جستجو

رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (جامعه)

23- حق پدر: اما حق پدر تو اینست که بدانی او اصل تو است و اگر او نبود تو نمی بودی. پس هرگاه در خود چیزی دیدی که تو را شادمان ساخت بدان که اصل آن نعمت را از پدرت داری. و خدا را بر آن سپاس گوی و آن اندازه که می توانی شکر او گوی. «و لا قوه إلا بالله»
24- حق فرزند: و اما حق فرزند تو اینست که بدانی او از توست و در نیک و بد این جهان پیوسته به تو. و تو به حکم ولایتی که بر او داری در آداب نیک آموختن و شناساندن خدا، عز و جل، و کمک کردن وی بر طاعت خدا مسئول او هستی. پس در کار او همچون کسی باش که م یداند در نیکوئی وی را پاداش، و در بدی او را کیفر می دهند.
25- حق برادر: و اما حق برادرت اینست که بدانی او دست تو، و عزت تو، و قوت توست. پس او را سلاح نافرمانی خدا مساز! و وسیله ستم بر آفریدگان خدا قرار نده! و برابر دشمنانش یاری او را ترک مکن! و نصحیت خود را از او بازمگیر! اگر در فرمان خدا باشد، وگرنه خدا را از او بزرگ تر بدان.
«و لا قوة إلا بالله»
26- حق مولی: و اما حق مولای تو که تو را آزاد کرده، اینکه بدانی او مال خود را در راه تو داده و تو را از خواری بندگی و وحشت آن رانده و به عزت آزادی و انس آن رسانده. از بند ملکیت رهانده و قید بندگی را از تو گشوده، و از زندانت بدر آورده تو را مالک خود ساخته، و برای عبادت پروردگانت آسوده خاطر کرده است. و بدانی که در زندگانی و مرگت از هر کس به تو نزدیک تر و یاری او در آنچه به تو نیازمند است به تو واجب است. «و لا قوة إلا بالله»
27- حق بنده: و اما حق مولایی که تو بر او انعام کرده ای اینست که بدانی خدای، عز و جل، این آزاد کردن را وسیله ای نزد خود ساخته و پرده ای میان تو و آتش قرار داده است. اگر او را خویشاوندی نباشد، به پاداش مالی که به بهانه ای به او داده ای در این جهان میراث او از آن توست و در آخرت بهشت خواهی داشت.
28- حق نیکوکار تو: و اما حق کسی که به تو نیکی کرده، اینست که او را سپاسگزار باشی. و نیکی او را به یاد داری و برای او نام نیک به دست آری. و میان خود و خدای، عز و جل، او را خالصانه دعا گوئی.
هرگاه چنین کردی در نهان و آشکار سپاس او گفته باشی. آنگاه اگر توانی روزی او را پاداش نیکو دهی.
29- حق اذان گو: و اما حق اذان گو اینست که بدانی او خدای تو، عز و جل، را به یادت می آورد و تو را به نصیبت می خواند. و بر انجام واجبی که خدا بر تو نهاده یاری می دهد. پس او را بر این کار چنان سپاس گو که نیکوکار بر خود را سپاس می گوئی.
30- حق پیشنماز: و اما حق پیشنماز تو آنست که بدانی او عهده دار نمایندگی میان تو و پروردگارت، عز و جل، است او از جانب تو سخن می گوید و تو از جانب او سخن نمی گوئی. او برای تو دعا می کند و تو برای او دعا نمی کنی. و مهم ایستادن تو را برابر خدای عز و جل کفایت می کند و تو را او کفایت نمی کنی.
پس اگر در آن نقصی باشد بر اوست نه بر تو. و اگر درست باشد، تو شریک او هستی و او را بر تو برتری نیست. او خود را سپر تو و نمازش را سپر نماز تو کرده. پس او را بدین اندازه سپاسگوی.
31- حق همنشین: و اما حق همنشین تو اینست که با او نرم خو باشی. و در سخن گفتن با وی به راه انصاف روی و از آنجا که نشسته ای جز با رخصت او برنخیزی، و آنکه نزد تو نشیند تواند که بی رخصت تو برخیزد، و لغزش او را فراموش کنی. و خوبی های او را حفظ کنی و جز سخن نیک به گوش او نگوئی.
32- حق همسایه: و اما حق همسایه ات، حفظ اوست در نهان و بزرگداشت اوست در عیان و یاری او اگر ستمدیده باشد. و باید که عیب او را نجویی. و اگر از او زشتی دیدی آن را بپوشانی. و اگر دانستی اندرز تو را می پذیرد. او را اندرز دهی، چنانکه بین تو و او بماند، و هنگام سختی او را رها نکنی. و از خطای او درگذری. و گناه او را ببخشی. و با او بزرگوارانه معاشرت کنی «و لا قوه إلا بالله»
33- حق رفیق: و اما حق رفیق تو اینست که با او با انصاف و بزرگواری همراه باشی. و چنانکه او تو را اکرام می کند وی را اکرم کنی. و بر او رحمت باشی نه عذاب. «و لا قوه إلا بالله»
34- شریک: و اما حق شریک اینست که اگر غایب باشد، او را کفایت کنی، و اگر حاضر باشد او را رعایت نمائی و مخالف او حکمی نکنی. و بی مشورت او کاری نرانی. مال او را نگهبانی کنی و در بسیار و یا اندک آن خیانت نورزی. چه مادام که دو شریک بیکدیگر خیانت نکنند دست خدا با آنهاست. «و لا قوه إلا بالله»
