سیره علی (ع)
در سیره امام علی (ع) حضرت تا زمانی که مخالفانش دست به سلاح نبردند با کمال بزرگواری برخورد کرد و نه تنها حقوقشان را قطع نکرد، بلکه اجازه اظهار نظر و برپایی اجتماعات نیز به آنان داد، با این که می دانست طلحه و زبیر در زمره مخالفانند، آنها را محدود نکرد و تا زمانی که در مدینه بودند، تلاش داشت با گفتگو و موعظه آنان را از مخالفت باز دارد.
حضرت علی (ع) با خوارج نیز چنین رفتار کرد. «کثیر بن نمر» گوید: «در نماز جمعه شرکت کرده بودم و مستمع خطبه های حضرت امام علی (ع) بودم. در این هنگام مردی آمد و شعار خوارج را سر داد که «لا حکم الا الله». سپس یکی دیگر از خوارج از جای دیگر مسجد برخاست (با هماهنگی می خواستند در نماز جمعه مولی اخلال ایجاد کنند) حضرت به آنها فرمود: "بنشینید! بله حکمی جز حکم خدا نیست ولکن این جمله ای است که از آن اراده باطل دارید (حکم یعنی قانون، قانونی بهتر از قانون خدا نیست ولکن خوارج آن را به معنای حاکم می گرفتند) من هم منتظر حکم خدا در مورد شما هستم."
سپس فرمود: "الا ان لکم عندی ثلاث خلال ما کنتم معنا؛ آگاه باشید تا با ما هستید (نه بر ما و مخالف مسلحانه) شما را از سه حق ممنوع نخواهم کرد." "ان نمنعکم مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و لانمنعکم فیئا ما کانت ایدیکم معنا و لا نقاتلکم حتی تقاتلوا؛ شما را از حضور در مسجد برای یاد خدا ممنوع نخواهیم کرد و حقوقتان را مادامی که با ما هستید قطع نخواهیم ساخت و تا وقتی که دست به سلاح نشدید با شما نخواهیم جنگید."»
در سخنی دیگر آمده است که حضرت فرمود: «ان سکتوا ترکناهم و ان تکلموا حاججناهم و ان افسدواقاتلناهم؛ اگر سکوت کنند، آنان را به حال خودشان واخواهیم گذاشت و اگرحاضر به گفتگو باشند با آنها گفتگو و محاجه خواهیم کرد و اگر افساد کنند با آنان خواهیم جنگید.»
امام و معارضان
با دقت در سیره امام علی (ع) درمی یابیم که امام علی (ع) با معارضان دوگونه برخورد داشته است:
الف: برخورد با سران انحراف و گمراهی; آنان که با علم و آگاهی، جمعی را به وادی ضلالت کشاندند.
ب: برخورد با زیرمجموعه، یا بدنه معارضان که نوعا افرادی ناآگاه و غیر مغرضند. برخورد حضرت با گروه اول; ابتدا نصیحت و ارشاد و سپس برخورد قاطع انقلابی بوده است. ولی برخورد حضرت با گروه دوم ماهیتا با گروه اول، متفاوت بوده است. تمام تلاش حضرت در سه نبردی که داشت این بود که بدنه اصلی مخالفان خویش را از سر آن جدا کند.
بر این اساس است که:
1- بر آگاه کردن آنها از عمق توطئه تلاش فوق العاده داشت و شاهد آن خطبه های فراوانی است که حضرت پیش از جنگ جمل و نهروان و صفین ایراد کرده و به دوستان خویش نیز دستور داد که خطبه های آگاهی بخش ایراد کنند.
2- بر نصیحت و ارشاد آنها نیز تاکید داشت.
