منشأ حق همانند منشأ حکم و قانون و تکلیف به مسئله وحی و نبوت مستند است، زیرا:
1- انسان موجدی نیست که همه هستی اش محدود به تولد و مرگ باشد: «و انتم بنو سبیل علی سفر من دار لیست بدارکم و قد اوذنتم منها بالارتحال»
2- حیات واقعی انسان پس از انتقال از دنیا بوده، زندگی مادی و حیات دنیوی وی بسیار محدود است: «و ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخره لهی الحیوان» (عنکبوت/ 64) «و ان الاخره هی دار القرار» (غافر/ 39) «وللاخره خیر لک من الاولی»
3- او در ردیف سایر موجودات مادی نیست، بلکه از همه جهات وجودی از سایر موجودات ممتاز است. به همین جهت خالق انسان در خطاب به او فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه» (بقره/ 30) «و لقد کرمنا بنی ادم....» (اسراء/ 70)
4- عناصر محوری وجودی انسان ترکیبی از جسم و روح است؛ جسم از عالم طبیعت و روح از عالم اله است، با این وصف بخشی از حقوق او طبیعی است و جنبه مادی او را تأمین می کند؛ اما بخش دیگر آن حقوق فراطبیعی است که مربوط به بعد معنوی اوست.
5- خداوند همه نظام هستی را در راستای هدف خلقت انسان آفرید و همه پدیده ها را مسخر وی قرار داد: «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعا منه» (جاثیه/ 13) «الم تروا ان الله سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض» (لقمان/ 20) «الا و ان الارض التی تقلکم و السماء التی تظلکم مطیعتان لربکم و ما اصبحتا تجودان لکم ببرکتهما توجعا لکم و لا زلفه الیکم و لا لخیر ترجوانه منکم و لکن امرتا بمنافعکم فاطاعتا و اقیمتا علی حدود مصالحکم فقامتا» در احادیث قدسی نیز وارد شده است که من همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خود خلق کردم.
6- غایت خلقت انسان وصول به کمال دنیا و فلاح عقبی است و تنها طریق این کمال و فلاح عبودیت حق و بندگی رب است. امیر بیان حضرت علی (ع) می فرماید: شما انسان ها در این چند روز مهلت داده شدید تا در راه صحیح گام بردارید و راه نجات شما تنها رضایت خداست، باید فکر و اندیشه خود را به کار گرفته و در معرفت و تحصل نور الهی همت گمارید: «عباد مخلوقون اقتدارا و مربوبون اقتسارا و مقبوضون احتضارا و مضمنون اجداثا...، قدامهلوا فی طلب المخرج و هدوا سبیل المنهج و عمروا مهل المستغتب و کشفت عنهم سدف الریب و خلوا المضمار الجیاد و رویه الارتیاد و اناه المقتبس المرتاد فی مده الاجل و مضطرب المهل».
7- هرچند کمال واقعی انسان، تحصیل رضای خدای سبحان است؛ اما این به معنای مذمت دین و زمین و آسمان نیست، بلکه دنیا در آینه اسلام مهد کمال و نردبان ترقی و دار تحصیل مقامات عالی انسان و محل گذار فرشتگان است. پس دنیا در مکتب اسلام اولا و بالذات مذموم نیست، بلکه ثانیا و بالعرض مورد نکوهش واقع شده است؛ آنچه مذموم است حب و دلبستگی و تعلق خاطر به مال و مقام دنیاست که موجب فراموشی خدا و قیامت می شود: «و فرحوا بالحیوه الدنیا و ما الحیوه الدنیا فی الاخره الا متاع» (رعد/ 26)، پس در تعالیم الهی هیچ گونه تنافی میان زندگی سالم دنیوی و سعادت اخروی وجود ندارد: «وابتغ فیما اتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا» (قصص/ 77)
8- در جنبه معرفتی قلمرو عقل فراتر از حس و تجربه بوده و بسیاری از معارف به واسطه آن تحصیل می شود؛ لیکن همه علوم محدود به عقل نیست و رخی از معارف عالیه از طریق وحی تحصیل می شود.
