از نظر دین اسلام و تمام ادیان حقیقی خداوند این جهان را به منظور هدفی خاص آفریده است، حال سوال این است که هدف از آفرینش چیست؟ این مسأله ممکن است به دو صورت مطرح شود:
1- هدف از آفرینش مجموعه «جهان هستی» چیست؟
2- هدف از آفرینش «نوع انسانی» چیست؟
این که بگوییم: تمام نظام هستی برای انسان آفریده شده است، امری دشوار می نماید، زیرا این ادعا به اثبات دو اصل نیازمند است:
الف- انسان را اشرف و اکمل تمام موجودات بدانیم.
ب- ارتباط تمام اجزاء جهان هستی را با انسان، به عنوان ارتباط «وسیله» با «هدف» اثبات کنیم.
به هر حال، به نظر می رسد اثبات هر دو اصل از جنبه علمی و منطقی برای ما بسیار دشوار است. در جهان هستی میلیاردها موجود به جریان حیات خود ادامه می دهند، از کهکشان های غول پیکر گرفته تا کوچک ترین ذرات. هر چند همه آنها به هم پیوسته و با یکدیگر هماهنگ می باشند، ولی اثبات این که ارتباط همه موجودات با انسان، ارتباط وسیله به هدف می باشد، به صورت منطقی قابل اثبات نیست، زیرا وجود مجموعه ای بزرگ با اجزای هماهنگ، دلیلی بر یگانگی هدف نیست، بلکه ممکن است ده ها یا صدها محصول مختلف را بتوان از آن استنتاج کرد.
از طرف دیگر، اشرف و اکمل بودن موجود انسانی به کلی مورد تردید است، زیرا اگر مقصود، شرافت و کمال از حیث آفرینش وجودی اوست، در حالی که ما با یک میلیاردم از مجموعه جهان با عظمت در تماس نبوده ایم، چگونه می توانیم حکمی جزمی و قاطعانه صادر کنیم که: آری، انسان از حیث خلقت، کاملترین موجودات است؟
مضمون آیات زیر، به صورت صریح، کاملترین موجود بودن انسان را در میان تمام موجودات نفی می کند:
«لخلق السماوات و الارض اکبر من خلق الناس و لکن اکثر الناس لا یعلمون؛ به درستی که البته آفرینش آسمان ها و زمین، از آفرینش مردمان با عظمت تر است، ولی اکثر انسان ها نمی دانند.» (غافر/ 57)
«اانتم اشد خلقا ام السماء بناها؛ از حیث خلقت، آیا شما با عظمت ترید، یا آسمان هایی که او آن را بنا کرده است؟» (نازعات/ 27)
«اولم یروا ان الله الذی خلق السماوات و الارض و لم یعی بخلقهن بقادر علی ان یحیی الموتی؛ آیا آن ها نمی بینند خداوندی که آسمان ها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها ناتوان نبوده، قادر است مرده را نیز زنده کند؟» (احقاف/ 23)
این هر سه آیه، دلالت می کند که خلقت آسمان ها و زمین باعظمت تر از خلقت انسان است، زیرا مقصود از کلمه «اکبر» و «اشد» در دو آیه اول، بدون شک؛ مفهوم لغوی آن ها (مفهوم کمیت) نیست، زیرا میلیون ها موجود در روی زمین از حیث کمیت بزرگ تر هستند، چه در جهان حیوانات و چه در نباتات و چه در جمادات پس اگر مقصود زیادی کمیت باشد، موجودات زمینی که محسوس تر است، برای تنبه انسان سزاوارتر هستند. هم چنین، اگر مقصود از «شدت» در آیه دوم، استحکام و مقاومت فیزیکی باشد، بسیاری از عناصر مثل چدن، آهن، فولاد و.. بیش تر قابل طرح هستند. بنابراین، بدون شک مقصود از «اکبر» و «اشد»، عظمت موجودیت آن هاست که مورد نظر خداوند متعال بوده است.
