وقتی که خداوند مسأله تعلیم اسماء را طرح فرمود، انسان کامل را معلم فرشتگان معرفی کرد و فرشتگان را شاگردان انسان قرار داد، نه شاگردان خدا، و اگر فرشتگان شأنیت آن را داشتند که بدون واسطه از خدا، علم کسب کنند، در ذات اقدس اله امساک و بخلی از پذیرش آنها نبود. پس معلوم می شود فرشته شأنیت آن را ندارد که شاگرد بلاواسطه خداوند باشد به دلیل این که: «و ما منا الا له مقام معلوم؛ و هیچ یک از ما نیست مگر این که برای ما مقام و مرتبه ای معین است.» (صافات/ 164) و همچنین لیاقت آن را ندارد که عالم به حقایق همه اسماء شوند، بلکه آنها فقط در حد گزارش، از حقایق آنها با خبر می شوند، و اگر غیر از این بود ذات اقدس اله به آدم می فرمود: "یا آدم علمهم بأسماء هولاء" و از این که به آدم نفرمود: معلم اینها باش بلکه فرمود: «انبئهم بأسمائهم؛ ایشان را از اسامى آنان خبر ده.» (بقره/ 33) یعنی، گزارش اسماء را به اینها بده، نه تعلیم اسماء را، معلوم می شود که:
اولا: فرشته، دون آن است که شاگرد بلاواسطه خداوند قرار بگیرد و ثانیا: دون آن است که متعلم حقایق همه اسماء باشد، بلکه او صرفا باید مستمع باشد و فقط گزارش را بشنود، نه حقیقت را.
ذات اقدس اله وقتی از این صحنه سخن می گوید، هم به فرشتگان می فهماند که، خلیفه من کسی است که معلم و مبین و عالم اسماء است و هم به شیطان می فرماید: خلیفه من که مسجود همه است، کسی نیست که از خاک سر برآورده باشد، بلکه آن کسی است که بر خاک هم احاطه دارد. در نتیجه، روشن می شود که، در مقام تعلیم اسماء، مشکل چیست؟ مشکل این نیست که فرشته ها عالم، متعلم و معلم نیستند. بلکه اشکال کار این است که برخی از حقایق آنچنان بلند است که اولا، فرشته ها نمی توانند آنها را یاد بگیرند، و فقط باید خبرش را بشنوند، و گزارش گونه از آن را دریافت کنند. و ثانیا، نمی توانند این گزارش را بدون واسطه از ذات اقدس اله دریافت کنند، بلکه با واسطه باید تلقی کنند، لذا در جریان خلافت آدم (ع) گرچه سخن از علم فرشته ها و تعلم آنها و تعلیم ذات اقدس اله نسبت به آنها مطرح شده و می گویند «لا علم لنا الا ما علمتنا؛ ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته اى هیچ دانشى نیست.» (بقره/ 32) که هم به علم فرشته ها، هم تعلم ملائکه، و هم تعلیم الهی اشاره شده است. اما این به آن معنا نیست که این "قضیه موجبه حقیقیه" باشد، یعنی، فرشته ها جمیع علوم را بفهمند. بلکه فرشتگان عرض کردند: "ما علمی نداریم مگر همان قدر که تو به ما دادی"، و خداوند هم نفرمود: "همه آنچه را که به آدم آموختم همان را به شما خواهم آموخت"، البته این، به آن معنا نیست که معاذالله در مبدأ فاعلی بخل و نقصی باشد، بلکه ملائکه قابلیت پذیرش را نداشتند. اگر فرشتگان شایسته آن بودند که به حقایق اسماء راه یابند، همانگونه که آدم راه یافت، خدای سبحان به آنها هم می آموخت. و اگر فرشته ها می توانستند، این گزارش حقایق اسماء را بلاواسطه از خدای سبحان دریافت کنند، خود حق تعالی می فرمود: "أنبئکم" یا "وأنبئکم" و دیگر به آدم (ع) نمی فرمود: «یا آدم أنبئهم بأسمائهم» و این تفصیل، قاطع شرکت است.
بنابراین وقتی درباره آدم سخن از تعلیم است و درباره فرشتگان سخن از انباء و گزارش دادن است، معلوم می شود که اولا، آن حقایق بلند را، انسان کامل عالم می شود، و ثانیا بدون واسطه از ذات اقدس اله دریافت می کند، ولی فرشتگان آن حقایق را در حد گزارش و خبر دریافت می کنند، و آن هم با واسطه، و به همین خاطر فرشتگان در پیشگاه انسان کامل خاضع و ساجدند؟ چون آنها که به اذن خداوند "مدبرات عالم" هستند، در پیشگاه معلم حقیقی خود کرنش می کنند.
قرآن انسان خدا انسان کامل فرشتگان تدبیر الهی باورها در قرآن اسماء خدا آموزش