23- حق پدر: اما حق پدر تو اینست که بدانی او اصل تو است و اگر او نبود تو نمی بودی. پس هرگاه در خود چیزی دیدی که تو را شادمان ساخت بدان که اصل آن نعمت را از پدرت داری. و خدا را بر آن سپاس گوی و آن اندازه که می توانی شکر او گوی. «و لا قوه إلا بالله»
24- حق فرزند: و اما حق فرزند تو اینست که بدانی او از توست و در نیک و بد این جهان پیوسته به تو. و تو به حکم ولایتی که بر او داری در آداب نیک آموختن و شناساندن خدا، عز و جل، و کمک کردن وی بر طاعت خدا مسئول او هستی. پس در کار او همچون کسی باش که م یداند در نیکوئی وی را پاداش، و در بدی او را کیفر می دهند.
25- حق برادر: و اما حق برادرت اینست که بدانی او دست تو، و عزت تو، و قوت توست. پس او را سلاح نافرمانی خدا مساز! و وسیله ستم بر آفریدگان خدا قرار نده! و برابر دشمنانش یاری او را ترک مکن! و نصحیت خود را از او بازمگیر! اگر در فرمان خدا باشد، وگرنه خدا را از او بزرگ تر بدان.
«و لا قوة إلا بالله»
26- حق مولی: و اما حق مولای تو که تو را آزاد کرده، اینکه بدانی او مال خود را در راه تو داده و تو را از خواری بندگی و وحشت آن رانده و به عزت آزادی و انس آن رسانده. از بند ملکیت رهانده و قید بندگی را از تو گشوده، و از زندانت بدر آورده تو را مالک خود ساخته، و برای عبادت پروردگانت آسوده خاطر کرده است. و بدانی که در زندگانی و مرگت از هر کس به تو نزدیک تر و یاری او در آنچه به تو نیازمند است به تو واجب است. «و لا قوة إلا بالله»
27- حق بنده: و اما حق مولایی که تو بر او انعام کرده ای اینست که بدانی خدای، عز و جل، این آزاد کردن را وسیله ای نزد خود ساخته و پرده ای میان تو و آتش قرار داده است. اگر او را خویشاوندی نباشد، به پاداش مالی که به بهانه ای به او داده ای در این جهان میراث او از آن توست و در آخرت بهشت خواهی داشت.
28- حق نیکوکار تو: و اما حق کسی که به تو نیکی کرده، اینست که او را سپاسگزار باشی. و نیکی او را به یاد داری و برای او نام نیک به دست آری. و میان خود و خدای، عز و جل، او را خالصانه دعا گوئی.
هرگاه چنین کردی در نهان و آشکار سپاس او گفته باشی. آنگاه اگر توانی روزی او را پاداش نیکو دهی.
29- حق اذان گو: و اما حق اذان گو اینست که بدانی او خدای تو، عز و جل، را به یادت می آورد و تو را به نصیبت می خواند. و بر انجام واجبی که خدا بر تو نهاده یاری می دهد. پس او را بر این کار چنان سپاس گو که نیکوکار بر خود را سپاس می گوئی.
30- حق پیشنماز: و اما حق پیشنماز تو آنست که بدانی او عهده دار نمایندگی میان تو و پروردگارت، عز و جل، است او از جانب تو سخن می گوید و تو از جانب او سخن نمی گوئی. او برای تو دعا می کند و تو برای او دعا نمی کنی. و مهم ایستادن تو را برابر خدای عز و جل کفایت می کند و تو را او کفایت نمی کنی.
پس اگر در آن نقصی باشد بر اوست نه بر تو. و اگر درست باشد، تو شریک او هستی و او را بر تو برتری نیست. او خود را سپر تو و نمازش را سپر نماز تو کرده. پس او را بدین اندازه سپاسگوی.
31- حق همنشین: و اما حق همنشین تو اینست که با او نرم خو باشی. و در سخن گفتن با وی به راه انصاف روی و از آنجا که نشسته ای جز با رخصت او برنخیزی، و آنکه نزد تو نشیند تواند که بی رخصت تو برخیزد، و لغزش او را فراموش کنی. و خوبی های او را حفظ کنی و جز سخن نیک به گوش او نگوئی.
32- حق همسایه: و اما حق همسایه ات، حفظ اوست در نهان و بزرگداشت اوست در عیان و یاری او اگر ستمدیده باشد. و باید که عیب او را نجویی. و اگر از او زشتی دیدی آن را بپوشانی. و اگر دانستی اندرز تو را می پذیرد. او را اندرز دهی، چنانکه بین تو و او بماند، و هنگام سختی او را رها نکنی. و از خطای او درگذری. و گناه او را ببخشی. و با او بزرگوارانه معاشرت کنی «و لا قوه إلا بالله»
33- حق رفیق: و اما حق رفیق تو اینست که با او با انصاف و بزرگواری همراه باشی. و چنانکه او تو را اکرام می کند وی را اکرم کنی. و بر او رحمت باشی نه عذاب. «و لا قوه إلا بالله»
34- شریک: و اما حق شریک اینست که اگر غایب باشد، او را کفایت کنی، و اگر حاضر باشد او را رعایت نمائی و مخالف او حکمی نکنی. و بی مشورت او کاری نرانی. مال او را نگهبانی کنی و در بسیار و یا اندک آن خیانت نورزی. چه مادام که دو شریک بیکدیگر خیانت نکنند دست خدا با آنهاست. «و لا قوه إلا بالله»
35- حق مال: و اما حق مال تو اینست که آن را جز از حلال نگیری. و جز در راه آن خرج نکنی. و کسی را که سپاس تو نمی دارد بر خود مقدم نداری. پس در آن به اطاعت پروردگار کار کن. «و لا قوه إلا بالله»
36- حق وام خواه: و اما حق وامخواه تو اینست که اگر مال داری وام او را بپردازی. و اگر تنگدستی با سخن نیکو او را راضی سازی و با لطف او را از سر خود باز کنی.
