خلیفه دوم، عمر ابن خطاب، هنگامی که احساس کرد تا چند روز دیگر خواهد مرد تصمیم گرفت خلیفه بعد از خودش را انتخاب کند. اما شخصا این کار را نکرد، بلکه شورای شش نفرهای را برای این کار برگزید و گفت: انتخاب ابوبکر با مشورت مؤمنین نبوده؛ ولی از این پس خلیفه را باید بر پایه مشورت مؤمنین انتخاب کرد.
البته تاریخ نشان میدهد که او آرزوی زنده بودن دوستان قدیمی خود را داشت تا آنان را به خلافت بگمارد؛ کسانی مثل معاذ بن جبل، ابوعبیده جراح و سالم مولی حذیفه. اما در آن زمان همه آنها از دنیا رفته بودند. برای همین شش نفر را انتخاب کرد تا با مشاوره همدیگر، یکی را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند:
امام علی (ع)، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن ابن عوف، عثمان.
چگونگی انتخاب خلیفه
آنان باید در خانهای گرد هم جمع میشدند و یک نفر را بر میگزیدند. اگر پنج نفر از آنها کسی را انتخاب میکردند و یکی مخالفت میکرد، باید سرش جدا میشد. اگر دو نفر با نظر چهار نفر مخالفت میکردند، باید کشته میشدند. اگر سه نفر یک طرف و سه نفر طرف دیگر بودند، نظر گروهی اولویت داشت که عبدالرحمان بن عوف در میان آنها بود و آن سه نفر دیگر در صورت مخالفت باید کشته میشدند. پنجاه نفر از انصار نیز بایست از کار آنان مراقبت میکردند.
عباس ابن عبدالمطلب از امام علی (ع) خواست داخل شورا نشود. اما امام گفت:
اولا از تفرقه هراس دارد. ثانیا با این کار، سخن عمر رد میشد که میگفت قوم شما به جمع شدن نبوت و خلافت در یک خاندان رضایت نمیدهند. (یعنی پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، عمر با خلافت امام علی مخالفت می کرد با این بهانه که قریش راضی نمی شود که نبوت و خلافت در یک خاندان یعنی بنی هاشم باشد در حالی که با تعیین امام علی در شورا به عنوان نامزد خلافت و شرکت آن حضرت، در واقع خود، سخن اولش را رد کرده بود.)
زمانی که ترکیب شورا روشن شد، پیش بینی امام علی این بود که خلافت در نهایت به عثمان خواهد رسید و این چنین تحلیل میکرد:
سعد بن ابی وقاص با پسر عموی خود عبدالرحمان بن عوف (که هر دو از قبیله بنی زهره بودند) مخالفت نخواهد کرد. عبدالرحمان نیز شوهر خواهر عثمان است و او را برخواهد گزید. در این صورت حتی اگر دو نفر باقیمانده، یعنی طلحه و زبیر هم به امام علی (ع) رأی میدادند، سودی نداشت؛ زیرا نظر آن سه نفر دیگر به دلیل حضور عبدالرحمن ابن عوف ترجیح داشت.
باید این نکته را نیز اشاره کرد که عثمان و عبدالرحمان بن عوف از زمان پیامبر با هم عقد برادری بسته بودند.
پس از مرگ عمر ماجرا به این صورت پیش رفت که در شورا عبدالرحمان اعلام کرد که خودش خواستار خلافت نیست. سعد بن ابی وقاص هم گفت هر چه عبدالرحمن ابن عوف بگوید. طلحه و زبیر نیز به علی (ع) رأی دادند. لذا خلافت منحصر به امام علی یا عثمان شد. در اینجا عبدالرحمان بن عوف می بایست تصمیم میگرفت که به چه کسی رأی دهد.
او چند شب با بزرگان مدینه مشورت کرد و هنگامی که میخواست خلیفه را تعیین کند در جمع مردم حاضر شد.
عمار یاسر فریاد زد: اگر میخواهی مسلمانان گرفتار اختلاف نشوند، علی را انتخاب کن.
عبدالله بن سعد بن ابی سرح که رسول خدا او را طرد کرده بود، گفت: اگر میخواهی قریش با هم اختلاف نکنند، عثمان را انتخاب کن.
در این هنگام، عبدالرحمان به علی بن ابیطالب (ع) گفت:
تو را انتخاب میکنم در صورتی که با خدا میثاق ببندی که اگر به خلافت رسیدی، بر اساس کتاب خدا، سنت رسول خدا و سیره (روش حکومت) شیخین (ابوبکر و عمر) عمل کنی.
امام فرمود: «امید دارم که به کتاب خدا و سنت رسول، در حد علم و توانایی خودم عمل کنم.» اما شرط عمل به سیره شیخین را نپذیرفت و فرمود: «عمل به کتاب خدا و سنت رسول نیازی به شرط و شروط دیگری ندارد.»
عبدالرحمان بن عوف همین شرایط را به عثمان گفت و او پذیرفت. بدین ترتیب عبدالرحمان، عثمان را به خلافت برگزید و با او بیعت کرد.
امیرالمؤمنین به عبدالرحمان گفت:
«تو عثمان را برگزیدی به این امید که روزی خلافت را به تو باز گرداند.» و تاریخ نشان میدهد که همین گونه شد:
پس از مدتی، عثمان بیمار شد و خواست عهدنامهای بنویسد و عبدالرحمان را به خلافت برگزیند، ولی بهبود یافت و موضوع خلافت منتفی شد و میان او و عبدالرحمان دشمنی پدید آمد.
سرانجام عبدالرحمان در زمان عثمان با دلخوری از او از دنیا رفت و به این ترتیب، خلافت عثمان تا 12 سال ادامه یافت.