عدالت خداوندی عبارت است از اراده و فعل خداوندی بر مبنای حکمت زبانی آن حکمت ربانی که نظم اعلای عالم هستی یکی از جلوه های قابل مشاهده آن است.
این صفت، از عالی ترین صفات کمالیه خداوندی است که با درک و دریافت صحیحی از مفهوم آن ذات اقدس اتصاف او با این صفت نیز دریافت می گردد. عدالت خداوندی با دو دلیل کاملا روشن اثبات شده است.
دلیل یکم- کمال مطلق بودن ذات اقدس مستلزم این است که همه صفات کمالیه را دارا بوده باشد. مانند علم و قدرت. فقدان هر یک از صفات کمالیه، دلیل نقص ذات خدا می باشد و فرض نقص در ذات خداوندی مساوی با فرض عدم آن ذات اقدس است.
دلیل دوم- فرض اینکه خدا عادل نیست یا مستلزم آن است که ظالم است و یا مستلزم آن است که امکان دارد خداوند مرتکب ظلم شود. و اسناد هر دو قضیه بر خدا محال است.
زیرا ظلم یا ناشی از احتیاج است یا معلول افزون طلبی و یا به اعتباری مربوط به جهل اوست، و با توجه به کمال مطلق ذات پروردگاری، اسناد هر سه امر (احتیاج و افزون طلبی و جهل) بدان ذات کامل محال است. البته بدیهی است که ما به جهت محدودیتی که در معرفت و تمایلات خود داریم نمی توانیم ماهیت و همه ابعاد عدالت خداوندی را درک نماییم و این ناتوانی هیچ منافاتی با اعتقاد به این صفت کمال درباره خدا ندارد. همان گونه که ناتوانی ما از شناخت و تعریف حقیقت زیبایی هیچ منافاتی با درک جلوه های بسیار متنوع زیبایی ندارد.
در طول تاریخ همواره این مساله که شرور و ناگواری ها در جهان هستی مخصوصا در عالم جانداران و بالاخص در بنی نوع انسانی شایع و حکمفرماست افکار اشخاص بسیار فراوانی را به خود مشغول داشته و گاهی باعث احساس زجر و ناراحتی روانی می گردد. علماء و حکماء پاسخ هایی به این مساله ذکر کرده اند که قابل بررسی و تحقیق می باشند. برای دریافت پاسخ به این مساله از یک راه آسان تری هم می توان رسید و آن این است که ما انسانها دریابیم همان گونه که لائوتسه فیلسوف چینی گفته است: «در نمایشنامه بزرگ وجود هم بازیگریم و هم تماشاگر». یعنی معرفتی که ما انسانها به دست می آوریم معلول وجود اشیاء و عوامل درک و دریافت ما درباره آن موجودات واقعی است. ما اشیاء بسیار بزرگ را از دور بسیار کوچک می بینیم. ما پره های پنکه برقی را در حال حرکت سریع یک دایره حقیقی می بینیم. پیشرفت دانش ها و آزمایشگاه ها اگرچه می توانند از جهاتی بازیگری های ما را تقلیل بدهند ولی بدان جهت که توانایی منتقل ساختن واقعیات را بدون دخالت از ناحیه مختصات ذاتی آن آزمایشگاه ها و عوامل دانش و مختصات ذاتی خود ما دارا نمی باشند، لذا بازیگری ما در معرفت به کلی معدوم نمی گردد. بازیگری ما در تحصیل معارف مربوط به خود انسان بسیار شدت پیدا می کند، زیرا در اینجا مورد شناسایی خود ما هستیم و آنچه را که در خود می بینیم به دیگران نیز نسبت می دهیم!
شادی ها و اندوه های ما دردها و لذایذ ما در بینش و داوری های ما درباره جهان هستی و حتی درباره دریافت خدا تأثیر می گذارد. به عنوان مثال: شخصی که به طبیعت انسان بدبین است هم دیگران را در این حالت خاص روانی با خویشتن مشترک می بیند و هم هر پدیده و حقیقتی را که درباره انسان درک می کند بر مبنای آن حالت خاص روانی خود (بدبینی) تفسیر و توجیه می نماید.
