اگر کسی اعتقادش به شفاعت این باشد که مثلا، امام حسین (ع) اصلا بدون اجازه و رضایت خدا محال است شفاعت کند، بعلاوه او کارش حساب دارد: «و هم یعلمون؛ و خودشان هم میدانند» (مجادله/ 14)، «لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا؛ آن روز شفاعت بی فایده است مگر (شفاعت) آن کس که خدای رحمن به او اذن دهد و از گفته او راضی باشد» (طه/ 109)، خود شفاعتش به اجازه خداست، در یک کلمه ای که بخواهد شفاعت کند باید اول برایش محرز باشد که خدا رضایت می دهد که این حرف را بزند: «الا من اذن له الرحمن و قال صوابا؛ مگر کسی که خدای رحمن به او اذن دهد و صواب را گوید (آنچه تصویب شده)» (نبأ/ 38) یا «الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا»، چنین اعتقادی درست است. امام حسین آنجا خودش را به این صورت می بیند. خدا او را برانگیخته است، همان طوری که در دنیا خدا پیغمبران را برانگیخت برای اینکه مردم را هدایت کنند و نجات بدهند. مگر پیغمبران خودشان برانگیخته شدند؟ در دنیا چگونه است؟ آیا در دنیا این پیغمبران بودند که رفتند خدا را برانگیختند و وادار کردند که خدایا بیا ما را بفرست برای هدایت این مردم، یا این خدا بود که پیغمبران را مبعوث کرد و فرستاد برای هدایت مردم و اینها وسیله ای بودند که خدا برانگیخت برای هدایت مردم؟ در مغفرت آن عالم هم عینا قضیه از این قرار است.
این خداست که شفعا را برمی انگیزاند و مأمورشان می کند (که) شما از من مغفرت بخواهید برای چنین کسان تا من مغفرت خودم را شامل حال آنها کنم، که این هم حسابی دارد که مغفرت الهی جز از مجرای اشخاصی که به وسیله آنها هدایت شده اند و جز از مجرای کملین که باب خداوند هستند نیست، ولی به هر حال این خداست که اینها را برای شفاعت بر می انگیزاند.
این است که قرآن کریم می گوید: «قل لله الشفاعة جمیعا؛ بگو شفاعت یکسره از آن خداست» (زمر/ 44). شما خیال می کنی که شما شفیع را برای شفاعت برمی انگیزانی، آن خداست که شفیع را برای شفاعت برانگیخته است. اگر او شفیع را برنیانگیزاند محال است (او شفاعت کند)، کدام شفیع است که جرأت شفاعت داشته باشد، کدام شفیع است که به خود اجازه بدهد یک کلمه برخلاف رضای خدا درباره کسی حرف بزند؟! پس آن شفاعتی که شفاعت مردود و شفاعت منفی است (آن است که برای شفیع استقلال قائل باشیم)، که عرض کردیم، باز مخصوصا تکرار می کنم ما هر دو را باید بدانیم، هم آن (شفاعتی) که نیست تا یک وقت از راهی وارد نشویم که غیر از اینکه کار بی فایده ای کرده ایم گناهی هم مرتکب شده ایم، و هم آن که هست چون واقعا هست و ما باید هر چیزی را آنچنان که هست بدانیم.
ما درباره هر یک از اولیای حق، پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، حضرت امام حسین و هر کس دیگر و بلکه هر کاملتری نسبت به ناقصتر (از) خودش می تواند شفیع باشد خیال نکنیم که این رفتن به سوی شفیع فرار از در خانه خداست! اگر بخواهد به شکل فرار از در خانه خدا باشد رفتن به سوی شفیع رفتن به سوی جهنم است. اگر گفتید من نماز نمی خوانم به جایش کار دیگری برای امام حسین می کنم، امام حسین به چیزی راضی می شود خدا به چیز دیگر، نه خدا را شناخته اید نه امام حسین را. امام حسین آن کسی است که در خطبه روزهای اولش فرمود: «رضی الله رضانا اهل البیت؛ ما اهل بیت کسانی هستیم که رضایی جز رضای خدا نداریم». اصلا امام حسین اگر رضایی غیر از رضای خدا داشته باشد که امام نیست. پیغمبر اگر از خودش دکانی مستقل داشته باشد، چیزی بخواهد غیر از آنچه که خدا می خواهد، به چیزی خشنود باشد غیر از آنچه که خدا (به آن) خشنود است، او نمی تواند پیغمبر باشد. بنابراین محال و ممتنع است که آنچه خدا به آن راضی است از طاعات و عبادات، امام حسین کاری به آنها نداشته باشد، آنچه که خدا (از آن) ناراضی است، از گناهان، معصیتها، شرابخواریها، دروغگوییها، غیبتها، باز امام حسین نسبت به اینها حساسیتی نداشته باشد، در مقابل، امام حسین حساسیت داشته باشد نسبت به مسائل مربوط به شخص خودش و هر کسی که در مسائل مربوط به شخص او کاری کرده باشد.
چنین کسی نه خدا را شناخته است و نه امام حسین را، و به این شکل در خانه امام حسین رفتن، اولین کسی که انسان را طرد می کند خود امام حسین است. اگر اینجور بود پس باید امیرالمؤمنین وقتی که مردمی رفتند به در خانه او آن طور که مورخین نقل کرده اند، و چنین چیزی بوده است و گفتند انت انت؛ تو همان خودش هستی، پیدا کردیم، خودش است، خداست (بالاخره به در خانه علی آمدند، چه از این بهتر! آمدند در خانه علی و گفتند اساسا خودتی، خدا خود تو هستی) باید علی بگوید اینها به در خانه من آمده اند، من نباید اینها را از در خانه ام رد کنم. چکار می کند؟ فورا از اسب پیاده می شود، می افتد سجده می کند به علامت خضوع و بندگی (که) من بنده ای از بندگان خدا هستم. بعد هم اینها را شدید تهدید می کند که اگر از این حرفها توبه نکنید چنین و چنانتان می کنم، یعنی می کشمتان، و کشت. پس بگوییم اینها رفته بودند در خانه علی! این، در خانه علی رفتن نیست. علی خانه ای غیر از خانه خدا ندارد، در خانه ای غیر از در خانه خدا ندارد. امام حسین در دیگری باز نکرده غیر از در خانه خدا که بگوییم از در خانه خدا نمی رویم، از در خانه امام حسین می رویم! اگر دری غیر از در خانه خدا باز کرده باشد که او امام حسین نیست.
شفاعت، مسلم شامل عده ای از اهل توحید می شود، همه شرایطش را ما نمی دانیم و اینکه در چه مواقعی برسد برای ما خیلی روشن نیست، ولی بالاخره در یک مواقعی برای اهل توحید شفاعت خواهد رسید. شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خدا نسبت می دهیم اسمش می شود مغفرت، وقتی به وسائلی که خدا برای مغفرت خودش برانگیخته است نسبت می دهیم اسمش می شود شفاعت.