انتقاد علی (ع) از خلفا غیر قابل انکار است و طرز انتقاد آن حضرت آموزنده است. انتقاد علی (ع) از خلفاء احساساتی و متعصبانه نیست، تحلیلی و منطقی است و همین است که به انتقادات آن حضرت ارزش فراوان می دهد. انتقادات اگر از روی احساسات و طغیان ناراحتی ها باشد، یک شکل دارد، و اگر منطقی و بر اساس قضاوت صحیح در واقعیات باشد شکلی دیگر.
انتقادهای احساساتی معمولا درباره همه افراد یکنواخت است، زیرا یک سلسله ناسزاها و طعن ها است که نثار می شود. سب و لعن ضابطی ندارد. اما انتقادهای منطقی مبتنی بر خصوصیات روحی و اخلاقی و متکی بر نقطه های خاص تاریخی زندگی افراد مورد انتقاد می باشد، چنین انتقادی طبعا نمی تواند در مورد همه افراد یکسان و بخشنامه وار باشد. در همین جا است که ارزش درجه واقع بینی انتقاد کننده روشن می گردد.
انتقادهای نهج البلاغه از خلفا برخی کلی و ضمنی است و برخی جزئی و مشخص. انتقادهای کلی و ضمنی همان ها است که علی (ع) صریحا اظهار می کند که حق قطعی و مسلم من از من گرفته شده است.
ابن ابی الحدید می گوید: شکایت و انتقاد امام از خلفا ولو به صورت ضمنی و کلی متواتر است.
روزی امام شنید که مظلومی فریاد بر می کشید که من مظلومم و بر من ستم شده است، علی به او گفت: (بیا سوته دلان گرد هم آئیم) بیا با هم فریاد کنیم. زیرا من نیز همواره ستم کشیده ام.
ایضا از یکی از معاصرین مورد اعتماد خودش معروف به ابن عالیه نقل می کند که گفته: در محضر اسماعیل بن علی حنبلی امام حنابله عصر بودم که مسافری از کوفه به بغداد مراجعت کرده بود و اسماعیل از مسافرتش و از آنچه در کوفه دیده بود از او می پرسید، او در ضمن نقل وقایع با تأسف زیاد جریان انتقادهای شدید شیعه را در روز غدیر از خلفاء اظهار می کرد. فقیه حنبلی گفت تقصیر آن مردم چیست؟ این در را خود علی (ع) باز کرد.
آن مرد گفت پس تکلیف ما در این میان چیست؟ آیا این انتقادها را صحیح و درست بدانیم یا نادرست؟ اگر صحیح بدانیم یکطرف را باید رها کنیم و اگر نادرست بدانیم طرف دیگر را! اسماعیل با شنیدن این پرسش از جا حرکت کرد و مجلس را به هم زد. همین قدر گفت این پرسشی است که خود من هم تاکنون پاسخی برای آن پیدا نکرده ام.