در قرن بیستم نظریه ای پدید آمده که طرفداران بسیاری برای خود به دست آورده و به "ماتریالیسم تاریخی" معروف است. ماتریالیسم تاریخی یعنی برداشتی اقتصادی از تاریخ و برداشتی اقتصادی و تاریخی از انسان بدون برداشتی انسانی از اقتصاد و یا از تاریخ. به عبارت دیگر، ماتریالیسم تاریخی یعنی اینکه تاریخ، ماهیتی مادی دارد و وجودی دیالکتیکی.
ماهیت مادی دارد یعنی اساس همه حرکات و جنبش ها و نمودها و تجلیات تاریخی هر جامعه، سازمان اقتصادی آن جامعه است؛ یعنی نیروهای تولید مادی آن جامعه و روابط تولیدی آن جامعه و مجموعاً وضع تولید و روابط تولیدی است که به همه نمودهای معنوی اجتماعی اعم از اخلاق و علم و فلسفه و مذهب و قانون و فرهنگ، شکل می دهد و جهت می بخشد و با دگرگون شدن خود، آنها را دگرگون می سازد. اما اینکه تاریخ وجود دیالکتیکی دارد به معنی این است که حرکات تکاملی تاریخ، حرکات دیالکتیک است؛ یعنی معلول یک سلسله تضادهای دیالکتیکی توأم با همبستگی خاص آن تضادهاست. تضاد دیالکتیکی که با تضادهای غیر دیالکتیکی فرق دارد این است که هر پدیده ای جبرا نفی و انکار خود را در درون خود می پرورد و پس از یک سلسله تغییرات در نتیجه این تضاد درونی، آن پدیده ضمن یک تغییر شدید کیفی به مرحله عالی تری که ترکیبی از دو مرحله قبلی است تکامل می یابد.
پس ماتریالیسم تاریخی متضمن دو مسأله است:
یکی مادی بودن هویت تاریخ، دیگر دیالکتیکی بودن حرکات آن.
نظریه "مادیت هویت تاریخ" از یک سلسله اصول دیگر ریشه می گیرد که فلسفی و یا روان شناسانه و یا جامعه شناسانه است و به نوبه خود یک سلسله نظریات دیگر در مسائل ایدئولوژی نتیجه می دهد.