آقای دکتر معین می گوید: قطع نظر از اوستا و به ویژه گات ها که قدمت آن را از هزار و صد تا هفتصد پیش از مسیح نوشته اند، در جزء آثار قدیم ایران، در اسحق آوند جنوب بهستان (بیستون) نقشی از زمان مادها مانده که قدمت آن به قرن هشتم پیش از مسیح می رسد، اکنون این نقش موسوم است به "دکان داود" و آن گوری است که در بدنه کوه تراشیده شده و تصویر آن عبارت است از یک ایرانی که در برابر آتش ایستاده است. گیرشمن گوید: ما سه معبد از عهد هخامنشی می شناسیم یکی در "پاسارگاد" که به امر کورش ساخته شده، دیگری در نقش رستم در جبهه مقبره داریوش که شاید به دستور خود او بنا شده و سومین در شوش که ظاهرا متعلق به زمان اردشیر دوم است (مزدیسینا و ادب پارسی، صفحه. 278). مطلبی که قابل توجه است این است که عکس العمل زردشت در مقابل این عمل چه بوده است؟ آیا زردشت این کار را نهی کرده و بار دیگر بعد از او رواج یافته و عملا جزء بلکه رکن دین زردشتی قرار گرفته است، یا زردشت با تعظیم و تقدیس آتش به همان شکلی که بوده مخالف نبوده است.
اگر روایات خود زردشتیان و مخصوصا اوستای موجود را ملاک قرار دهیم زردشت با این کار موافق بوده است. آقای دکتر معین می گوید: آذر، نام یکی از ایزدان مزدیسناست "آذر ایزد" (فرشته آذر و یا رب النوع آذر) در اوستا غالبا پسر اهورامزدا خوانده شده (همچنانکه عیسی پسر خدا خوانده شد و قرآن سخت آن را مورد حمله قرار داده است)، از این تعبیر خواسته اند بزرگی مقام او را برسانند، چنانکه "سپندار مذ" فرشته موکل زمین را نظر به سود آن، "دختر اهورامزدا" (همچنانکه اعراب جاهلیت فرشتگان را دختران خدا می نامیدند و قرآن سخت بر آنها تاخته است) نامیده اند. در یسنا 25 بند 7 آمده است: آذر پسر اهورا مزدا را می ستائیم، تو را ای آذر مقدس و پسر اهورامزدا و سرور راستی ما می ستائیم، همه اقسام آتش را می ستائیم. در بندهای 46-50 از "زامیا دیشت"، "ایزد آذر" رقیب "آژی دهاک" (ضحاک) شمرده شده است که از طرف "سپنت مئنیو" ضد ضحاک برانگیخته شده تا وی را از رسیدن به "فر" یعنی فروغ سلطنت باز دارد. (مزدیسینا و ادب پارسی، صفحه 276 ایضا کریستن سن، صفحه 167).
در گات های زرتشت که از نظر اصالت و انتساب به شخص زرتشت معتبرترین قسمتهای اوستا است، سخن از نیاز بردن به آتش است. چیزی که هست برخی مدعی هستند که اعتقاد شخص زردشت با آنچه در یسناها (قسمتی از کتاب اوستا) و یشت ها (قسمتی از کتاب اوستا) نقل شده، تفاوت داشته است.
جان ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می گوید: "از تشریفات و آداب عبادات و اعمال مذهبی از مذهب اصلی زرتشت چیز مهمی باقی نمانده است. همین قدر معلوم است که زرتشت رسوم و مناسک آریانهای قدیم را که مبتنی بر اعتقاد به سحر و جادو و بت پرستی بوده و رو به زوال می رفته به کلی منسوخ فرموده است. تنها یک رسم و یک عبادت از زمان زرتشت باقی مانده است و آن، چنانکه گفته اند این است که وی در هنگام انجام مراسم پرستش در محراب آتش مقدس به قتل رسید و در هنگام عبادت جان سپرد. در یکی از سرودهای گات ها آمده است که زرتشت می گوید: هنگامی که بر آذر (آتش) مقدس نیازی تقدیم می کنم خود را راست کردار و نیکوکار می دانم. و در جای دیگر، آتش مقدس را عطیه یزدان می شمارد که اهورامزدا آن را به آدمیان کرامت فرموده است. ولی باید دانست که زرتشت، خود آتش را نمی پرستیده و آن عقیده که پیشینیان و نیاکان او درباره این عنصر مقدس داشته اند وی نداشته است و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخیر عنوان کرده اند اختلاف دارد؛ بلکه او آتش را فقط یک رمز قدوسی و نشانی گرانبها از اهورامزدا می دانسته است که به وسیله او به ماهیت و عصاره حقیقت علوی خداوند دانا پی می توان برد." (تاریخ جامع ادیان، صفحه 309 - 310).
