مسئله دیگر در مورد روش تبلیغی پیامبران، این است که آنها می گفتند ما نقشی جز رسالت نداریم. ما خلق خدا و رسول خدا و پیام آور خدا هستیم. پیغمبران نمی آمدند سند بهشت و جهنم امضا بکنند، همان گونه که کشیش ها از این کارها می کردند و شاید هنوز هم می کنند، کارهایی از این قبیل که سند به دست کسی بدهند که آقا تو با این سند خیالت جمع باشد که من این قدر از بهشت را برای تو تضمین کردم! با اینکه از نظر رسالت خودشان و کلیت آن کوچکترین تردیدی به خود راه نمی دادند و به طور کلی مسائل را می گفتند، ولی در جواب سؤالاتی نظیر: عاقبت من چطور است؟ می گفتند خدا عالم است، چه می دانم. از بواطن، خدا عالم است، اینکه عاقبت تو به کجا منتهی می شود، خدا خودش بهتر می داند.
درباره جناب عثمان ابن مظعون صحابه بسیار بزرگوار پیامبر اکرم (ص)، نوشته اند که بعد از آنکه رسول اکرم به مدینه هجرت کردند، او جزء مهاجرین بود. عثمان بن مظعون اول کسی بود که در مدینه وفات کرد و رسول اکرم (ص) دستور دادند که او را در بقیع دفع کنند و بقیع را از همان روز قبرستان قرار دادند. همین جناب عثمان بن مظعون است که در سمت شرقی بقیع مدفون است و مرد بسیار بزرگواری است و رسول اکرم به او خیلی اظهار علاقه می کردند و همه هم این را می دانستند.
امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: «کان لی فیما مضی اخ فی الله، و کان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه؛ در گذشته یک برادر دینی داشتم، برادری داشتم که در راه حق بود و آنچه که او را در چشم من بزرگ می کرد این بود که تمام دنیا در نظر او کوچک بود.» (نهج البلاغه، حکمت 289، ص 1225) شارحان نهج البلاغه گفته اند مقصود امیرالمؤمنین عثمان بن مظعون است.
یکی از پسران امیرالمؤمنین اسمش عثمان است. وقتی متولد شد، امیرالمؤمنین فرمود: من هم می خواهم اسم این را به نام برادرم عثمان بن مظعون بگذارم، می خواست یاد آور عثمان بن مظعون باشد. اینچنین مردی، از دنیا رفت. او در خانه یکی از انصار زندگی می کرد. زنی هم در آن خانه بود و شاید زن برادر انصاریش بود به نام "ام علاء" که به او خدمت می کرد. رسول اکرم (ص) آمدند برای تشییع جنازه عثمان بن مظعون و در این مراسم طوری رفتار کردند که با اخص اصحاب رفتار می کردند. یک دفعه ام علاء رو کرد به جنازه عثمان بن مظعون و گفت: «هنیئا لک الجنه؛ بهشت ترا گوارا باد.»
رسول اکرم (ص) رو کرد به او و با تندی فرمود: «چه کسی چنین قولی به تو داد؟» گفت: «یا رسول الله! این صحابی شما است، من به خاطر این همه علاقه ای که شما به او داشتید این سخن را عرض کردم.» رسول خدا (ص) این آیه را خواند: «قل ما کنت بدعا من الرسل و ما ادری ما یفعل بی و لا بکم»؛ «بگو: من از (میان) پیامبران، پیامبر نو ظهوری نیستم و نمی دانم با من و شما چه معامله ای خواهد شد.» (احقاف/ 9) خیلی معنی دارد. همچنین در اواخر سوره مبارکه جن است: «قل انی لا املک لکم ضرا و لا رشدا* قل انی لن یجیرنی من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا»؛ «بگو اختیار سود و زیان شما با من نیست، خود مرا جز خدا کسی پناه نخواهد داد.» (جن/ 21-22)