35- حق مال: و اما حق مال تو اینست که آن را جز از حلال نگیری. و جز در راه آن خرج نکنی. و کسی را که سپاس تو نمی دارد بر خود مقدم نداری. پس در آن به اطاعت پروردگار کار کن. «و لا قوه إلا بالله»
36- حق وام خواه: و اما حق وامخواه تو اینست که اگر مال داری وام او را بپردازی. و اگر تنگدستی با سخن نیکو او را راضی سازی و با لطف او را از سر خود باز کنی.
37- حق معاشر: و حق معاشر آنست که وی را فریب ندهی. و گول نزنی. و نیرنگ با او به کار نبری و در کار او از خدای تبرک و تعالی بترسی.
38- حق خصم بر تو: و حق خصمی که بر تو ادعا دارد. اگر آنچه دعوی کند درست باشد تو گواه او بر خود باشی و بر او ستم نکنی. و حق او را به کمال بدهی و اگر دعوی باطل کند، با او مدارا کنی و جز راه مدارا پیش نگیری و در کار او خدای خویش را بخشم نیاوری. «و لا قوه إلا بالله»
39- حق تو بر خصم: و حق خصم تو که بر او دعوی داری اینست که اگر در دعوی خود راستگو باشی، به نیکوی با وی سخن گوئی. و حق او را انکار نکنی. و اگر در مطالبت خود دروغگویی از خدای، عز و جل، بپرهیزی. و به سوی او توبه کنی و دعوی را رها سازی.
40- حق رأی خواه: و حق آن کس که با تو مشورت کند اینست که اگر در آنچه پرسد چیزی می دانی بگویی. وگرنه او بدان کس که داند راهنمائی کنی.
41- حق رأی زن: و حق آن کس که تو از او مشورت خواهی اینست که درآنچه موافق تو نگوید وی را متهم نسازی. و اگر موافق تو گوید خدای، عز و جل، را بر آن سپاس گوئی.
42- حق نصیحت خواه: و حق آن کس که از تو نصیحت خواهد اینست که او را اندرز دهی. و راه مدارا و مهربانی بدو را پیش گیری.
43- حق نصیحت گو: و حق آن کس که تو را نصیحت کند اینست که برابر او نرم خو باشی. و بد و نیک گوش فرا دهی. اگر درست نصیت کند، خدای، عز و جل، را بدان سپاس گویی. و اگر موافق تو نگوید بدو رحمت آری. و او را متهم نکنی. و بدانی که او خطا کرده است و بر این خطا بر او نگیری. مگر آنکه مستحق تهمت باشد که در این صورت به کار او اندک اعتنائی مکن. «و لا قوه إلا بالله»
44- حق بزرگ: و حق بزرگتر از تو اینست که او را به خاطر سالمندی وی بزرگ داری. و چون در مسلمانی از تو پیش تر است او را حرمت نهی. و در مخاصمت با او مقابلت نکنی. و در راه بر او پیشی نگیری. و از او پیش نیفتی و با او جهالت نورزی. و اگر بر تو جهالت کند، به خاطر اسلام و حرمت آن آن را تحمل کنی و او را اکرام نمائی.
45- حق کوچک: و حق کوچک، رحمت بر او در آموختن او، و گذشت از وی. و پرده پوشی. و مدارا بدو و کمک اوست.
46- حق خواهند: و حق خواهند، دادن بدو به مقدار نیاز است.
47- حق مسئوول: حق کسی که چیزی از او خواسته شده اینست که اگر داد، از او با سپاس و قدردانی از فضل او، پذیری. و اگر نداد عذر او را قبول کنی.
48- حق شاد کننده تو: و حق کسی که تو را به خاطر خدا شاد کند، اینست که نخست خدای، عز و جل، را سپاسگزارئی سپس او را شکرگزار باشی.
49- حق بد کننده: و حق کسی که به تو بدی کند اینستکه بر او ببخشی. و اگر دانستی که بخشیدن او بد است، خود را از او بگیری. خدای، تبارک و تعالی، گوید بر کسی که بدو ستم رسیده باشد و دادخواهی کند گناهی نیست.
50- حق همدینان: و اما حق همدینان تو اینست که در ضمیر خود سلامت آنان را خواهی. و بر ایشان رحمت آوری. و با گناهکار آنان مدارا کنی. و با آنان الفت گیری. و در اصلاح کار ایشان بکوشی. و نیکوکاران آنان را سپاس گویی و آزار خود را از ایشان بازداری. و آنچه برای خود دوست داری برای آنان دوست داشته باشی. و آنچه برای خود ناخوش می داری برای آنان ناخوش داری. پیران آنان را همچون خود دانی. و جوانانشان را برادر خود انگاری و پیر زنان ایشان را مادر خود شماری و کودکان را فرزند خود به حساب آری.
51- حق اهل ذمه: حق کسانی که در پناه مسلمانند اینست که آنچه خدای، عز و جل، از آنان می پذیرد بپذیری. و مادام که به عهد خدای، عز و جل، وفادار هستند بر ایشان ستم نکنی.

 

منابع

  • سیدجعفر شهیدی- زندگانی علی ابن الحسین علیه السلام- صفحه 181-188

کلید واژه ها

امام سجاد (ع) حدیث حقوق انسانی جامعه اسلامی جهان بینی اسلامی

مطالب مرتبط

رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (اهل ذمه) رعایت مساوات بین اهل مذهب و غیر آن بررسی تساوی مردم جامعه در فرمان مبارک امام علی علیه السلام به مالک اشتر سخنانی کوتاه از امام سجاد علیه السلام ضرورت تجدید نظر حوزه ها در ابعاد تربیتی سخنان امام علی علیه السلام درباره آغاز آفرینش ضرورت دقت در مسأله معاشرت با مستضعفین در حوزه ها

اطلاعات بیشتر

رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (اهل ذمه)

ابزار ها