اکنون می توانیم به نتیجه مطلوبی در پاسخ به مساله فوق برسیم و آن این است که ما انسانها مطابق خواسته ها و تمایلات خود معنایی برای عدالت خداوندی در نظر می گیریم که با واقعیت این صفت کمالی که حکمت ربانی است هیچ سازگار نیست. این معنا عبارت است از اینکه زندگی ما باید به قدری در حد کمال دلخواه ما باشد که بر همه چیز بدون کمترین تلاش علم پیدا کنیم! ما می خواهیم هرگز کمترین سردردی هم به سراغ ما نیاید! ما آن زندگی را میخواهیم که همانطور که برای ما خوشایند است با یک اراده و چشم به هم زدن به دست بیاوریم! ما می خواهیم قدرت و ثروت و همه عوامل لذایذ در اختیار ما قرار بگیرد! بالاتر از این ما می خواهیم اصلا مرگ بر سر ما تاختن نیاورد!
با این تفسیر و توضیحی که برای بایستگی ها و شایستگی های زندگی خود داریم عدالت خداوندی را منظور می نماییم! یعنی عدالت خداوندی باید به نحوی باشد که هر چه را که ضرری به حال ما دارد از ما دور کند! و هرچه برای ما سودی دارد آن را در دسترس ما قرار دهد!
بنابراین تفکرات ما درباره عدالت خداوندی بر محور دانش و لذایذ و آلام محدود ما می چرخد! برای توضیح کامل این قضیه یک مثال روشنی را مطرح می نماییم:
فرض کنیم هم اکنون این خبر به ما برسد که وضع طبیعی همه کرات فضایی (کهکشان ها و کارزارها) به کلی دگرگون شده، سمت حرکت ها تغییر پیدا کرده، موقعیت های کیهانی آنها تغییر کلی پیدا کرده است. ولی در این دگرگونی ها و تغییرات، هیچ جانداری حتی جان یک مورچه هم به خطر نیفتاده است. ما با شنیدن این خبر فورا سراغ رصدگاه ها را می گردیم که به چه عللی، دگرگونی های مزبور اتفاق افتاده است و هیچ گونه بحثی درباره عدالت و ترحم حداوندی به میان نمی آوریم. چرا؟ برای آنکه آسیبی به جان هیچ جانداری وارد نشده است بلکه شروع به تلاش و تکاپوهای علمی می نماییم تا به شرایط و علل آن تغییرات پی ببریم.
ولی اگر یک بیماری ناچیز به ما روی بیاورد، یا مثلا وقت راه رفتن در خیابان جلوی پای خود را نبینیم و به چاله ای سقوط کرده و زخمی شویم و از این زخم احساس درد نماییم، فورا فیلسوف می شویم! و هزاران قانون گرداننده طبیعت را کنار گذاشته و درباره عدالت خداوندی می اندیشیم که این چه عدالتی است!؟ از اینجا معلوم می شود که ما درباره عدالت خداوندی با یک عینک حیات محوری و معلومات محدود می اندیشیم و با ورود کوچک ترین آسیب به حیات ما عدالت خداوندی را منکر و یا آن را مورد تردید قرار می دهیم!
اما احساس نقص در خلقت بعضی از جانداران مخصوصا انسانها ناشی از آن است که ما با نظر به معلومات محدود و تمایلات حیاتی خود یک خط میانگین برای کمال در نظر می گیریم. مثلا می گوییم: همه انسانها باید مانند عالی ترین فرد از جهت کالبد جسمانی و پدیده های فیزیولوژی و شخصیت و وضع روانی و مغزی بوده باشند و کمترین نقص از این خط میانگین نقص ارزشی بوده و در نتیجه شر می باشد!
ما در داوری کوته نظرانه خود متوجه نیستیم که همین خط میانگین ناشی از نقاشی خواسته ها و تخیلات بی پایه ما درباره هستی آنچنان که باید می باشد بدون اینکه احاطه و اشرافی به حقیقت و نظم جهان هستی داشته باشیم.