کردار عینی مربیان بشری در امر تعلیم و تربیت، اساسی تر و مؤثرتر از گفتار آنان است. اگر یک محاسبه دقیق انجام بگیرد، خواهیم دهید نسبت گفتارهایی که بشر درباره اصلاح فرد و جامعه ابراز کرده است، با کردارهایی که در موضوع مزبور صورت گرفته، نسبت یک بیابان سوزان و ریگزار بی کران به یک شاخه گل است که در آن بیابان روییده باشد! با نظر به آثار زبانی و مکتوب که بشر در هر دوره و عصری به وجود می آورد و در عین حال محروم از اعمال پسندیده ای است که خود در آن آثار گوشزد و تأکید کرده، با وضع اسف انگیز و شرم آوری در جامعه انسانیت رو به رو می شویم. می گویند و مرتب می گویند، می نویسند و مکرر می نویسند، اما عمل صفر است و پایین تر از صفر! ای کاش، زبان و قلم ما، یک جنبه ماشینی جبری پیدا می کرد و به اندازه ای حرکت می کرد که با اعمال عینی و خارجی ما تطبیق کند. آن گاه می دیدیم که نوع انسانی در مقابل خرج و استهلاک بی نهایت دخل بسیار ناچیز و محدودی به دست آورده است. به بیان عواملی می پردازیم که موجب می شود عمل خارجی در امر تعلیم و تربیت موثرتر و اساسی تر باشد:
عامل یکم- کردار خارجی نشان می دهد که عمل کننده، به کاری که انجام می دهد، معتقد است. اعتقاد به یک موضوع، خصوصا از کسی که جنبه پیشروی دارد، امضایی برای پذیرش آن موضوع تلقی می شود و چون این امضا به شخصیت انجام دهنده کار مربوط است، اعتبار جدی خواهد داشت.
عامل دوم- این عامل که به یک معنی دامنه عامل یکم است، نیازمندی عمل به ایجاد مقتضیات و شرایط عینی و مرتفع ساختن موانع و (نیازمندی عمل به) هدف گیری ها و وسیله جویی هاست که در اغلب گفتارها وجود ندارد. گفتار خیلی آسان است. حرکت زبان و پرتاب کردن جملات بی پشتیبان، به چیزی جز تصمیم گیری به سخن گفتن نیازی ندارد، در صورتی که برای به وجود آمدن یک عمل، ممکن است روزها و ماه ها، بلکه سال ها مقدمات و پیگیری های عملی مورد نیاز باشد. بر این اساس، صدور عمل از یک شخص، بیان کننده جریان حیات او در سمت آن عمل می باشد و ممکن است به چشم پوشی از لذایذ و تن دادن به درد و شکنجه های فراوان نیازمند باشد.
عامل سوم- افرادی بشری، از سرگذشت طولانی انسان و نیز از تجربه های متنوع زندگی، با این حقیقت آشنا شده اند که: انگیزه یک سخن، منحصر در اعتقاد و ابراز مفاهیمی است که سخن به صورت مستقیم به آن دلالت می کند. این عادت و سیره همیشگی بشر بوده است که کلمه بینش را با انگیزه عشق به چشمان زیبا به کار ببرد و شکاری را در دام حیوانیت خود بیندازد.
آن شاعر دانا که به دلخواه تو گفته ست *** بر خوی تو عاشق ترم از روی تو ای ماه
او عاشق رویت شده، نی عاشق خویت *** خواهد که به دام آوردت، لیک ازین راه
بشر، کلمه عدالت، دادگری، دادپروری و دادستانی را در جملاتی بسیار فصیح و بلیغ به کار می برد، ولی انگیزه ای جز به زنجیر کشیدن ظالمانه بینوایان ندارد. از دانش دم می زند و تنها انگیزه اش، غوطه ور ساختن مردم در حماقت و نادانی است! از الفاظش تحرک و جوش و خروش می بارد، ولی انگیزه اش تخدیر مردم است.
آری، بشر این حقیقت را در قاموس خود ثبت کرده است که می توان ارزش همه قوانین را با سخنوری درباره قانون پایمال نمود، در صورتی که عمل خارجی، استعداد این همه تحریف و پیچش را ندارد؛ خصوصا با در نظر گرفتن این که اعمال منحرف و ریاکارانه اغلب از اعمال ناشی از خلوص، به وسیله نمودهای مربوط، دیر یا زود تفکیک می شوند و پرده ابهام از روی کار کنار می رود. حتی در مواردی که سخن به انگیزه ابراز مفاهیم به صورت مسستقیم صادر شود و انحرافی در هدف گیری وجود نداشته باشد، باز می بینیم دفاع قولی و گفتاری از دادگری، اگرچه در یک صد مجلد کتاب انجام بگیرد، با پرداخت عملی مبلغ ده ریال ناچیز که به انگیزه عدالت محض صورت می گیرد، از نظر ارزش به هیچ وجه قابل مقایسه نیست، زیرا آن یک صد مجلد جامد و مرده، مقداری از کاغذ و مرکب را از صحنه انتفاع انسان ها بر کنار نموده است، ولی آن ده ریال، به عنوان جزئی از هدف حیات انسانی که وسیله ای برای تحقق بخشیدن به هدف کلی حیات است، به جریان افتاده است.