امام علی (ع) به عمار یاسر فرمودند چنانچه در «نهج البلاغه» وارد است:
«و قال علیه السلام لعمار بن یاسر، و قد سمعه یراجع المغیرة بن شعبة کلاما: دعه یا عمار! فإنه لم یأخذ من الدین إلا ما قاربه من الدنیا. و علی عمد لبس علی نفسه، لیجعل الشبهات عاذرا لسقطاته؛ چون حضرت دیدند که عمار بن یاسر با مغیرة بن شعبه گفتگو و در موضوعی رد و بدل در سخن دارد، به او فرمودند: ای عمار! او را واگذار و رها کن! چون این مرد، از دین چیزی نگرفته است مگر به آن مقداری که او را به دنیا نزدیک کند و از روی علم و عمد خود را به اشتباه میزند و بر نفس خود و ادراکات خود لباس شبهه میپوشاند؛ برای اینکه موارد شبهه را عذر برای لغزش های خود قرار دهد.» (نهج البلاغه، حکمت 405 ج2 ،ص231)
این توصیف حضرت از مغیره بسیار عجیب است، که کسی به سر حدی رسد که عالما عامدا برای مطالب و دعاوی باطل پوششی از شبهات قرار دهد؛ برای آنکه در روز محاکمه و در بین مردم، آن لباس شبهه را وجه موجه خود قرار دهد.
این یک حالت نفاق شدید درونی است که از روی علم و بصیرت و نور و بینایی عمد و با وجود آگاهی، انسان خود را به نفهمی و عدم اطلاع زند و به واسطه حمل نمودن کارهای مردم بر وجه غیر صحیح با آنکه می داند صحیح است، یا بر وجه صحیح با آنکه می داند غلط است، بخواهد در بین مردم به جهت باقی ماندن آبرویش، از مؤاخذه فرار کند و پیوسته آن موارد شبهه را مستمسک عمل خود بگیرد.
این خود یک نوع ظلمتی در نور، و یک طرز نابینایی در عالم بینایی است؛ که در عالم قیامت به همین نحوه و کیفیت ظهور خواهد نمود.
در بین افراد جامعه از این قبیل افراد بسیارند که دین را آلت وصول به دنیا قرار می دهند و نماز می خوانند و سخنان فریبدهنده می زنند برای آنکه در دنیا حکومت کنند.
راجع به اهل دنیا که چگونه دین را برای منویات دنیوی خود استخدام میکنند، امام حسین (ع) در خطبة کوتاهی در مسیر خود به سوی کربلا در «ذی حسم» استعاره لطیفی به کار برده است چنان که در «تحف العقول» است:
«حضرت فرمودند: این دنیا دگرگون شده و متنکرا چهره زشت خود را مینمایاند و خوبیها و پسندیدگیهای دنیا پشت نموده و از خوبیهای آن چیزی نمانده است مگر به قدر مختصری به اندازه آبی که در ته ظرفی که آب آن را خالی کردهاند، جمع می گردد و مگر عیش و زندگانی پست و بی ارزش، مانند چراگاهی که در آن چریده و علف های آن را خورده و پایمال نموده و نابود کردهاند. آیا شما نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد؟ و در این صورت مؤمن از روی حق و حقیقت باید در لقای خدای خود و مرگ رغبت داشته باشد. پس در این شرایط من نمیبینم مرگ را مگر سعادت؛ و مشاهده نمیکنم زندگی با ستمگران را مگر ضجرت و ملالت. به درستی که حقا مردم، بندگان زر خرید و غلامان حلقه به گوش دنیا هستند و دین و مذهب، مانند آب دهانی است که بر روی زبان هایشان میچرخد؛ از دین دفاع میکنند زمانی که معیشتهای آنان تأمین شود. پس زمانی که امتحان در پیش آید معلوم میشود که دینداران چه بسیار کم هستند.»
این کلام حضرت را ابن شعبة حرانی در «تحف العقول» ص 245 آورده است و مجلسی (ره) در «بحارالانوار» در «روضه بحار» که جلد 17 است در ص 148 آورده،و از طبع حروفی در جلد 78، ص 116 آمده است.
سید ابن طاووس در «لهوف» این خطبه را از آن حضرت در «عذیب الهجانات» که یکی از منازل بین مدینه و کوفه است نقل کرده و فرموده است که: چون در اینجا نامه عبیدالله بن زیاد به حر بن یزید رسید و او را دربارة آن حضرت امر به تضییق کرد، حضرت این خطبه را خواندند. («لهوف» طبع سنگی، ص 69)