استدلال آیه سوم چنین است: خداوندی که بدون داشتن ناتوانی، آسمان ها و زمین را آفریده، توانایی زنده ساختن مردگان را نیز دارد، و زنده کردن مردگان به جهت بقای روح، آفرینش ابتدایی نیست. این آیه شریفه نیز به مضمونی که بیان کردیم، اشاره می کند، زیرا ترکیب روح با کالبد مادی است که بسیار با عظمت جلوه می کند. به هر حال، آیه اخیر نیاز به تأمل و تدبر بیشتری دارد. اما آیه ای که درباره خلقت انسان می فرماید: فتبارک الله احسن الخالقین، هیچ دلالتی به این ندارد. که خلقت انسانی با عظمت تر از خلقت سایر مخلوقات است. زیرا آیه می فرماید: این موجود، فی نفسه دارای حقیقتی بسیار عالی و با عظمت می باشد و چنین خلقتی، ساخته دست احسن الخالقین است. اما این که عالی تر و با عظمت تر از آن موجودی را نساخته است، این آیه هرگز متضمن آن نیست. هم چنین، از این قبیل است آیه ای که می گوید: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم؛ قطعا ما انسان را در بهترین ترکیب (نیکوترین اعضاء و اجزاء) برپا دارنده آفریدیم.» (تین/ 4)
اما آیه ای که به اشرف و افضل بودن انسان از تمامی مخلوقات دلالت دارد، آیه زیر است: «ولقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ ما قطعا فرزندان آدم را اکرام نموده و آنان را در خشکی و دریا (برای کارو کوشش) به حرکت در آوردیم و از مواد پاکیزه به آنان روزی داده و آنان را بر عده فراوانی از آنچه خلق کردیم برتری دادیم برتری دادنی.» (اسراء/ 70)
همان گونه که از نص آیه بر می آید، اثبات برتری اولاد آدم بر عده زیادی از موجودات است، نه بر همه آفریده ها. بنابراین، نمی توان گفت: هدف مطلق جهان هستی، انسان بوده است، زیرا موجود باعظمت تر و شریف تر هرگز نمی تواند وسیله موجود پست تر از خودش باشد.
نتیجه اینکه: ممکن است هر دسته از موجودات عالیه، دارای هدفی نسبی باشند، هرچند به ضمیمه سایر اجزای جهان، در یک مجموعه هماهنگ شرکت داشته باشند.
اصل تشخیص هدف نسبی در هر یک از موجودات جهان خصوصا در جانداران امری روشن است. زیرا هدف های نسبی که در زندگی خود حیوانات و هم چنین در اعضای آن ها وجود دارد، می تواند از جنبه علمی مورد قبول همگان باشد. در پدیده های بی جان نیز وجود هدف های نسبی (مانند جانداران) روشن نیست، بلکه در آن پدیده های تنها هماهنگی و نظام مندی به صورت کامل مشهود است، و چون تشخیص هدف پس از تمایز وسایل و نتایجی که به عنوان هدف ایجاد می شوند، صورت خواهد گرفت، و از طرفی ما در میان پدیده های جهان طبیعت تنها تحلیل و ترکیبی را مشاهده می کنیم، بنابراین اثبات این که: آیا جنبه تحلیلی موجودات، وسیله حالت ترکیبی آنهاست، یا جنبه ترکیبی آنها وسیله تحلیل می باشد، امری مشکل است.
مطلب قابل قبول این است: بدان جهت که در حقیقت تحلیل، معدوم شدن ترکیب(که جنبه وجودی دارد) تضمین شده است، از این رو ترکیب را «هدف» و تحلیل را «وسیله» قرار دادن، مناسب تر به نظر می رسد.
به عبارت روشن تر: خزان یافتن و زرد شدن برگ و ضایع شدن گل و میوه در بالای شاخه درخت، از جنبه فلسفی نمی تواند هدف محسوب شود، ولی زرد شدن و ضایع گشتن گل و میوه (که در حقیقت تحلیل رفتن اجزای ترکیب دهنده است) می تواند وسیله ترکیب یک پدیده دیگر قرار بگیرد.
کوتاه سخن این که: در دو بال جریان طبیعت (تحلیل و ترکیب)، هدف قرار گرفتن ترکیب از جنبه تعقلی و فلسفی مناسب تر است. اکنون این اعتراض بیان می شود که: آیا تحلیل انجام می گیرد تا ترکیب به دست آید، چنان که وسیله ای ر اتخاذ می کنیم تا به هدفی برسیم؟ یا تحلیل صورت می گیرد و ترکیبی شروع می شود، چنان که آتش سبب به وجود آمدن احتراق می گردد؟ در پاسخ این سوال می گوییم: جنبه آزمایش حسی جریان پدیده ها در عالم بی جان، به صراحت و همپای جریان جانداران در اصل وسیله و هدف نیست. یک مجموعه سیستماتیک که نتواند به خودی خود ایجادشود، به یک ایجاد کننده ذی شعور نیازمند است. بنابراین، چنین مجموعه سیستماتیکی را نمی توان بی هدف تلقی کرد، اگر چه هدف مشخص آن را نتوان درک نمود. مسلم است که اگر یک انسان عاقل به یک کارخانه سیستماتیک وارد شده و محصول مشخص آن را نبیند، هر چند جریان اجزای آن دستگاه برای او صرفا جنبه مکانیکی داشته باشد، باز نمی تواند از اصل هدف منصرف شود، زیرا می داند: محال است آن تنظیم و هماهنگی در میان اجزاء و روابط آن ماشین، به منظور ایجاد هدف صورت نگرفته باشد.
