قرآن یک اصل کلی بیان می کند: «ایحسب الانسان ان یترک سدی؛ آيا انسان گمان میكند بى هدف رها میشود» (قیامه/ 36). این چه توهمی است برای انسان که خیال می کند مردن نیستی است و تمام زندگی از تولد شروع می شود و با مرگ پایان می یابد؟! اگر این طور باشد و در این خلال هم خدا به او عقل و اراده داده که با این عقل و اراده می توانسته کار خوب بکند می توانسته کار بد بکند و برای همه اینها آزاد بوده، اگر موجودی اینچنین خلق بشود و با این تجهیزات عقل و اراده و امثال اینها همین جا پایان بپذیرد آیا این زندگی لغو و عبث و بیهوده نیست؟ آیا انسان خیال کرده که خدای متعال او را مهمل گذاشته؟! مهمل یعنی رها شده، هرچه دلش می خواهد -خوب یا بد- انجام دهد، بعد هم هیچ. سدی یعنی رها شده و مهمل گذاشته شده، اینکه کاری به کارش نداشته باشیم. مانند اینکه کسی بلاتشبیه فرزندی دارد، یکدفعه این فرزند را رها کرده، اصلا کاری به کارش ندارد، خوب هم می کند کاری به کارش ندارد، بد هم می کند کاری به کارش ندارد؛ در اینجا می گویند: «اسداه» یعنی او را به حال خود گذاشته، اصلا کاری به کار او ندارد.
سیر استکمالی انسان
انسان چه خیال می کند؟! آیا خیال می کند که خدا انسان را آفریده، بعد هم دیگر کاری به کارش ندارد، هر چه کرد، خوب یا بد؟ نه خوبی اش پاداش دارد نه بدی اش کیفر دارد؟! آیا این حرفها با حکمت پروردگار سازگار می آید؟ ای انسان! به گذشته خودت توجه کن، ببین چگونه سیر استکمالی طی کرده ای تا به اینجا رسیده ای؛ بدان از این به بعد هم همین طور خواهی رفت. «الم یک نطفة من منی یمنی؛ آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته میشود نبود» (قیامه/ 37)، آیا اصل این نطفه ای نبود از مایعی به نام منی که در رحم ریخته می شد؟ اولش چه بود؟ آن مرحله او را شما حساب کنید. آیا اگر (انسان را) در عالم دنیا نمی دیدید و مردم فقط نطفه را دیده بودند کسی باور می کرد که این ذره نطفه ای به صورت یک چنین موجودی دربیاید؟ ولی حالا که می بینند، برایشان از شگفتی افتاده است. آیا آنچه که ما به نام قیامت به شما می گوییم، در عجب بودن و عجیب بودن در این حد است؟ ولی چون این را زیاد دیده اید به نظرتان چیزی نمی آید.
«ثم کان علقة فخلق فسوی؛ سپس بصورت خون بسته در آمد و خداوند او را آفريد و موزون ساخت» (قیامه/ 38). بعد از این مرحله، شکلی پیدا کرد شبیه یک خون بسته شده، یعنی تدریجا رشد کرد و بزرگ شد و کسی اگر نگاه می کرد خیال می کرد یک خون بسته شده است. بعد از این مرحله -که مراحل اولی است که جنین در رحم حالت یکنواختی دارد- تکثیر می شود، بعد حالت تقدیر یعنی اندازه گیری پیدا می شود. تقدیر و اندازه گیری یعنی این حالتی که امروز می گویند حالت ارگانیزم پیدا می کند یعنی قسمت قسمت می شود و هر قسمتش برای یک عضو آماده می شود.
این، حالت تقدیر و اندازه گیری است. اصلا خلق معنایش تقدیر است. «فخلق» بعد او را اندازه گیری کرد، یعنی به همان حالت یکنواخت رشد نمی دهد. اگر به حالت یکنواخت باشد، آخرش مثل یک تکه گوشت از آب درمی آید. «فسوی» بعد تعدیل کرد، یعنی یک نوع تعادل میان این اعضای مختلفی که اندازه گیری شده است برقرار کرد. از همه عجیب تر: برای اینکه نسل ادامه پیدا کند دو تیپ دارد: تیپ نر و تیپ ماده، چون اگر همه مذکر باشند نسل منقرض می شود، همه مؤنث هم باشند نسل منقرض می شود. یک عده را پسر و یک عده را دختر (قرار داد).
«فجعل منه الزوجین الذکر والانثی؛ و از او دو زوج مرد و زن آفريد» (قیامه/ 39)، از یک چنین نطفه ای بعدها دو صنف ساخت: صنف پسر و صنف دختر، صنف نر و صنف ماده در همه حیوانات. اینها را می بینند که از کجا شروع شده به کجا پایان یافته است؛ اینها همه نشانه دخالت تدبیر در خلقت است، یعنی نشانه این است که خلقت به خود واگذاشته نیست، یک نیروی مدبری بر عالم حکومت می کند که این نظام در عالم جریان دارد. این خودش نشانه آن است که هیچ ذره ای به خود واگذاشته نیست. حال آیا اینها به خود واگذار نیست تا می رسد به اینجا، به مرحله عقل و اراده و عمل که رسید یکمرتبه به خود واگذار کردند، گفتند بروید، هیچ کس به شما کاری ندارد، هرچه شد، شد؟! نه، شما به گذشته که نگاه کنید، نشانه به خود واگذاشتگی را نمی بینید، بدانید آینده هم همین طور است؛ یعنی آینده هر کسی بستگی دارد به عمل او، چون خدا به انسان عقل و اراده و تکلیف داده است، یعنی چیزی داده است که سرنوشت خودش را خودش می تواند تعیین کند و اگر عقل و اراده نداده بود آینده به آن شکل هم نمی توانست داشته باشد. به حکم آنکه خدا به او عقل و اراده و وظیفه و تکلیف داده است آینده اش را به خودش سپرده است، پس کار خوبش پاداش دارد کار بدش هم کیفر دارد. حال خدایی که اینچنین است، خدایی که نظامی به این دقت را تا اینجا رهبری کرده که شما دارید می بینید: «الیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی؛ آیا چنین خدایی قدرت ندارد که شما را تا قیامت برساند، بعد مرده ها را زنده کند و قیامتی بپا کند؟» (قیامه/ 40). چرا دنیا را نمونه ای برای قیامت نمی گیرید؟!