آنچه مسلم است این است که خواه آتش را تقدیس می کرده و یا نمی کرده است و بر فرض تقدیس به هر شکل و هر صورت بوده است، تعظیم و تقدیس و تکریم و پرستش آتش بعد از زرتشت سخت بالا گرفت و بزرگترین شعار زرتشتیگری شناخته شد که هنوز هم ادامه دارد. همان طور که در میان مسلمین، مساجد و در میان مسیحیت، کلیسا ساخته می شود، در میان زرتشتیان، آتشکده ها ساخته شد.
تقدیس آتش و آتشکده در متون معتبر زرتشتی
در اوستا "آذر ایزد"، پسر اهورامزدا خوانده شده است. کریستن سن می گوید: آتش در این آیین مهم تر از سایر عناصر بوده است، (مزدیسنا و ادب پارسی، ص333). در پاورقی می گوید: عقیده هرتل در یک سلسله مقالاتی که تحت عنوان "منابع و تحقیقات هند و ایرانی" نوشته است این است که ایرانیان عنصر آتش را در عالم صغیر و کبیر نافذ می دانستند". و سپس خودش چنین اضافه می کند: به عقیده ما آنچه هرتل گوید خالی از حقیقت نیست. خود آقای دکتر معین درباره آتشکده "آذر برزین مهر" که یکی از سه آتشکده بزرگ و اصلی باستان بوده می گوید: در فصل 17، بند 8، آمده: "آذر برزین مهر، تا زمان گشتاسب در گردش بوده "پناه جهان" می بود تا زرتشت انوشه روان دین آورد گشتاسب دین پذیرفت آنگاه گشتاسب آذر برزین مهر را در کوه ریوند که آن را پشت و پشتاسپان خوانند فرو نهاد" (مزدیسنا و ادب پارسی ص333). ایضا درباره همین آتش از خرده اوستا چنین نقل می کند: "از یاوری این آتش است که کشاورزان در کار کشاورزی داناتر و تخشاتر و پاکیزه تر شستک جامه تر هستند و با این آتش بود که گشتاسب پرسش و پاسخ کرد" (مزدیسنا و ادب پارسی، ص334). درباره "آذر فرنبغ" که یکی دیگر از آتشکده های اصلی بوده است می گوید: این آتشکده به موبدان اختصاص داشته است. در تفسیر پهلوی بند پنجم، آتش بهرام، نیایش (خرده اوستا) آمد: گنام این آذر فرنبغ است، و این آتشی است که نگهبانی پیشه پیشوایی (اتربانی نگهداری آتش) با اوست، و از یاوری این آتش است که دستوران و موبدان دانایی و بزرگی و فر دریافت کنند و این آتش است که با ذهاک (ضحاک) پیکار کرد". (مزدیسنا و ادب پارسی، ص339و340).
در فصل 17 بند هش، درباره "آذر گشنسب" که سومین آتشکده بزرگ و اصلی است، طبق نقل خود آقای دکتر معین در کتاب مزدیسنا و ادب پارسی چنین آمده است: "آذر گشنسب تا هنگام پادشاهی کیخسرو هماره پناه جهان بود، وقتی که کیخسرو دریاچه چچست را ویران کرد، آن آتش به یال اسب او فرو نشست، سیاهی و تیرگی را برطرف نمود و روشنایی بخشید، به طوری که او توانست بتکده را ویران کند، در همان محل در بالای کوه اسنوند، دادگاهی (معبدی) ساخت و آذر گشنسب را فرو نشاند" (مزدیسنا و ادب پارسی، ص311). ایضا از بند هش درباره همین آتش نقل می کند: یکی از سه شراره مینوی بوده که به جهان خاکی برای امداد جهانیان فرود آمده در آذربایجان قرار گرفت (مزدیسنا و ادب پارسی، ص112). فردوسی در داستان رفتن کیکاوس و کیخسرو به آتشکده آذر گشنسب می گوید:
بباشیم در پیش آذر بپای *** مگر پاک یزدان بود رهنمای
به جائی که او دارد آرامگاه *** نماید نماینده داد راه