3- در این مسیر، گاه حضرت مدتی جنگ را به تاخیر می انداخت تا زمینه فکر و اندیشه در مخالفان پدید آمده و از طریق انحراف، به صراط مستقیم هدایت شوند به عنوان نمونه: پس از آن که حضرت امام علی (ع) شریعه فرات را از دست اصحاب معاویه گرفت و اجازه استفاده از آب را به دوست و دشمن داد تا مدتی دست به جنگ نزد و پیامی هم بین او و معاویه رد و بدل نشد. البته این کار به خاطر این بود شاید اصحاب معاویه به سوی حق بازگردند. این سبب شد که بین عراقیان زمزمه درگرفت که «چرا امام، فرمان جهاد صادر نمی کند؟ به امام گفتند ما نیامده ایم اینجا وطن گزینیم. زنان و فرزندان خود را در کوفه گذارده و این جا آمده ایم که با سپاه معاویه و دشمن مبارزه کنیم.»
حضرت فرمود: «افراد لشگر چه می گویند؟»
پاسخ دادند: «بعضی معتقدند از ترس کشته شدن، فرمان جنگ صادر نمی کند! و بعضی می گویند در مبارزه و جنگ با شامیان تردید دارد.»
حضرت در پاسخ اینان فرمود: «اما قولکم احل ذلک کراهیةالموت فو الله ما ابالی دخلت الی الموت او خرج الموت الی؛ اما اینکه می گویید آیا این تاخیر به خاطر ترس از مرگ است به خدا سوگند باک ندارم، من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید!»
«واما قولکم شکا فی اهل الشام فو الله ما دفعت الحرب یوما الاو انا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی و تعشوا الی ضوئی وذلک احب الی من ان اقتلها علی ضلالها و ان کانت تبوء بآثامها؛ اما این که می گویید در مبارزه با شامیان تردید داشته باشم، هرگز چنین نیست به خدا سوگند! حتی یک روز جنگ را به تاخیر نینداختم مگر آن که امیدوار بودم، عده ای از آنها به ما پیوسته و هدایت شوند و در لا به لای تاریکیها پرتوی از نور مرا ببینند و به سوی من آیند و این برای من از کشتار آنان در راه گمراهی بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار می شوند.»
این شیوه الگویی است برای رفتار با مخالفان ناآگاه; آنان که مغرض و کینه توز نیستند.
در برخورد با گروهها و گروهکهای معارض باید اساس بر این باشد که انسانهای فریب خورده را با رفتاری انسانی نجات داد و سپس به سرکوب آنها پرداخت; گرچه اگر آگاهی بخشی مفید نیفتاد و فریبخوردگان هم چنان در جبهه معارض و مخالف ماندند، نظام مقدسی هم چون نظام امام علی (ع) با آنان نیز برخورد می کند و تقصیری و سرزنشی متوجه نظام الهی او نیست.
علی (ع) و خوارج
خوارج شروع کردند به خون دل به دل علی وارد کردن، و علی تا وقتی که اینها قیام مسلحانه نکرده بودند با آنها مدارا کرد حداکثر مدارا، حتی حقوق اینها را از بیت المال قطع نکرد، آزادی اینها را محدود نکرد. جلوی چشم دیگران می آمدند به او جسارت و اهانت می کردند و علی حلم می ورزید. آنها همه مردم دیگر را جایزالقتل می دانستند شروع کردند به کشتار و غارت کردن. وضع عجیبی شد.
یکی از صحابه پیغمبر با زنش می گذشت در حالی که آن زن حامله بود. از او خواستند که از علی تبری بجوید. این کار را نکرد. کشتندش، شکم زنش را هم با نیزه دریدند، گفتند شما کافرید.
کارشان به جایی کشید که علی (ع) آمد در مقابل اینها اردو زد. دیگر نمی شد آزادشان گذاشت. خود علی (ع) رفت با آنها صحبت کرد. صحبتهای حضرت مؤثر واقع شد، از آن عده که دوازده هزار نفر بودند هشت هزار نفرشان پشیمان شدند.
علی (ع) پرچمی را به عنوان پرچم امان نصب کرد که هر کس زیر این پرچم بیاید در امان است. آن هشت هزار نفر آمدند ولی چهار هزار نفر دیگرشان گفتند محال و ممتنع است. علی هم شمشیر به گردن این مقدسینی که پیشانیشان پینه بسته بود گذاشت، تمام اینها را از دم شمشیر گذارند.
امام علی (ع) حکومت اسلامی دشمن اخلاق دنیاپرستی توطئه حدیث خوارج