جستجو

سه دلیل قاطع برای رد ایده آلیسم

برای رد مکتب ایده آلیسم سه دلیل قاطع داریم:
دلیل یکم- وحدت و اختلاف درک شده ها (مدرکات)، با این توضیح که باید از ایده آلیست پرسید: کار چشم دیدن نمودهای اشکال و رنگ ها و غیره است و این یک پدیده یا فعالیتی است که کار چشم منحصر در آن است. ما می بینیم وقتی که چشم به صندلی می نگرد، شکل مخصوص صندلی را می بیند، این شکل مخصوص صندلی، قلم نیست، نان نیست، دریا نیست، سیب هم نیست، و در صورت نگریستن به هر یک از موضوعات مزبور، شکل و رنگ مخصوص آن را می بیند نه دیگر اشیاء را. اگر آن اشیاء واقعیتی متنوع در جهان عینی خارج از دیدن وجود نداشت. تنوع در دیدگاه های ما از کجا ناشی می شود؟ همچنین کار ذهن که منعکس ساختن بودها و نمودهایی است که از جهان عینی می گیرد، یک پدیده بیش نیست و آن هم منعکس ساختن اشیاء عینی است. پس این همه اختلاف در منعکس شده های ذهنی از کجا ناشی می گردد؟
دلیل دوم- واقعیت و حقیقت مردد ما بین خود و غیر به هیچ وجه امکان پذیر نیست. بدون تردید آن چه که واقعیت دارد، شیئی معین در واقع است. (اگر چه راه اثباتش درک من بوده باشد) نه شیئی مردد میان خود و غیر خود. به عنوان مثال من جسمی را در بیابان از دور می بینم و نمی دانم که جسم سنگ است یا انسان. آن چه که واقعیت دارد یا سنگ است و انسان نیست. من به جهت دوری از آن جسم تردید دارم که آیا انسان است یا سنگ است، ولی در واقع یکی از دو به طور معین است نه نامعین. و هیچ ایده آلیستی نمی تواند بگوید: آن چه را که من می بینم شیئی مردد واقعی است!! و اگر ایده آلیست چنین ادعایی کند، او جهان بین نیست، بلکه خودبین که قهوه خانه های سوفسطائیان ما قبل میلاد مانند گورگیاس می باشد. این ایده آلیست است که نمی تواند من خود را هم که هیچ صورت انعکاس یافته از آن را در ذهن خود ندارد، اثبات کند.
ممکن است ایده آلیست ها عدم تعین فیزیک نو را به رخ بکشند و بگویند: در مسائل نظری و زیربنایی آتمیک امروز هیچ واقع و حادثه ای تعین ندارد و ما تا پیش از بروز حادثه هیچ گونه تعینی را برای آن نمی بینیم. پاسخ این است که اولا اگر ما در علوم و معارف خود، از «نمی بینم» پس «وجود ندارد» را نتیجه بگیریم، بایستی موضوعات علوم روان شناسی و روان پزشکی و روان کاری را دور بریزیم، زیرا هیچ یک از پدیده های روانی و فعالیت های من و خود من که حقیقت زیربنایی مهمی را برای آن علوم است، دیده نمی شوند. آیا می توانیم بگوییم آن ها وجود ندارند؟! ثانیا حادثه ای که در مسیر به وجود آمدن است، در هر نقطه ای از مسیر خود، تعین مخصوص به آن نقطه را دارا می باشد و پس از آن که در نقطه ای نمودار گشت، تعین همان نقطه را خواهد داشت، اگر چه برای شخص ناظر همان نقطه اخیر، پیش از بروز حادثه با احتمالات وسیع تر تعیین می گردد. نمی دانم اینان چه وحشتی از این جمله دارند که «جهان با شناسایی جهان فرق دارد؟!»
دلیل سوم- ضرورت موضع گیری های انسان در مقابل واقعیات جز من است. توضیح این که سردی هوا انسان را مجبور به پوشیدن لباس گرم می نماید. انسان از حیوان درنده فرار می کند. وقتی که چاه را پیش پای خود می بیند، راه خود را تغییر می دهد. برای دیدن اشیاء دنبال روشنایی می رود...این موضوع گیری های در مقابل واقعیات، بهترین دلیل ثبوت واقعیت جز من می باشد. انسان می داند که واقعیت ها با او سر و کار دارند، خواه آن ها را درک کند، یا درک ننماید.

منابع

  • مولوی و جهان بینی ها- محمدتقی جعفری- صفحه 102-103

کلید واژه ها

مکاتب فلسفه غرب انسان ذهن واقعیت ادراک جهان بینی

مطالب مرتبط

ظهور اومانیزم در عصر رنسانس (تاریخچه) وجود تمایز فلسفه وجودی با دیگر فلسفه ها فلسفه زندگی در تفکر دیلتای مناسبات پراگماتیسم و اومانیسم (جهان بینی) مقایسه جهان بینی مولانا با ایده آلیسم برکلی مقایسه جهان بینی مولانا با فلاسفه رئالیست مقایسه جهان بینی مولانا با مکتب تنازع در بقا

اطلاعات بیشتر

مقایسه جهان بینی مولانا با ایده آلیسم برکلی

ابزار ها