در میان مسلمانان یگانه چیزی که مایه نشاط و کسب قدرت روحی و پیدا کردن خلوص و صفای باطن بوده، همان موسیقی قرآن بود. ندای آسمانی قرآن در اندک مدتی از مردم وحشی شبه جزیره عربستان، مؤمنانی ثابت قدم به وجود آورد که توانستند با بزرگ ترین قدرت های زمانه در افتند و آنها را از پا در آورند. مسلمانان قرآن را نه فقط به عنوان یک کتاب درسی و تعلیم که همچون یک غذای روح و مایه کسب نیرو و ازدیاد ایمان می نگریستند. شب ها با خلوص قرآن می خواندند. (امام زین العابدین (ع) در دعایی که برای ختم قرآن تعلیم داده اند این نکته را متذکر شده اند: «واجعل القرآن لنا فی ظلم اللیالی مونسا؛ خدایا قرآن را در تاریکی های شب مونس ما قرار بده.» به ما آن فهم و عشق را عطا کن تا با این کتاب در دل شب انس و الفت داشته باشیم.) و با خدای خود راز و نیاز می کردند و روزها چون شیر غران به دشمن حمله می بردند. قرآن خود چنین انتظاری از ایمان آورندگان داشت. در آیه ای خطاب به پیامبر (ص) می فرماید:
«و لاتطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا؛ به حرف کفار گوش نده و تسلیم پیشنهادهایشان مشو. در مقابلشان بایست و با سلاح قرآن به جهاد با آنها برخیز و مطمئن باش که فاتح خواهی بود.» (فرقان/52) داستان زندگی پیامبر، خود بیانگر درستی این قول است. او تنها و بی هیچ پشتیبان در حالی که تنها قرآن را در دست دارد قیام می کند اما همین قرآن برای او همه چیز می شود. برایش سرباز تهیه می کند، سلاح فراهم می آورد، نیرو تدارک می بیند و بالاخره دشمن را در برابرش خاشع و خاضع می گرداند. افراد دشمن را به سوی او می کشاند و آنها را به تسلیم در برابر رسول خدا وادار می سازد و به این ترتیب وعده راستین الهی را تحقق می بخشد.
قرآن از اعراب بدوی مجاهدینی می سازد که در حقشان گفته اند: «حملوا بصائرهم علی أسیافهم؛ آنان که شناخت هایشان را، بینایی هایشان را، افکار روشن خودشان را و دریافت های الهی و معنویشان را بر شمشیرهایشان گذاشته بودند و شمشیرهایشان را در راه این ایده ها و افکار به کار می انداختند.» برای آنان مسایل فردی و منافع شخصی در کار نبود. با آنکه معصوم نبودند و خطا نیز از ایشان سر می زد، اما مصداق بارز، «قائم اللیل و صائم النهار؛ برپا دارنده نماز در شب و روزه دار در روز» به حساب می آمدند. در همه لحظات با عمق هستی در ارتباط بودند، شب هایشان به عبادت می گذشت و روزهایشان به جهاد.
تأثیر قرآن بر دل ها
در قرآن کریم مواعظ زیادی است. مواعظی که واقعا لحن آیات در آن ها بسیار مؤثر و کوبنده و نافذ است؛ به طوری که اگر کسی به اصطلاح دلی داشته باشد محال و ممتنع است که متأثر نشود. به همین مناسبت است که می فرماید: چه دل های قسی ای که باز هم متأثر نمی شوند! می فرماید: «لو انزلنا هذا القران علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله»؛ «اگر ما این قرآن را بر کوه نازل می کردیم بی شک آن را از بیم خدا خاکسار و متلاشی می دیدی.» (حشر/21) مقصود از "نزول" این نیست که مثلا کتابچه ای را بیاورند به دست بشر بدهند بگویند این کتابچه را اگر روی کوه می گذاشتیم چنین می شد، نه، قرآن کلام خداست.
حضرت علی (ع) می فرماید: «خداوند متعال در کتاب خودش تجلی کرده و این کتاب، فعل خداست، قرآن تجلی خداست بر بشریت.» اگر خدا همین تجلی ای که به وسیله قرآن بر بشر کرد، بر کوه می کرد، کوه پاره پاره می شد. چون کوه هم در عالم خودش شعوری دارد، منتها تجلی به کوه یک شکل است، تجلی به انسان شکل دیگری است. اگر این تجلی ای که خدا بر انسان ها کرده است بر کوه می کرد، کوه پاره پاره می شد.
در قرآن کریم می فرماید: «فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا»؛ «پس همین که پروردگارش (موسی (ع)) بر کوه تجلی کرد، آن را متلاشی ساخت و موسی بیهوش افتاد.» (اعراف/143)
بعد می فرماید که اینها مثل است که برایتان بیان می کنیم برای اینکه از این مثال ها حقیقت را دریابید. «و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون»؛ «ما این مثل ها را برای مردم می آوریم برای اینکه تفکر و اندیشه مردم را بر انگیزیم.» (حشر/21)