه در مدارج کمال از عالم خلق به عالم امر رسید و مجرد محض شد، دیگر به بدن نیازمند نیست. زیرا نفس ناطقه «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» است و نیازمند بودن آن به بدن در برخی از مراحل وجود هرگز مستلزم این نیست که در جمیع مراحل وجود به بدن نیازمند باشد. سپس آن را به طفل و رحم و صید و دام مانند کرده و می گوید: همان طور که طفل در مراحل اولیه وجودش به رحم محتاج است، ولی پس از اینکه صید را گرفت، دیگر به دام نیازی ندارد، نفس ناطقه انسانی در مراحل اولیه وجودش به بدن محتاج است، ولی پس از وصول به مقام تجرد از آن بی نیاز می گردد. تذکر این نکته لازم است که این قاعده را باید یکی از فروع قاعده «ذاتی کل شیء لم یکن معللا» دانست.
ذاتی بر چیزی علت بردار نیست.
تحقق ذاتی هر چیزی دلیل بردار نیست.
ذاتی هر چیزی تخلف و تغییر بردار نیست.
این سه قاعده از جمله قواعدی است که در بسیاری از کتب فلسفی مورد استفاده حکما قرار گرفته است و در برخی مسائل به آنها استناد شده است. چنان که ملاحظه می شود این قواعد عبارت از سه قضیه حملیه است که موضوع در همه آنها کلمه «ذاتی» است. اکنون برای شناختن این قواعد، شناخت معنی ذاتی ضروری به نظر میرسد. اگرچه شناختن معنی ذاتی کار آسانی نیست و کسانی که در مقام تعریف معنی ذاتی برآمده اند، کاری جز ذکر آثار و خواص آن انجام نداده اند، بنابراین، جهت شناختن معنی ذاتی و دست یافتن به تعریف آن با یک نوع مشکل، که خالی از غائله دور نیست، مواجه خواهیم شد. زیرا اظهر آثار و اقرب خواص برای امر ذاتی عبارتند از:
1- بی نیازی از سبب یعنی معلل نبودن.
2- بین الثبوت بودن.
3- قابل تخلف و تغییر نبودن.
4- مقدم بودن بر ماهیت ذوالذاتی در تعقل.
و این آثار جز اثر چهارم عبارتند از محمول هایی که در قواعد سه گانه بر موضوعی حمل می شوند که آن موضوع جز کلمه ذاتی چیز دیگری نیست. در این صورت برای شناختن قواعد سه گانه به شناختن معنی ذاتی نیازمندیم و برای شناختن معنی ذاتی همان آثار و خواصی را می شناسیم که در قواعد سه گانه مشاهده می نماییم. چیزی که مشکل را آسان می کند، این است که این گونه تعریف ها، که در مورد شناختن معنی ذاتی یا شناختن قواعد سه گانه به کار می رود، تعریف حقیقی نیست و در نتیجه، معرفت به آنها نیز معرفت واقعی نخواهد بود.
اقسام ذاتی
معمولا کلمه ذاتی به دو معنی اطلاق می شود که یکی را ذاتی باب ایساغوجی و دیگری را ذاتی باب برهان می نامند. ذاتی باب ایساغوجی، که ذاتی در باب کلیات خمس نیز نامیده می شود، عبارت است از چیزی که خارج از شیء نباشد. آنچه خازج از شیء نیست یا همه شیء است یا جزء شیء. و آنچه جزء شیء است یا جزء تمام مشترک است یا جزء تمام مختص. به این ترتیب ذاتی باب ایساغوجی به سه قسم تقسیم می شود که به ترتیب عبارتند از:
1- همه شیء
2- جزء تمام مشترک شیء
3- جزء تمام مختص شیء
اول را نوع، دوم را جنس، سوم را فصل خوانند. اما ذاتی باب برهان عبارت است از چیزی که از نفس ذات شیء انتزاع شود و بر آن حمل گردد. به طوری که در انتزاع آن، جز نفس ذات شیء چیز دیگری دخالت نداشته باشد. مانند امکان که از ذات ممکن انتزاع می شود و بر آن حمل می گردد. نسبت میان ذاتی باب ایساغوجی و ذاتی باب برهان، عموم و خصوص مطلق است. زیرا ذاتی باب ایساغوجی ذاتی باب برهان نیز هست؛ ولی ذاتی باب برهان، ممکن است ذاتی باب ایساغوجی نباشد.
ماهیت مرکب و معنی ذاتیات
امام فخر رازی در مقام بیان ماهیت مرکب و اجزاء آن معنی ذاتی را به تفصیل مورد بحث قرار داده است و از لوازم آن، قاعده «ذاتی کل شیء لم یکن معللا» و قاعده «ذاتی کل شیء بین الثبوت له» را استخراج نموده است. به این ترتیب که می گوید: هر حقیقت مرکب، ناچار از اموری تشکیل می شود که آن امور علل قوام آن حقیقت هستند. علل قوام که اجزاء حقیقت یک شیء می باشند، در ذهن و خارج همواره مقدمند. حال این تقدم که در اجزاء یک ماهیت است، اگر در ذهن باشد، دارای یک نوع از لوازم است و اگر در خارج باشد، دارای نوعی دیگر از لوازم است. هنگامی که تقدم اجزاء یک حقیقت بر آن حقیت در ذهن باشد، لازمه اش این است که آن اجزاء برای ماهیت بین الثبوت باشند؛ زیرا معنی بین الثبوت بودن چیزی برای یک شیء آن است که انفکاک شیء از آن در ذهن محال باشد و چیزی که علم به آن قبل از شیء، لازم و ضروری است، چگونه ممکن است بین الثبوت نباشد؟
اما هنگامی که تقدم اجزای یک حقیقت بر آن حقیقت در خارج باشد، لازمه اش این است که به هیچ وجه نیازمند به سبب نباشد. زیرا تحقق ماهیت متاخر از اجزاء است و هنگامی که ماهیت تحقق می یابد، معلوم می شود که قبل از آن اجزاء تحقق داشته اند و چیزی که قبلا تحقق داشته، برای تحقق به چیزی دیگر نیازمند نخواهد شد و این بی نیازی از علت همان معنی است که در قاعده «ذاتی کل شیء لم یکن معللا» بیان شده است. خلاصه تقریر امام فخررازی این است که اگر تقدم اجزاء ماهیت را، که علل قوام آن هستند، در ذهن بدانیم لازمه اش پیدایش قاعده «ذاتی کل شیء بین الثبوت له» می باشد و اگر تقدم اجزاء ماهیت را در خارج بررسی نماییم، لازمه اش پیدایش قاعده «ذاتی کل شیء لم یکن معللا» خواهد بود.