هدف نهایی آفرینش انسان
این هدف اصولا به دو صورت قابل بررسی است:
الف- هدف از نظر خود انسان ها، که از آن با عنوان «هدف نسبی» یاد می شود.
ب- هدف کلی، از نظر مجموع نظام آفرینش که به آفریننده مطلق وابسته است. در خصوص هدف نخست، نمی توان پاسخ قاطعانه ای در میان دیدگاه های فلاسفه و سایر متفکران انسانی جستجو کرد، زیرا فلاسفه و متفکران، در این باره گره ها و مکاتب مختلفی تشکیل داده، نظریه های گوناگونی ارائه نموده اند. به عنوان نمونه، به موارد زیر اشاره می کنیم:
1- انسان چیزی نیست، جز جانداری که با گذشت قرن ها و اعصار، به حالت ترکیبی فعلی خود رسیده است. انسان در هر دوره از دوران ها، غیر از ابقای ذات به وسیله نفع جویی با اشکال گوناگون هدفی نداشته است. همچنین، با وضع کنونی خود نیز در آینده جز «ذات پرستی» هدف دیگری نخواهد داشت. و چون ذات پرستی نامحدود، زندگی اجتماعی وی را مختل ساخته و به نابودی کلی او منجر خواهد شد، از این رو تعدادی از انسان ها مجبور شده اند با وضع قراردادهای اجتماعی، گاه در کسوت حقوق، گاه در لباس قوانین اخلاقی، و گاهی در شکل مذهب، افراد را مهار کنند. همچنان که می بینیم، از نظر این مکتب، برای انسان هدفی جز ابقای ذات خود که به جهت زندگی اجتماعی مشروط می شود وجود ندارد.
2- گروهی دیگر از متفکران هدف موجودیت انسانی را وسیع تر از مکتب مذکور معرفی کرده و معتقدند: هدف از زندگی انسانی، تنها خور و خواب و خشم و شهوت (وسایل خوشی ذات) نیست، بلکه انسان لذایذ دیگری از نوع لذایذ معنوی را درک کرده و می تواند آن لذایذ را بخشی از هدف زندگی خود قرار بدهد. تاریخ نشان می دهد: انسان ها تقیدشان به این قبیل هدف های معنوی را، به خوبی و به صورت های فراوان نشان داده اند. بنابراین؛ آنها نه تنها آرمان ها و ایده هایی بوده اند که برای ذات شخصی خود انسان نافع نبوده، بلکه انسان ها زندگی خود را با به دست آوردن آن آرمان از دست داده اند. به عبارت روشن تر: فداکارهای افراد انسانی در رسیدن به عقاید خاصی که مورد علاقه آنان بوده است، به این قیمت که زندگی خود را در این راه از دست داده اند، از شواهد بسیار با اهمیت این نظریه است و همین کافی است نشان دهد که انسان تنها در صدد ذات پرستی خود نبوده است. می توان گفت:در این نظریه، هیچ یک از دو هدف مادی و معنوی بر دیگری ترجیح داده نمی شود.
3- نظریه دیگری وجود دارد که بر این باور است: انسان، هر دو هدف مادی و معنوی «من» را در این زندگی دنبال می کند اگر با دقت کافی ملاحظه کنیم، خواهیم دید: هدف بودن جنبه معنوی انسان، بر هدف مادی بودن آن برتری داشته است و انسان برای پیشبرد مسائل مادی خود می کوشد از تجلیات روحی خود لذت ببرد. در حقیقت، عظمت روحی انسان که گاه در روش اخلاقی و گاه در غیر آن جلوه گر می شود، هدف با اهمیت تری است، تا به آن حد که می تواند هدف های مادی را به مثابه وسایلی برای حقایق معنوی قرار داد.