راجع به بعض از حالات مخلصین در حال فناء، ابن فارض چقدر عالی آورده است:
أممت إمامی فی الحقیقة فالوری *** ورائی و کانت حیث وجهت وجهتی (1)
یراها أمامی فی صلاتی ناظری *** و یشهدنی قلبی إمام أئمتی (2)
و لا غرو أن صلی الإمام إلی أن *** ثوت فی فؤادی و هی قبلة قبلتی (3)
و کل الجهات الست نحوی توجهت *** بما ثم من نسک و حج و عمرة (4)
لها صلواتی بالمقام أقیمها *** و أشهد فیها أنها لی صلت (5)
کلانا مصل واحد ساجد إلی *** حقیقته بالجمع فی کل سجدة (6)
منحت و لاها یوم لایوم قبل أن *** بدت عند أخذ العهد فی أولیتی (7)
وهمت بها فی عالم الأمر حیث لا *** ظهور و کانت نشوتی قبل نشأتی (8)
فأفنی الهوی مالم یکن ثم باقیا *** هنا من صفات بیننا فاضمحلت (9)
فألفیت ما ألقیت عنی صادرا *** إلی و منی واردا بمزیدة (10)
و شاهدت نفسی بالصفات التی بها *** تحجبت عنی فی شهودی و حجبتی (11)
و أنی التی أحببتها لا محالة *** و کانت لها نفسی علی محیلتی (12)
فهامت بها من حیث لم تدر و هی فی *** شهودی بنفس الأمر غیر جهولة (13)
جلت فی تجلیها الوجود لناظری *** ففی کل مرئی أراها برؤیة (14)
(دیوان ابن فارض تائیه کبری ص60 به بعد؛ بیت اول بیت 148 از تائیه است)
1ـ چون وجود من مستغرق در وجود مطلق و ذات حضرت احدیت شد، و بین من و بین خدای من رسم دوئیت از بین رفت؛ بنابراین من در حقیقت به امام خودم که همان ذات حق باشد در نمازهایم اقتدا کردم؛ و او را قصد کردم، پس بنابراین تمام مخلوقات چه امام و چه مأموم پشت سر من هستند؛ و چون او در دل من بود، لذا هر جا که وجه خود را متوجه نمودم همانجا وجهه من بود.
2ـ دیدگان من در موقع نماز او را جلوی من می بیند و قلب من گواهی می دهد که او امام ائمه من است.
3ـ و عجب نیست از اینکه در نماز، امام به سوی من نماز بخواند؛ چون خدا در دل من جا گرفته و بنابراین ذات اقدس او جل و علا قبله من است.
4ـ و تمام جهات ششگانه از بالا و پائین و راست و چپ و جلو و پشت سر به طرف من توجه و اقبال کرده، با تمام آثار و خصوصیاتی که از عبادت و حج و عمره موجود است.
5 و 6ـ نمازی که من در مقام ابراهیم به جای می آورم برای اوست، و در آن مقام گواهی می دهم که او برای من نماز می گذارد. چون اشباح ظاهره، سایه های ساجده برای ارواح باطنه هستند؛ و محب به اعتبار جمع، عین محبوب است و به اعتبار تفرقه غیر اوست، و توجه محب به سوی محبوب فرع توجه محبوب به سوی محب است؛ پس می توان گفت که: هر دوی ما نمازگزار واحدی هستیم که به مقام حقیقت جمعی خود در هر سجده ای سجود به جا می آوریم.
7ـ مقام قرب و ولایت او به من عنایت شد، در اولین نقطه ایجاد و پیدایش من؛ در وقتی که اشیاء به طریق معلومیت از ذات حق ظهور می کردند و عالم امر را قبل از عالم خلق تشکیل می دادند، و هنوز روز را خدا نیافریده بود؛ و در عالم میثاق عهدی بسته نشده بود.
8ـ و من در محبت و عشق به او در عالم امر متحیر و واله شدم؛ در آنجایی که هنوز ظهوری برای ذات من و برای صفات من در عالم خلق نبود، و بنابراین سکر و مستی من درباره او قبل از پیدایش من در این عالم بود.
9ـ پس آن محبتی که من در عالم امر به خدای خود پیدا کرده بودم، فانی و نابود کرد آن صفاتی را که در این عالم خلق میان من و او حادث شد؛ و در آن عالم امر ثابت نبود؛ پس آن صفات مضمحل و نابود شد و من با آن ذات اقدس همانطور که در اول امر بودم همانطور شدم.
10ـ پس از آنکه صفات من در عالم فنا مضمحل و نابود شد من به عالم بقا بازگشتم و آن صفاتی را که به واسطه زیادتی القا کرده و رها نموده بودم، همه را چنین یافتم که از من صادر شده است به من و وارد شده است بر من.
11ـ و مشاهده کردم در حال شهودم نفس خود را با صفاتی که به واسطه آن صفات، ذات اقدس احدیت، در حال احتجاب من از من محجوب شد.
12ـ و دیگر آنکه مشاهده کردم که نفس من یقینا و ضرورتا همان ذات است؛ و در معرفت ذات، نفس من مرا بر خود من حواله میکرد.
13ـ و نفس من در جستجوی او ناخود آگاه مفتون و دیوانه او شد؛ در حالی که در حقیقت و واقع، در شهود من بود، و نفس من به این امر جاهل نبود.
14ـ آن ذات اقدس در حالی که تجلی می کرد در وجود مطلق، در برابر دیدگان من پرده برگرفت؛ به طوری که من با دیدار چشم خود، در هر چیز دیدنی او را بالعیان مشاهده کردم.