خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب «تجرید الاعتقاد» و یا «تجرید الکلام» و علامه حلی در شرح تجرید در بیان این گفتار فرموده است: تمام علما در اثبات شفاعت برای رسول الله (ص) اتفاق دارند و دلالت دارد بر این مطلب آیه مبارکه قرآن: «عسی أن یبعثک ربک مقاما محمودا؛ باشد که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند» (اسراء/ 79)
در این آیه گفته شده است که مراد از مقام محمود، شفاعت است و در معنای شفاعت و موضوع آن اختلاف کرده اند:
"وعیدیه" (به این طائفه وعیدیه گویند چون در غضب خدا سخت گیرند) گفته اند: شفاعت عبارت است از زیاد کردن منافع برای آن دسته از مؤمنینی که مستحق ثواب و پاداش خوبند.
و "تفضلیه" گفته اند: شفاعت از برای فاسقین از این امت است و نتیجه اش آن است که عذاب را از آنان بر می دارد و این قول گفتار حق و پسندیده است و خواجه نصیر قول اول را که نظریه وعیدیه است ابطال نموده است، که اگر شفاعت منحصرا در ازدیاد منافع باشد، بنابراین ما شفیع پیامبر اکرم (ص) می باشیم، چون از خداوند برای او علو درجات و ارتفاع مقامات را می خواهیم و این مسلما شفاعت نیست، چون شافع باید درجه و منزلتش بالاتر از مشفوع فیه باشد؛ پس شفاعت به معنای ازدیاد درجه و رحمت نیست. وعیدیه که منکر شفاعت درباره گناهکاران هستند، به چند وجه استدلال نموده اند:
اول: گفتار خدای تعالی: «ما للظـالمین من حمیم و لا شفیع یطاع؛ برای ستمگران نه یاوری هست و نه شفاعت گری که مورد اطاعت باشد» (غافر/ 18) چون در این آیه، خداوند تعالی نفی شفاعت را درباره ستمگران نموده است و فاسقان از ستمگران هستند. جواب آنکه: خداوند نفی شفیع مطاع را کرده است و ما هم این را قبول داریم و در آخرت شفیع مطاع نیست؛ چون مطاع فوق مطیع است و خداوند تعالی فوق هر موجودی است و کسی بالای او نیست و از نفی شفیع مطاع، نفی شفیع مجاب لازم نمی آید و از این گذشته چرا مراد از ستمگران در اینجا خصوص کافران نباشند، به جهت جمع بین ادله؟
دوم: گفتار خدای تعالی: «و ما للظـالمین من أنصار» (بقره/ 270)، برای ظالمان هیچ یار و یاوری نیست؛ و اگر برای فاسق، رسول الله شفیع گردد یار او می باشد.
سوم: گفتار خدای تعالی: «و لا تنفعها شفاعة؛ و هیچ شفاعتی به کارش نیاید» (بقره/ 123)، «یوما لا تجزی نفس عن نفس شیـا؛ روزی که هیچ کس چیزی را از دیگری دفع نکند» (بقره/ 123) «فما تنفعهم شفـاعة الشـافعین؛ پس شفاعت شفیعان سودشان نبخشد» (مدثر/ 48) و جواب از این آیات آن است که باید جمعا به ادله اختصاص به کفار دهیم.
چهارم: گفتار خدای تعالی: «و لا یشفعون إلا لمن ارتضی؛ جز برای کسی که (خدا) رضایت دهد شفاعت نمی کنند» (انبیاء/ 28) چون نفی شفاعت فرشتگان از غیر مورد پسند خداوند نموده است و فاسق در نزد خدا ناپسند است و جواب آنکه: ما قبول نداریم که فاسق ناپسند است؛ بلکه در ایمان و عقیده اش مرضی و پسندیده است. (کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص262 و 263)
و فاضل قوشجی گفته است: «در نزد مصنف (که خواجه نصیرالدین است) سخن حق در آن است که شفاعت هم در زیادی منافع و هم در ساقط کردن مضار، در هر دو مورد صادق است؛ چون در هر دو مورد می گویند فلان شفیع فلان واقع شد و بنابراین وجه ابطال دلیل سابق که لازم می آید ما شفیع رسول الله بوده باشیم بازگشت می کند و اشکال باقی می ماند و ممکن است از هر دو، یعنی هم در ناحیه مضار و هم در ناحیه منافع چنین جواب داد که: در شافع باید قیدی بوده باشد و آن بودن شفیع ''أعلی حالا و أرفع منزلة من المشفوع له'' است؛ یعنی در هر حال شفاعت وقتی متحقق می شود که درجه و منزلت شفیع در نزد مشفوع عنده، بهتر از مشفوع له بوده باشد.» (شرح تجرید قوشجی، بحث معاد)