ثنویت در بین زرتشتیان
آیا ایران مقارن ظهور اسلام ثنوی بوده است؟ مهمترین پاسخ درباره نظام فکری و اعتقادی ایرانیان (البته منهای یهودیان و مسیحیان و بودائیان ایران که مجموعا در اقلیت بودند)، پاسخ همین پرسش است. قبلا باید ببینیم در دوره های قبل، ایران از این لحاظ چه وضعی داشته است در دوره های طبیعت پرستی و رب النوع پرستی عقیده ثنوی در روح مردم آریا رسوخ داشته است، و به قول دومزیل "اعتقاد به ثنویت از خصوصیات طرز تفکر ایرانی است". عمده این است و مخصوصا باید بدانیم که خود زردشت که اصلاحاتی در عقائد آریایی ها به عمل آورد، چگونه تفکری در این زمینه داشته است؟ آیا موحد بوده یا ثنوی؟ اگر اوستای ساسانی را ملاک قرار دهیم شک نیست که زردشت ثنوی بوده است، ولی همچنانکه قبلا گفتیم، محققان تنها قسمت مختصر "گاتها" را قدیمی و از آن زردشت می دانند، و قسمتهای دیگر را الحاقی می شمارند. مندرجات گاتها هر چند صراحت تمام ندارد ولی به توحید از ثنویت نزدیکتر است. آنچه از اوستا ظاهر می شود و مورد اعتقاد زرتشت بوده و هست، این است که موجودات و مخلوقات جهان به دو دسته خیر و شر تقسیم می شوند. خیرات آنهایی هستند که هستند و بایست باشند و خوب است که باشند و وجودشان برای نظام عالم لازم است. اما شرور آنهایی هستند که هستند، اما نبایست باشند. وجود آنها سبب نقص عالم شده است و این شرور به هیچ وجه مخلوق اهورامزدا نمی باشند، بلکه مخلوق اهریمن هستند.
ثنویت در کیش مزدکی
دین مزدکی انشقاق و انشعابی از دین مانوی شمرده شده است، همه خرافات مانوی در شریعت مزدکی با اندک تفاوت موجود است. کریستن سن می گوید: درست دین که شریعت بوندس زردشت (فسائی) و مزدک باشد در واقع اصلاحی در کیش مانی محسوب می شده است و مثل کیش مانی این آیین هم آغاز کلام را بحث در روابط اصلین قدیمین، یعنی نور و ظلمت، قرار می داد. تفاوت آن با عقائد مانی در این بود که می گفت حرکات ظلمت، ارادی و از روی علم قبلی نبوده بلکه علی العمیاء بر حسب صدفه و اتفاق جنبشی داشته است بر خلاف اصل نور که حرکاتش ارادی است، بنابراین اختلاط و آمیزش تیرگی و روشنایی که عالم محسوس مادی از آن پیدا شده، بر خلاف تعالیم مانی، نتیجه نقشه و طرح مقدمی نبوده و بر حسب تصادف وجود یافته است. پس در آیین مزدک برتری نور خیلی بیش از کیش مانی مؤکد بوده (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 364-365).
ثنویت در کیش مانوی
ثنویت مانی خیلی صریح تر است از ثنویت زردشتی، ثنویت مزدکی همان ثنویت مانوی است با اندکی اختلاف. شهرستانی در الملل و النحل ثنویت را به مانی نسبت می دهد نه به زردشت و مفصل درباره آن بحث می کند، محققان و مستشرقان در عصر اخیر تحقیقات زیادی درباره مانی و دین او کرده اند. آقای تقی زاده یکی از محققان طراز اول در این موضوع به شمار می رود. برای اینکه نمونه ای به دست داشته باشیم مختصری از بیانات وی را در این باره نقل می کنیم، می گوید: دین مانی بر دو اصل یعنی خیر و شر یا نور و ظلمت و سه دور یعنی ماضی و حال و استقبال مبتنی است. منشأ کلی و اصلی وجود و در واقع خدای بزرگ دوتاست، که یکی را نور و دیگری را ظلمت می نامیم. در منابع ایرانی این دو اصل را "دو بن" نامیده اند. در بدو امر یعنی در ازل و قبل از حدوث خلقت و دنیا این دو اصل جدا و مستقل و منفک از هم بودند که آن دو را مانویان ماضی می نامند، قلمرو نور در بالا و منبسط به شمال و مشرق و مغرب بوده و مقر ظلمت در پایین و ممتد در جهت جنوب بود، و اگر چه با هم، هم حدود بودند، سرحد فاصلی داشتند و تماسی در کار نبود. بنابر بعضی بیانات از قسمت جنوبی فضا نیز یک ثلث متعلق به نور بوده و لذا وسعت قلمرو نور پنج برابر قلمرو ظلمت بود هر یک از این دو اصل در قلمرو خود ساکن و آرام قرار داشتند.
عالم نور دارای تمام صفات خوب بود و نظم و صلح و فهم و سعادت و سازش در آنجا حاکم بود، ولی در عالم ظلمت اغتشاش و بی نظمی و کثافت مستولی بود. گاهی این دو اصل را به عنوان دو درخت نامیده اند: یکی را درخت حیات و دیگری را درخت مرگ در قلمرو نور پدر عظمت حکمران است و در قلمرو ظلمت پادشاه تاریکی. قلمرو نور از پنج ناحیه و مسکن به وجود آمده که پنج عضو خدا یعنی هوش و فکر و تأمل و اراده و ائون های بی شمار (موجودات جاوید و مظاهر خدا)، در آن ساکن هستند. قلمرو ظلمت هم از پنج طبقه روی همدیگر به وجود آمده که از بالا به پایین عبارت است از دود پایه و آتش بلعنده و باد مخرب و آب لجنی و ظلمات (مانی و دین او، صفحه 39 - 40). تا همین جا برای مدعای ما کافی است، طالبین بیشتر می توانند به خود کتاب "مانی و دین او" مراجعه نمایند.