9- عقل برهانی؛ نه عقل وهم آلود و نه خیال زده، از ادله شرع محسوب می گردد؛ یعنی همان طول که قبلا بازگو شد اراده و علم ازلی خدای سبحان که منشأ پیدایش دین و تکوین قوانین اعتقادی و اخلاقی و فقهی و حقوقی است، به وسیله عقل برهانی و نقل معتبر کشف می شود، از این رو اولا عقل باید از آفت وهم و خیال آزاد گردد، ثانیا دلی معتبر نقلی را در کنار خود ببیند، چنان که دلیل نقلی نیز اولا باید از وهن، ضعف، جعل، دس، تقیه و مانند آن مصون باشد، ثانیا برهان عقلی را در کنار خود ملحوظ داشته باشد، زیرا نه عقل به تنهایی برای کشف حقیقت دین کافی است و نه نقل به تنهایی خود کفاست؛ البته در موارد ویژه ای که حرم امن وحی است و عقل هرگز در آن محدوده راه ندارد و هیچ گونه حکم ایجابی و سلبی در ان باره نیست، دلیل معتبر نقلی خود کفاست.
تعیین کننده حقوق واعی انسان باید محیط بر او و عالم به نیازهای او باشد و حق باید از چنین قدرتی سرچشمه گیرد و گرنه هر مبدأ دیگری چون دارای نقص وجودی است، منشأ واقعی احکام و حقوق بشر نخواهد بود.
البته این نگاه نباید با نظریه «امر الهی» که همه امور را به خدا اسناد داده و به نا کارآمدی عقل و ناکامی آن در حیات انسانی معتقد است، خلط و خبط گردد، زیرا این نظریه از نگاه ما مردود است. با این نگاه هیچ اراده و قدرتی جز قدرت مطلقه الهی قادر به اعطای حقوق واقعی به انسان نخواهد بود. با توجه به اینکه قلمرو معرفتی عقل برای این قوه محفوظ مانده و کمترین خللی بر آن وارد نیست.
بنابراین مبادی مشروح عقل به آسانی حکم می کند که چنین قدرتی می تواند حقوق و تکالیف و ابزار و اسباب وصول به آن را برای انسان تعیین کرده و به او خطاب کند که «تزودوا فان خیر الزاد التقوی» (بقره/ 197)
ذات اقدس الهی است که هم حقوق فطری و طبیعی انسان را تعیین کرده است و هم حقوق فردی و اجتماعی او را، هم حدود و جایگاه حقوق وی را معین کرده است و هم آثار و نتایج آن را، هم حقوق کامل و شایسته انسان را تبیین نموده و هم حقوق سایر موجودات را، هم حقوق واقعی و کاذب را از هم باز شناسانده و هم تکالیف افراد را در جایگاه مختلف در قبال آن حقوق مشخص کرده است. او در کتاب تشریع که «تبیانا لکل شیء» است، ذره ای از حقوق کتاب تکوین را که مقام حقیقی انسان است کم نگذاشته و چون خدای سبحان حق محض است، منشا همه حقوق، ذات متعالی اوست.
خداوند می فرماید: «الحق من ربک» (آل عمران/ 60). از ظرافت های این آیه آن است که کلمه حق را با «من» ابتدائیه مقید کرده؛ یعنی مبدأ و منشأ حق خداوند است؛ نه اینکه حق با او قرین و همراه باشد. حق بالاصاله او و سریان و سیلان همه حقوق از اوست، قرب با او، قرب به حق و بعد از او بعد از حق است، برای وصول به حق و احیای آن در حیات فردی و اجتماعی هیچ مسیری واقعی تر از راه الهی نیست که از طریق وحی به انبیا تعلیم داده شده است.