37- حق معاشر: و حق معاشر آنست که وی را فریب ندهی. و گول نزنی. و نیرنگ با او به کار نبری و در کار او از خدای تبرک و تعالی بترسی.
38- حق خصم بر تو: و حق خصمی که بر تو ادعا دارد. اگر آنچه دعوی کند درست باشد تو گواه او بر خود باشی و بر او ستم نکنی. و حق او را به کمال بدهی و اگر دعوی باطل کند، با او مدارا کنی و جز راه مدارا پیش نگیری و در کار او خدای خویش را بخشم نیاوری. «و لا قوه إلا بالله»
39- حق تو بر خصم: و حق خصم تو که بر او دعوی داری اینست که اگر در دعوی خود راستگو باشی، به نیکوی با وی سخن گوئی. و حق او را انکار نکنی. و اگر در مطالبت خود دروغگویی از خدای، عز و جل، بپرهیزی. و به سوی او توبه کنی و دعوی را رها سازی.
40- حق رأی خواه: و حق آن کس که با تو مشورت کند اینست که اگر در آنچه پرسد چیزی می دانی بگویی. وگرنه او بدان کس که داند راهنمائی کنی.
41- حق رأی زن: و حق آن کس که تو از او مشورت خواهی اینست که درآنچه موافق تو نگوید وی را متهم نسازی. و اگر موافق تو گوید خدای، عز و جل، را بر آن سپاس گوئی.
42- حق نصیحت خواه: و حق آن کس که از تو نصیحت خواهد اینست که او را اندرز دهی. و راه مدارا و مهربانی بدو را پیش گیری.
43- حق نصیحت گو: و حق آن کس که تو را نصیحت کند اینست که برابر او نرم خو باشی. و بد و نیک گوش فرا دهی. اگر درست نصیت کند، خدای، عز و جل، را بدان سپاس گویی. و اگر موافق تو نگوید بدو رحمت آری. و او را متهم نکنی. و بدانی که او خطا کرده است و بر این خطا بر او نگیری. مگر آنکه مستحق تهمت باشد که در این صورت به کار او اندک اعتنائی مکن. «و لا قوه إلا بالله»
44- حق بزرگ: و حق بزرگتر از تو اینست که او را به خاطر سالمندی وی بزرگ داری. و چون در مسلمانی از تو پیش تر است او را حرمت نهی. و در مخاصمت با او مقابلت نکنی. و در راه بر او پیشی نگیری. و از او پیش نیفتی و با او جهالت نورزی. و اگر بر تو جهالت کند، به خاطر اسلام و حرمت آن آن را تحمل کنی و او را اکرام نمائی.
45- حق کوچک: و حق کوچک، رحمت بر او در آموختن او، و گذشت از وی. و پرده پوشی. و مدارا بدو و کمک اوست.
46- حق خواهند: و حق خواهند، دادن بدو به مقدار نیاز است.
47- حق مسئوول: حق کسی که چیزی از او خواسته شده اینست که اگر داد، از او با سپاس و قدردانی از فضل او، پذیری. و اگر نداد عذر او را قبول کنی.
48- حق شاد کننده تو: و حق کسی که تو را به خاطر خدا شاد کند، اینست که نخست خدای، عز و جل، را سپاسگزارئی سپس او را شکرگزار باشی.
49- حق بد کننده: و حق کسی که به تو بدی کند اینستکه بر او ببخشی. و اگر دانستی که بخشیدن او بد است، خود را از او بگیری. خدای، تبارک و تعالی، گوید بر کسی که بدو ستم رسیده باشد و دادخواهی کند گناهی نیست.
50- حق همدینان: و اما حق همدینان تو اینست که در ضمیر خود سلامت آنان را خواهی. و بر ایشان رحمت آوری. و با گناهکار آنان مدارا کنی. و با آنان الفت گیری. و در اصلاح کار ایشان بکوشی. و نیکوکاران آنان را سپاس گویی و آزار خود را از ایشان بازداری. و آنچه برای خود دوست داری برای آنان دوست داشته باشی. و آنچه برای خود ناخوش می داری برای آنان ناخوش داری. پیران آنان را همچون خود دانی. و جوانانشان را برادر خود انگاری و پیر زنان ایشان را مادر خود شماری و کودکان را فرزند خود به حساب آری.
51- حق اهل ذمه: حق کسانی که در پناه مسلمانند اینست که آنچه خدای، عز و جل، از آنان می پذیرد بپذیری. و مادام که به عهد خدای، عز و جل، وفادار هستند بر ایشان ستم نکنی.
امام سجاد (ع) حدیث حقوق انسانی جامعه اسلامی جهان بینی اسلامی